Hosein Kashanain's Reviews > عصیانگر
عصیانگر
by
by

عصیان: بهترین راه برای زندگی در جهانی پوچ
«من آشکارا قلبم را وقف زمین دردمند و تیره کردم...» � هولدرلین
آلبر کامو در عصیانگر توضیح میده� که ما، چه بخواهیم چه نخواهیم، همیشه تحت تأثیر یک فلسفه هستیم. پس بهتر است آن را بشناسیم و زندگیما� را خودمان هدایت کنیم—حت� اگر نیستانگا� باشیم. چرا؟ چون به قول خودش: «نفس کشیدن، داوری کردن است.» (ص۱۸)
او در این کتاب ۴۰۰ صفحهای� نیستانگار� و روشها� مختلف مقابله با آن را در تاریخ بررسی میکن� و در نهایت به این نتیج میرس�: «من عصیان میکنم� پس ما هستیم.» (ص۳۶) اما این عصیان دقیقاً چیست؟ عصیان همان چیزی است که «پوچی از راه آن تعالی مییاب�.» (ص۲۰) یعنی وقتی پوچی را میپذیریم� اما به آن تن نمیدهی�. عصیان یعنی این پرسش را مطرح کنیم: «آیا میتوانی� بدون جهان مقدس و ارزشها� مطلق آن، قاعدها� برای رفتار خود بیابیم؟» (ص۳۵)
عصیانگر کیست؟
عصیانگر، کسی است که «نه» میگوی�. اما نه برای اینک� کنار بکشد و تسلیم شود، بلکه برای اینک� بماند و بجنگد (ص۲۳). کامو توضیح میده� که عصیانگر وقتی تخت خدا را سرنگون میکند� متوجه میشو� که از این پس، خودش باید عدالت، نظم و وحدتی را که همیشه در سرنوشتش جستجو میکرده� بسازد (ص۴۰).
با این حال، عصیان با طبیعت در ستیز نیست، چون «عصیان بر ضد طبیعت، به منزله عصیان بر ضد خویش است.» (ص۴۲) عصیانگر میفهم� که اگر خدایی هم باشد، لابد بیاعتنا� بدخواه یا بیرح� است (ص۵۶). اما او در این راه افراط نمیکند� چون «لگامگسیختهتری� عصیان، مطالبه� کامل آزادی، به بردگی اکثریت میانجام�.» (ص۶۴) و او از این دام آگاه است. او میدان� که هیجان نباید جای حقیقت را بگیرد (ص۷۴) و نیستانگار� مطلق، تناقضآمی� است، چون همهچی� را هم مجاز و هم غیرمجاز میدان� (ص۵۸ و ۱۰۲).
آیا میتوا� همیشه در حال عصیان زندگی کرد؟
کامو این سؤال را مطرح میکن�: «آیا میتوا� همواره در حال عصیان زندگی کرد و پابرجا ماند؟» (ص۸۶) و در طول کتاب، جوابی که مییابد� مثبت است. عصیانگر در برابر پوچی تسلیم نمیشود� اما خدا هم نمیشود� چون خدا شدن یعنی تمامیتخواه� و پذیرش جنایت. (ص۸۷)
او همچنین معتقد است که مسیحیت و سوسیالیسم، هر دو نوعی نیستانگار� هستند. مسیحیت، چون «با تحمیل مفهومی خیالی به زندگی، مانع کشف مفهوم واقعی آن میشو�.» و سوسیالیسم، چون هنوز اعتقاد دارد که تاریخ هدفی دارد و این یعنی خیانت به زندگی و طبیعت. در نتیج، هر دو به شکلی متفاوت، نیستانگاریان�: «نیستانگار� آن نیست که به هیچچی� اعتقاد نداشته باشد، بلکه آن است که به آنچ� هست، اعتقاد ندارد.» (ص۱۰۰)
نیچه، فریاد اعتراض در برابر پوچی
نیچه کسی بود که به انسان گفت: «این جهان، تنها حقیقتی است که باید به آن وفادار بمانی، در آن زندگی کنی و در آن رستگار شوی.» (ص۱۰۳) او اعتقاد داشت که اگر کسی برای درستکردار� به دلیل نیاز داشته باشد، نباید به او اعتماد کرد (ص۱۰۹). در این میان، کامو هم اشاره میکن� که «اعتراض به بدی، در بطن عصیان است.» (ص۱۴۱)
عصیان در برابر نیستانگار�
نیستانگار� خام، افراطی و متناقض است، چون همهچی� را نفی میکن� و چیزی جز ویرانی به جا نمیگذار�. اما عصیانگر، یک گام جلوتر میرو�: او اعتراض میکند� اما برای یافتن معنا در جهانی پوچ. او تاریخ را میشناس� و میدان� که مرگ خدا، اغلب با ظهور ایدئولوژیها� افراطی و توتالیتر پر شده است. بنابراین، مراقب است که خودش هم به دام افراط نیفتد. او میفهم� که عصیان، اگر بیش از حد پیش برود، میتوان� به نیهیلیسم و ترور منجر شود.
کامو در این کتاب، تخریبِ همهچی� برای رسیدن به جامعها� ایدهآ� را رد میکن� و تأکید دارد که اگر یک بار خشونت را توجیه کنیم، دیگر حد و مرزی برای آن نخواهد بود. او هر نوع ترور را مردود میدان�.
عصیان، راهی برای زندگی کردن
در نهایت، کامو عصیان را «امتناع از این میدان� که با انسان مثل یک شیء رفتار شود و او را در حد تاریخ پایین بیاورند.» (ص۳۳۱) عصیان یعنی تأیید طبیعت مشترک همه� انسانه�. عصیانگر خلاق است، در حالی که نیستانگا� محض، صرفاً ویرانگر. (ص۳۳۳) و مهمت� از همه، عصیانگر میدان� که به جای کشتن و مردن، باید زندگی کند و زندگی ببخشد. (ص۳۳۴)
نتیج
کامو در عصیانگر به ما نشان میده� که عصیان نه تنها ممکن، بلکه ضروری است. اگر چه زندگی پوچ است، اما ما میتوانی� به آن معنا ببخشیم—ن� با تسلیم شدن در برابر ارزشها� کهنه، نه با انکار مطلق، بلکه با ایجاد ارزشی که از دلِ خودمان میآی�. این همان عصیان است: یک نه گفتن، که در دلِ خودش یک آری دارد.
«من آشکارا قلبم را وقف زمین دردمند و تیره کردم...» � هولدرلین
آلبر کامو در عصیانگر توضیح میده� که ما، چه بخواهیم چه نخواهیم، همیشه تحت تأثیر یک فلسفه هستیم. پس بهتر است آن را بشناسیم و زندگیما� را خودمان هدایت کنیم—حت� اگر نیستانگا� باشیم. چرا؟ چون به قول خودش: «نفس کشیدن، داوری کردن است.» (ص۱۸)
او در این کتاب ۴۰۰ صفحهای� نیستانگار� و روشها� مختلف مقابله با آن را در تاریخ بررسی میکن� و در نهایت به این نتیج میرس�: «من عصیان میکنم� پس ما هستیم.» (ص۳۶) اما این عصیان دقیقاً چیست؟ عصیان همان چیزی است که «پوچی از راه آن تعالی مییاب�.» (ص۲۰) یعنی وقتی پوچی را میپذیریم� اما به آن تن نمیدهی�. عصیان یعنی این پرسش را مطرح کنیم: «آیا میتوانی� بدون جهان مقدس و ارزشها� مطلق آن، قاعدها� برای رفتار خود بیابیم؟» (ص۳۵)
عصیانگر کیست؟
عصیانگر، کسی است که «نه» میگوی�. اما نه برای اینک� کنار بکشد و تسلیم شود، بلکه برای اینک� بماند و بجنگد (ص۲۳). کامو توضیح میده� که عصیانگر وقتی تخت خدا را سرنگون میکند� متوجه میشو� که از این پس، خودش باید عدالت، نظم و وحدتی را که همیشه در سرنوشتش جستجو میکرده� بسازد (ص۴۰).
با این حال، عصیان با طبیعت در ستیز نیست، چون «عصیان بر ضد طبیعت، به منزله عصیان بر ضد خویش است.» (ص۴۲) عصیانگر میفهم� که اگر خدایی هم باشد، لابد بیاعتنا� بدخواه یا بیرح� است (ص۵۶). اما او در این راه افراط نمیکند� چون «لگامگسیختهتری� عصیان، مطالبه� کامل آزادی، به بردگی اکثریت میانجام�.» (ص۶۴) و او از این دام آگاه است. او میدان� که هیجان نباید جای حقیقت را بگیرد (ص۷۴) و نیستانگار� مطلق، تناقضآمی� است، چون همهچی� را هم مجاز و هم غیرمجاز میدان� (ص۵۸ و ۱۰۲).
آیا میتوا� همیشه در حال عصیان زندگی کرد؟
کامو این سؤال را مطرح میکن�: «آیا میتوا� همواره در حال عصیان زندگی کرد و پابرجا ماند؟» (ص۸۶) و در طول کتاب، جوابی که مییابد� مثبت است. عصیانگر در برابر پوچی تسلیم نمیشود� اما خدا هم نمیشود� چون خدا شدن یعنی تمامیتخواه� و پذیرش جنایت. (ص۸۷)
او همچنین معتقد است که مسیحیت و سوسیالیسم، هر دو نوعی نیستانگار� هستند. مسیحیت، چون «با تحمیل مفهومی خیالی به زندگی، مانع کشف مفهوم واقعی آن میشو�.» و سوسیالیسم، چون هنوز اعتقاد دارد که تاریخ هدفی دارد و این یعنی خیانت به زندگی و طبیعت. در نتیج، هر دو به شکلی متفاوت، نیستانگاریان�: «نیستانگار� آن نیست که به هیچچی� اعتقاد نداشته باشد، بلکه آن است که به آنچ� هست، اعتقاد ندارد.» (ص۱۰۰)
نیچه، فریاد اعتراض در برابر پوچی
نیچه کسی بود که به انسان گفت: «این جهان، تنها حقیقتی است که باید به آن وفادار بمانی، در آن زندگی کنی و در آن رستگار شوی.» (ص۱۰۳) او اعتقاد داشت که اگر کسی برای درستکردار� به دلیل نیاز داشته باشد، نباید به او اعتماد کرد (ص۱۰۹). در این میان، کامو هم اشاره میکن� که «اعتراض به بدی، در بطن عصیان است.» (ص۱۴۱)
عصیان در برابر نیستانگار�
نیستانگار� خام، افراطی و متناقض است، چون همهچی� را نفی میکن� و چیزی جز ویرانی به جا نمیگذار�. اما عصیانگر، یک گام جلوتر میرو�: او اعتراض میکند� اما برای یافتن معنا در جهانی پوچ. او تاریخ را میشناس� و میدان� که مرگ خدا، اغلب با ظهور ایدئولوژیها� افراطی و توتالیتر پر شده است. بنابراین، مراقب است که خودش هم به دام افراط نیفتد. او میفهم� که عصیان، اگر بیش از حد پیش برود، میتوان� به نیهیلیسم و ترور منجر شود.
کامو در این کتاب، تخریبِ همهچی� برای رسیدن به جامعها� ایدهآ� را رد میکن� و تأکید دارد که اگر یک بار خشونت را توجیه کنیم، دیگر حد و مرزی برای آن نخواهد بود. او هر نوع ترور را مردود میدان�.
عصیان، راهی برای زندگی کردن
در نهایت، کامو عصیان را «امتناع از این میدان� که با انسان مثل یک شیء رفتار شود و او را در حد تاریخ پایین بیاورند.» (ص۳۳۱) عصیان یعنی تأیید طبیعت مشترک همه� انسانه�. عصیانگر خلاق است، در حالی که نیستانگا� محض، صرفاً ویرانگر. (ص۳۳۳) و مهمت� از همه، عصیانگر میدان� که به جای کشتن و مردن، باید زندگی کند و زندگی ببخشد. (ص۳۳۴)
نتیج
کامو در عصیانگر به ما نشان میده� که عصیان نه تنها ممکن، بلکه ضروری است. اگر چه زندگی پوچ است، اما ما میتوانی� به آن معنا ببخشیم—ن� با تسلیم شدن در برابر ارزشها� کهنه، نه با انکار مطلق، بلکه با ایجاد ارزشی که از دلِ خودمان میآی�. این همان عصیان است: یک نه گفتن، که در دلِ خودش یک آری دارد.
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
عصیانگر.
Sign In »
Reading Progress
February 11, 2025
–
Started Reading
February 11, 2025
– Shelved
February 11, 2025
–
Finished Reading
Comments Showing 1-1 of 1 (1 new)
date
newest »

message 1:
by
Alireza
(new)
-
added it
Feb 12, 2025 06:20AM

reply
|
flag