در تاریکی همین دور و برهای بی راه ماه همیشه تورهای تنیده ی بسیاری گسترانیده اند عاقل باش سرپیچی کن از هر چه بود از هر چه هست از درها و زدن ها و آری ها و آدمی از دستور و از گرفتن از گفتن ... از سکوت سرپیچی کن از وزیدن باد از پرده از پنجره از سایه از پاسبان او که از آشناترین تنگه ها به منزل امکان رسیده است حتما نزدیک ترین مقصد زندگی را گم خواهد کرد دریغا مسیر مستقیم میان بر بی راه و بی هودگی او که جهانش از جسارت یکی پشه ی کور کوچک تر است هرگز لذت عبور از راه های نا آشنا را نخواهد چشید سرپیچی کن پروانه ی خوش نشین یکی نسترن عنکبوت ها نیز گاهی شبیه ما همزادان همین خرداد خسته اند سيد علي صالحي
همیشه تورهای تنیده ی بسیاری گسترانیده اند
عاقل باش
سرپیچی کن از هر چه بود
از هر چه هست
از درها و زدن ها و آری ها و آدمی
از دستور و از گرفتن
از گفتن ... از سکوت
سرپیچی کن از وزیدن باد
از پرده از پنجره از سایه از پاسبان
او که از آشناترین تنگه ها
به منزل امکان رسیده است
حتما نزدیک ترین مقصد زندگی را گم خواهد کرد
دریغا مسیر مستقیم
میان بر بی راه و بی هودگی
او که جهانش از جسارت یکی پشه ی کور کوچک تر است
هرگز لذت عبور از راه های نا آشنا را نخواهد چشید
سرپیچی کن پروانه ی خوش نشین یکی نسترن
عنکبوت ها نیز
گاهی شبیه ما
همزادان همین خرداد خسته اند
سيد علي صالحي