Mohammad Hrabal's Reviews > اشتیلر
اشتیلر
by
by

کتاب خوبی بود فقط یک مقدار کند پیش میرف�. بخشی از یادداشت مترجم برایم جالب بود: (ترجمه برایم "کار" نیست، وظیفه نیست که باید بد یا خوب به پایان برسانم تا با دریافت وجهی (کم یا زیاد) روزگار بگذرانم. از ترجمه لذت میبرم� کتابی را که انتخاب کردها� با جان و دل، با همه� توان ترجمه میکن�)
انسان هر چیزی را میتوان� بازگو کند، مگر زندگی واقعی خودش؛ همین امر غیر ممکن است که محکوممان میکن� آن چیزی باشیم که همراهانمان میبینن� و باز میتابانن�. ص66 کتاب
تکرار! در حالی که میدان�: همه چیز وابسته به این است که آیا میتوا� توقع زندگیا� خارج از تکرار را از سر بیرون کرد، و تکرار را، تکرار ناگزیر را، از سر اراده (به رغم اجبار) به زندگی خود بدل کرد و پذیرفت که: من اینم! ص71 کتاب
برای از بین بردن دیگری، یا دست کم کشتن روح او، راهها� گوناگونی وجود دارد، و در سراسر دنیا پلیسی نیست که از این جور قتله� سر در بیاورد. برای این طور قتله� یک کلمه کافی است، فقط کافی است به موقع صراحت کلام داشته باشی یا لبخند بزنی. کسی نیست که نشود با لبخند یا با سکوت نابودش کرد. مسلما همه� این قتله� به کندی صورت میگیرن�. کنوبل عزیز، تا به حال فکر کردهای� ببینید چرا اکثریت مردم این قدر دوست دارند از قتلها� درست و حسابی، قتلها� ملموس و قابل اثبات سر در بیاورند؟ خب معلوم است چرا: چون ما معمولا قتلها� هر روزه� خودمان را نمیبینی�. ص125-126 کتاب
مگر نه اینکه اشتیلر یک وقتی علیه فرانکو جنگیده است؟ به واقع مخالفت با فاشیسم یک وقتی در سوییس جزو فضایل محسوب میشد� ولی امروزه روز کافی است تا شخص به نوکری برای شوروی متهم شود. ص 194 کتاب
خیلیه� خود را میشناسند� ولی فقط عده� کمی موفق میشون� خود را بپذیرند. ص320 کتاب
هر نوشتها� با این تصور روی کاغذ میآی� که کسی آن را خواهد خواند، حتی اگر آن کس فقط خود نویسنده باشد... گاهی احساس میکن� نوشتن به پوست انداختن مار میمان�. بله همین است. آدم نمیتوان� خودش را بنویسد، فقط میتوان� پوست بیندازد... نوشتن گفت و شنود با خواننده نیست، گفت و شنود با خود هم نیست، گفت و شنودی است با چیزی وصف ناشدنی. ص 328 کتاب
سخت است خسته نشدن در برابر دنیا، در برابر اکثریت آن، در برابر برتریا� که به ناچار باید اعتراف کنم، سخت است دانستن آنچه در ساعت تنهایی، بی حضور شاهدی، دریافتهام� سخت است به دوش کشیدن بار معرفتی که هرگز توان اثبات یا حتی بازگوییا� را ندارم. ص331 کتاب
همه چیز همان گونه است که بود، فضا سرشار هستی، چیزی به سوی ما بر نمیگردد� همه چیز در کار تکرار است، هستی ما مثل یک لحظه بالای سر ما ایستاده است، و روزی میرس� که دیگر پاییزها را شمارش نکنیم. ص348 کتاب
نوعی نفرت هست که هرگز پایان نمیگیرد� نفرتی که به اصطلاح مجازات محتوم فکر کردن به چیزهایی به حساب میآی� که به ما مربوط نمیشون�. ص 360 کتاب
سوئیس هنوز هم کشور ایده آلی بهحسا� میآی� و با فرانسه� نابسامان که مدام گرفتار اعتصاب است قابل مقایسه نیست، پس بهتر است سر را بالا بگیری، بگذریم. دوست عزیز، بالأخره همه چیز درست میشود� واقعاً درست میشود� کشور قانونمدا� هم چارها� ندارد جز اینکه مدام از نو شروع کند، سرنوشت این طور میخواهد� ولی باکمی اعتقاد به خدا هر کاری شدنی است، البته نه اعتقاد آمیخته به تعصب، بلکه همراه با عقل سلیم سوئیسی. ص 368 کتاب.
انسان هر چیزی را میتوان� بازگو کند، مگر زندگی واقعی خودش؛ همین امر غیر ممکن است که محکوممان میکن� آن چیزی باشیم که همراهانمان میبینن� و باز میتابانن�. ص66 کتاب
تکرار! در حالی که میدان�: همه چیز وابسته به این است که آیا میتوا� توقع زندگیا� خارج از تکرار را از سر بیرون کرد، و تکرار را، تکرار ناگزیر را، از سر اراده (به رغم اجبار) به زندگی خود بدل کرد و پذیرفت که: من اینم! ص71 کتاب
برای از بین بردن دیگری، یا دست کم کشتن روح او، راهها� گوناگونی وجود دارد، و در سراسر دنیا پلیسی نیست که از این جور قتله� سر در بیاورد. برای این طور قتله� یک کلمه کافی است، فقط کافی است به موقع صراحت کلام داشته باشی یا لبخند بزنی. کسی نیست که نشود با لبخند یا با سکوت نابودش کرد. مسلما همه� این قتله� به کندی صورت میگیرن�. کنوبل عزیز، تا به حال فکر کردهای� ببینید چرا اکثریت مردم این قدر دوست دارند از قتلها� درست و حسابی، قتلها� ملموس و قابل اثبات سر در بیاورند؟ خب معلوم است چرا: چون ما معمولا قتلها� هر روزه� خودمان را نمیبینی�. ص125-126 کتاب
مگر نه اینکه اشتیلر یک وقتی علیه فرانکو جنگیده است؟ به واقع مخالفت با فاشیسم یک وقتی در سوییس جزو فضایل محسوب میشد� ولی امروزه روز کافی است تا شخص به نوکری برای شوروی متهم شود. ص 194 کتاب
خیلیه� خود را میشناسند� ولی فقط عده� کمی موفق میشون� خود را بپذیرند. ص320 کتاب
هر نوشتها� با این تصور روی کاغذ میآی� که کسی آن را خواهد خواند، حتی اگر آن کس فقط خود نویسنده باشد... گاهی احساس میکن� نوشتن به پوست انداختن مار میمان�. بله همین است. آدم نمیتوان� خودش را بنویسد، فقط میتوان� پوست بیندازد... نوشتن گفت و شنود با خواننده نیست، گفت و شنود با خود هم نیست، گفت و شنودی است با چیزی وصف ناشدنی. ص 328 کتاب
سخت است خسته نشدن در برابر دنیا، در برابر اکثریت آن، در برابر برتریا� که به ناچار باید اعتراف کنم، سخت است دانستن آنچه در ساعت تنهایی، بی حضور شاهدی، دریافتهام� سخت است به دوش کشیدن بار معرفتی که هرگز توان اثبات یا حتی بازگوییا� را ندارم. ص331 کتاب
همه چیز همان گونه است که بود، فضا سرشار هستی، چیزی به سوی ما بر نمیگردد� همه چیز در کار تکرار است، هستی ما مثل یک لحظه بالای سر ما ایستاده است، و روزی میرس� که دیگر پاییزها را شمارش نکنیم. ص348 کتاب
نوعی نفرت هست که هرگز پایان نمیگیرد� نفرتی که به اصطلاح مجازات محتوم فکر کردن به چیزهایی به حساب میآی� که به ما مربوط نمیشون�. ص 360 کتاب
سوئیس هنوز هم کشور ایده آلی بهحسا� میآی� و با فرانسه� نابسامان که مدام گرفتار اعتصاب است قابل مقایسه نیست، پس بهتر است سر را بالا بگیری، بگذریم. دوست عزیز، بالأخره همه چیز درست میشود� واقعاً درست میشود� کشور قانونمدا� هم چارها� ندارد جز اینکه مدام از نو شروع کند، سرنوشت این طور میخواهد� ولی باکمی اعتقاد به خدا هر کاری شدنی است، البته نه اعتقاد آمیخته به تعصب، بلکه همراه با عقل سلیم سوئیسی. ص 368 کتاب.
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
اشتیلر.
Sign In »
Reading Progress
Finished Reading
June 20, 2019
– Shelved
Comments Showing 1-6 of 6 (6 new)
date
newest »

message 1:
by
Susan
(new)
Jun 22, 2019 05:20AM

reply
|
flag

