اولین چیزی که در مورد این کتاب توی ذوق میزند� طرح تیتر دوم روی جلد است؛ «گفتگوی فرشتهالسادا� اتفاقفر� و صادق زیباکلام با هاشمی رفسنجانی»، این خانم در واقع هیچ نقشی در گفتگوها ندارد. ظاهرا ایشان وظیفه ویرایش گفتگوها را بر عهده دارند، تقریبا تمامی کتاب حاصل گفتگوی زیباکلام با هاشمی رفستجانی است، اما معلوم نیست چرا چنین جایگاهی در تیتر به آن بانو دادهان�! آیا بهتر نبود تیتر دوم را اصلاح میکردن� و در تیتر سوم نام ایشان را به عنوان ویرایشگر اضافه میکردن� و در مقدمه هم تشکر خاص از ایشان میکردند� اگر لازم بوده به نوعی ایشان تشویق شوند!؟ ویژگی خاص این کتاب به این نکته برمیگرد� که برای اولین بار مسئولی در ردهها� بالایی حکومت ایران چنین در معرض سوالها� چالشبرانگی� قرار میگیر�. این را باید به فال نیک گرفت که یک مقام عالیرتب� خود را در معرض سوًالات سخت قرار دهند. به نظر من مهمترین نکته در مورد سالها� ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، آنچه من نتیجهگیر� میکن� و آن چیزی که شاید صادق زیباکلام نخواسته به دلایلی با آن صراحت به آن بپردازد، آن است که: هاشمی رفسنجانی بسیار به امیرکبیر علاقه داشته و خواسته به نوعی پا جای پای وی بگذارد، غافل از آنکه زمانه عوض شده و هر نوع اقدام زیربنایی باید با مطالعه کامل و همهجانب� صورت پذیرد؛ موضوعی که متاسفانه در اجرای بسیاری طرحها� دوره سازندگی غایب است. اگر غیر از این بود، ما امروز مشکلات عدیده زیستمحیط� و ... نداشتیم. امروز بسیاری از کارشناسان معتقدند اگر طرحها� سدساز� با مطالعه کافی انجام شده بود، امروز دریاچه ارومیه در معرض خشکی قرار نمیگرف� و یا مثلا اجرا و ادامه طرح پل اتصال شهر ارومیه به شرق، نیز بسیاری طرحها� بزرگ دیگر. به عقیده من این کافی نبوده است که تعدادی از بهترین متخصصان و وزرا در تیم هاشمی رفسنجانی کار میکردهان�. نیز اینکه وی بسیار با علاقه در برنامهها� بازدید از طرحه� خصوصا سدسازی شرکت میکرد� است. آنچه که از نتیجه کار برمیآی� آن است که امروز ما دریافتهای� که اجرای بسیاری از این طرحه� به هدر دادن بودجه بوده است و یا حداقل ضد محیطزیست� بوده است. این گفتگوها در اوایل دهه 80 شمسی انجام شده است. هاشمی رفسنجانی هنوز در برخی موارد از همان ادبیات دوران ریاست مجلسش سود میبرد� جایی که وی به تحلیل نتایج انتخابات مجلس هفتم میپرداز�. به نظر میرس� او هنوز خیلی از دست برخی دوم خردادیه� عصبانی است. وی خود بعدا در دهه 90 شمسی بسیار در معرض این ادبیات خشن قرار میگیر�. مایلم در اینجا به یکی از زیباترین پارگرافها� این کتاب بپردازم، جایی که زیباکلام به هاشمی میگوی�: «من نظر شخصیا� را میگوی�. معتقدم که حد و حدود دموکراسی در هر جامعها� - این را این قدر در کلاس و سخنرانی گفتها� که دیگر حفظ شدها� � بر اساس قانون اساسی آن تعریف و مشخص نمیشو�. من این را همیشه به دانشجویانم میگوی� و از آنها میپرس� که آیا در زمان صدام در عراق دموکراسی بیشتر بود یا در ایران؟ همه دانشجویان میگوین� در ایران. آیا در کره شمالی دموکراسی بیشتر است یا در ایران؟ در عربستان بیشتر است یا در ایران؟ بیست کشور را نام میبر� و همه میگوین� در ایران دموکراسی از همه آنها بیشتر است. بعد به دانشجوها میگوی� که من از شما سوال میکن� که در کدام یک از این کشورها نظام ولایت فقیه حاکمیت دارد؟ میگوین�: هیچکدا�. از دانشجویانم میپرس� که خب 20 یا 30 کشور هیچکدا� ولی فقیه و شورای نگهبان نداشتند، پس چرا در آنها دموکراسی وجود ندارد؟ میگوی� که شما مگر نمیگویی� ولایت فقیه و شورای نگهبان جلوی دموکراسی را میگیرد� خوب این کشورها هیچکدا� اینها را ندارند ولی دموکراسی هم در آنها نیست. مگر در زمان شاه ما ولایت فقیه داشتیم؟ ولی آزادی و دموکراسی در جامعهما� نبود. بودن و نبودن دموکراسی ارتباطی به وجود اصل ولایت فقیه یا بندها و اصول قانون اساسی پیدا نمیکن�. ولی فقیه و شورای نگهبان باعث محو شدن دموکراسی یا برعکس وفور آزادی نمیشون�. دهه� کشور مستبد و دیکتاتوری در آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین هستند که نه ولی فقیه در راس حکومتشان هست و نه شورای نگهبان دارند. دموکراسی یک روند طبیعی و تدریجی است. ولی فقیه نه میتوان� آن را خلق کند و نه متقابلا آن را از بین ببرد. دموکراسی زاییده مناسبات تاریخی، اقتصادی، سیاسی و احتماعی یک جامعه و یک کشور است. بنابر ذوق و سلیقه رهبران یک کشور نه میآی� و نه میرو�. حد دموکراسی در جامعه ما همین مقداری است که الان وجود دارد. ...»
«گفتگوی فرشتهالسادا� اتفاقفر� و صادق زیباکلام با هاشمی رفسنجانی»، این خانم در واقع هیچ نقشی در گفتگوها ندارد. ظاهرا ایشان وظیفه ویرایش گفتگوها را بر عهده دارند، تقریبا تمامی کتاب حاصل گفتگوی زیباکلام با هاشمی رفستجانی است، اما معلوم نیست چرا چنین جایگاهی در تیتر به آن بانو دادهان�! آیا بهتر نبود تیتر دوم را اصلاح میکردن� و در تیتر سوم نام ایشان را به عنوان ویرایشگر اضافه میکردن� و در مقدمه هم تشکر خاص از ایشان میکردند� اگر لازم بوده به نوعی ایشان تشویق شوند!؟
ویژگی خاص این کتاب به این نکته برمیگرد� که برای اولین بار مسئولی در ردهها� بالایی حکومت ایران چنین در معرض سوالها� چالشبرانگی� قرار میگیر�. این را باید به فال نیک گرفت که یک مقام عالیرتب� خود را در معرض سوًالات سخت قرار دهند.
به نظر من مهمترین نکته در مورد سالها� ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، آنچه من نتیجهگیر� میکن� و آن چیزی که شاید صادق زیباکلام نخواسته به دلایلی با آن صراحت به آن بپردازد، آن است که:
هاشمی رفسنجانی بسیار به امیرکبیر علاقه داشته و خواسته به نوعی پا جای پای وی بگذارد، غافل از آنکه زمانه عوض شده و هر نوع اقدام زیربنایی باید با مطالعه کامل و همهجانب� صورت پذیرد؛ موضوعی که متاسفانه در اجرای بسیاری طرحها� دوره سازندگی غایب است. اگر غیر از این بود، ما امروز مشکلات عدیده زیستمحیط� و ... نداشتیم. امروز بسیاری از کارشناسان معتقدند اگر طرحها� سدساز� با مطالعه کافی انجام شده بود، امروز دریاچه ارومیه در معرض خشکی قرار نمیگرف� و یا مثلا اجرا و ادامه طرح پل اتصال شهر ارومیه به شرق، نیز بسیاری طرحها� بزرگ دیگر.
به عقیده من این کافی نبوده است که تعدادی از بهترین متخصصان و وزرا در تیم هاشمی رفسنجانی کار میکردهان�. نیز اینکه وی بسیار با علاقه در برنامهها� بازدید از طرحه� خصوصا سدسازی شرکت میکرد� است. آنچه که از نتیجه کار برمیآی� آن است که امروز ما دریافتهای� که اجرای بسیاری از این طرحه� به هدر دادن بودجه بوده است و یا حداقل ضد محیطزیست� بوده است.
این گفتگوها در اوایل دهه 80 شمسی انجام شده است. هاشمی رفسنجانی هنوز در برخی موارد از همان ادبیات دوران ریاست مجلسش سود میبرد� جایی که وی به تحلیل نتایج انتخابات مجلس هفتم میپرداز�. به نظر میرس� او هنوز خیلی از دست برخی دوم خردادیه� عصبانی است. وی خود بعدا در دهه 90 شمسی بسیار در معرض این ادبیات خشن قرار میگیر�.
مایلم در اینجا به یکی از زیباترین پارگرافها� این کتاب بپردازم، جایی که زیباکلام به هاشمی میگوی�:
«من نظر شخصیا� را میگوی�. معتقدم که حد و حدود دموکراسی در هر جامعها� - این را این قدر در کلاس و سخنرانی گفتها� که دیگر حفظ شدها� � بر اساس قانون اساسی آن تعریف و مشخص نمیشو�. من این را همیشه به دانشجویانم میگوی� و از آنها میپرس� که آیا در زمان صدام در عراق دموکراسی بیشتر بود یا در ایران؟ همه دانشجویان میگوین� در ایران. آیا در کره شمالی دموکراسی بیشتر است یا در ایران؟ در عربستان بیشتر است یا در ایران؟ بیست کشور را نام میبر� و همه میگوین� در ایران دموکراسی از همه آنها بیشتر است. بعد به دانشجوها میگوی� که من از شما سوال میکن� که در کدام یک از این کشورها نظام ولایت فقیه حاکمیت دارد؟ میگوین�: هیچکدا�. از دانشجویانم میپرس� که خب 20 یا 30 کشور هیچکدا� ولی فقیه و شورای نگهبان نداشتند، پس چرا در آنها دموکراسی وجود ندارد؟ میگوی� که شما مگر نمیگویی� ولایت فقیه و شورای نگهبان جلوی دموکراسی را میگیرد� خوب این کشورها هیچکدا� اینها را ندارند ولی دموکراسی هم در آنها نیست. مگر در زمان شاه ما ولایت فقیه داشتیم؟ ولی آزادی و دموکراسی در جامعهما� نبود. بودن و نبودن دموکراسی ارتباطی به وجود اصل ولایت فقیه یا بندها و اصول قانون اساسی پیدا نمیکن�. ولی فقیه و شورای نگهبان باعث محو شدن دموکراسی یا برعکس وفور آزادی نمیشون�. دهه� کشور مستبد و دیکتاتوری در آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین هستند که نه ولی فقیه در راس حکومتشان هست و نه شورای نگهبان دارند. دموکراسی یک روند طبیعی و تدریجی است. ولی فقیه نه میتوان� آن را خلق کند و نه متقابلا آن را از بین ببرد. دموکراسی زاییده مناسبات تاریخی، اقتصادی، سیاسی و احتماعی یک جامعه و یک کشور است. بنابر ذوق و سلیقه رهبران یک کشور نه میآی� و نه میرو�. حد دموکراسی در جامعه ما همین مقداری است که الان وجود دارد. ...»