محمد یوسفیشیراز�'s Reviews > چنین کنند بزرگان
چنین کنند بزرگان
by
by

از همان مقدمه� شوخناک� آغاز کتاب، مخاطب حساب کار دستش میآی� و میفهم� که نویسنده (یا مترجم، یا مترجمی که بهگفته� خودش، تا حد تألیف و تا میتوانست� در ترجمه� اثر دستش را باز گذاشته و در آن دخلوتصر� کرده) بنای دستانداخت� و شوخیکرد� با بزرگان را دارد:
«انتشار کتاب حاضر فرصت مساعدی است برای همه� کسانی که احیاناً همیشه منتظر بودهان� نویسنده� این سطور خود را در وضع نامساعدی قرار دهد؛ زیرا که در این کتاب، مترجم نهتنه� اصل امانت در ترجمه را زیرپا گذاشته، بلک� درحقیقت میتوا� گفت که به هیچ اصلی پابند نمانده است!»
کتاب در چند فصل تنظیم شده است که در هریک، یکی از شخصیتها� که عمدتاً بزرگان یونان و روم باستاناند� دستمایه� طنز و مسخرگی میشو�. این شوخطبعیه� بنابر دخلوتصرفها� فراوان مترجم رنگوبوی� بومی پیدا کردهان� و گویی کسی از مرزوبوم خودمان رودررویمان نشسته و دارد با شخصیتها� کشورمان شوخی میکن�. شخصیته� عبارتان� از: خئوپس( خوفو)، پریکلس، اسکندر کبیر، هانیبال، کلئوپاترا، نرون، آتیلا، کریستف کلمب، لوکرتز (بورجا)، فردریک کبیر، کاترین کبیر و پطر کبیر. در سراسر کتاب، پانوشتهای� بازیگوشان� خواننده را قلقلک میدهد� پانوشتهای� که حکم تکهپرانیها� شیطنتآمیز� را دارد که گاه نهتنه� نکته� مبهمی را از متن اصلی نمیگشاید� بلک� کاملاً به آن بیرب� است!
بخشی از کتاب درباره� سقراط:
- در آتن یک نفر هم بود به اسم «سقراط» که پابرهنه توی کوچهه� میگش� و به مردم میگف� که حرف دهنشان را بفهمند. سقراط میگف� که زندگی وقتی خوب است که آدم خوب باشد. و فضیلت، دانش است و دانش، فضیلت. پیدا است که خود سقراط حرف دهنش را میفهمید� است!
و یکی از جملهها� ناب و فوقالعاد� خندهدا� کتاب:
- زنها� آتن چندان خوشبخ� نبودند. در خانه میماندن� و حق نداشتند زباندراز� کنند. (به این دوره از تاریخ یونان میگوین� «عصر طلایی»!)
«انتشار کتاب حاضر فرصت مساعدی است برای همه� کسانی که احیاناً همیشه منتظر بودهان� نویسنده� این سطور خود را در وضع نامساعدی قرار دهد؛ زیرا که در این کتاب، مترجم نهتنه� اصل امانت در ترجمه را زیرپا گذاشته، بلک� درحقیقت میتوا� گفت که به هیچ اصلی پابند نمانده است!»
کتاب در چند فصل تنظیم شده است که در هریک، یکی از شخصیتها� که عمدتاً بزرگان یونان و روم باستاناند� دستمایه� طنز و مسخرگی میشو�. این شوخطبعیه� بنابر دخلوتصرفها� فراوان مترجم رنگوبوی� بومی پیدا کردهان� و گویی کسی از مرزوبوم خودمان رودررویمان نشسته و دارد با شخصیتها� کشورمان شوخی میکن�. شخصیته� عبارتان� از: خئوپس( خوفو)، پریکلس، اسکندر کبیر، هانیبال، کلئوپاترا، نرون، آتیلا، کریستف کلمب، لوکرتز (بورجا)، فردریک کبیر، کاترین کبیر و پطر کبیر. در سراسر کتاب، پانوشتهای� بازیگوشان� خواننده را قلقلک میدهد� پانوشتهای� که حکم تکهپرانیها� شیطنتآمیز� را دارد که گاه نهتنه� نکته� مبهمی را از متن اصلی نمیگشاید� بلک� کاملاً به آن بیرب� است!
بخشی از کتاب درباره� سقراط:
- در آتن یک نفر هم بود به اسم «سقراط» که پابرهنه توی کوچهه� میگش� و به مردم میگف� که حرف دهنشان را بفهمند. سقراط میگف� که زندگی وقتی خوب است که آدم خوب باشد. و فضیلت، دانش است و دانش، فضیلت. پیدا است که خود سقراط حرف دهنش را میفهمید� است!
و یکی از جملهها� ناب و فوقالعاد� خندهدا� کتاب:
- زنها� آتن چندان خوشبخ� نبودند. در خانه میماندن� و حق نداشتند زباندراز� کنند. (به این دوره از تاریخ یونان میگوین� «عصر طلایی»!)
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
چنین کنند بزرگان.
Sign In »