انجمن شعر discussion
پرسش و پاسخ
>
ترديدها و تأييدهاي شعر پست مدرن / گفت و گويي با علي باباچاهي
date
newest »

* مطلب ديگري اگر فكر مي كنيد بايد گفته شود ، لطفاً بيان بفرماييد؟
- سنت شعرخواني را دست كم نگيريد. در سال هاي ۴۰- ۵۰ شعرخواني نه تنها در محافل ادبي صورت مي گرفت بلكه در حاشيه خيابان ها بوي قهوه با بوي شعر درمي آميخت. هر دو سه نفر شاعري كه به هم مي رسيدند شعر خواني آغاز مي شد. يا دكه اي را گير مي آوردند يا پياده روها يا حتي طبقه دوم اتوبوس هاي شهري جاي مناسبي براي شعر خواني بود. خطاب من در حال حاضر به شاعران «متفاوت نويس» است. من تأثير شعرخواني را دست كم گرفته بودم. چندي پيش در حافظيه شيراز در كنار چند تن از شاعران معروف معاصر برنامه شعرخواني داشتم. جمعيت بسيار زيادي آمده بودند من و منصور اوجي به سختي خودمان را به جايگاه- محل استقرار شاعران محترم! - رسانديم. دوستان شاعرم فوراً به اين نتيجه رسيدند كه يا غزل بخوانند- كه خواندند- يا شعرهاي غيرمدرن شان را. به ترتيب حروف الفبا كه دوستان فراخوانده مي شدند، من فكري به حال خودم كردم. نگاهي به منوچهر آتشي كردم و به رضا پرهيزگار(مترجم) كه در كنارش بودم گفتم من ذره اي كوتاه نمي آيم و ملاحظه كاري نخواهم كرد.
شعرهايي از «قيافه ام كه خيلي مشكوك است» و «عقل عذابم مي دهد» و «نم نم بارانم» را براي جماعت شعرنشناس (به گفته يكي از ياران شاعرم) خواندم.
نتيج
واقعاً عالي بود. غافلگير شده بودم از بس حتا در حين شعرخواني بارها مرا، در واقع «متفاوت نويسي» را تشويق كردند. اوجي گفت: تو سنت شكني كردي.
پيش خودم گفتم مگر كار ديگري هم بلد هستم؟ بعداً دريافتم كه آري بلدم، احترام به سنت ها!
� منبع: روزنامه - همشهری
Books mentioned in this topic
The Atlas Six (other topics)A Broken Blade (other topics)
To Bleed a Crystal Bloom (other topics)
To Snap a Silver Stem (other topics)
Not Your Sidekick (other topics)
More...
- شعر معاصر از «من» سالاري، كه همان روايت خطي داناي كل باشد، فاصله گيري كرده اما در جاهايي كه مدعي متفاوت نويسي و تكثرگرايي و مقولاتي از اين دست است از «فن» سالاري سردرآورده است. لابد حضرت عالي خود در جريان اين امر قرار داريد كه من خود مدافع بينش و در نتيجه نگارشي هستم كه ساحل نشينان را بارديگر به ديدن و شنيدن رقص و سماع امواج دريا دعوت مي كند. اما محو نحو مكالمه خودمان كه نشويم بايد اقرار كنيم كه بخشي از شاعران متفاوت نويس- البته با كمي فيس و افاده- ناخواسته يا شايد هم خود خواسته، مخاطب گريزي يا درست تر بگويم گريزاندن مخاطب از شعر امروز را نقطه عزيمت كار و بار خود قرار داده اند. شنيده ام كه اين حضرات انگشت در سوراخ ديوار مي كنند تا مخاطبي احتمالي را پيدا كرده او را بردار كنند!
«همه لرزش دست و دل من»از آن است كه اين تعداد به قيمت خودكشي هنري در انظار يار و اغيار به انگشت نما شدن- خيلي مدرن نمايي- مباهات مي كنند و در توهمات خود برصدر مي نشينند و از سوي خود قدر مي بينند! و اما...
«بايد مطلقاً مدرن بود!» اما مدرنيت شعر امروز به گمان من فرايند نقد مؤلفه هاي مدرنيته از سوي مدرنيسم است. بدين ترتيب، مدرنيسم (نه مدرنيته) و پست مدرنيسم، داعيه هاي مدرنيته (دوران مدرن) و تبعات آن را به ويژه در جوامع پيراموني مورد نقد و ارزيابي قرار مي دهند. بنابراين بخشي از متفاوت نويسي شعر امروز، معطوف به نقض مسلمات ديكته شده از سمت شعر مدرن موجود است كه همچنان تقابلي مي نگرد.
احوال و اوضاع محافظه كاران مدرن نما خراب تر از آن است كه سايه اين نوشتار را با تير هدف قرار ندهند، طفلكي ها دلخوشي شان اين است كه با برچسب شعر معاصر ايران هر ماه جلسه اي برپا كنند و خودشان را ارضا (رسوا؟)كنند.
* طرح مبحث پست مدرنيسم را در حوزه هاي شعر امروز چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- اين ترس نابجا نمي دانم چرا به جان خيلي ها افتاده است؟ لابد به اين دليل كه طرح و بسط اين مقوله خاص سبب گمراهي عوام الناس شعر امروز ايران شده است. اما لازم مي دانم خدمت اين دايه هاي مهربان تر از مادر عرض كنم كه شعر نو كه به تدريج مدرن ناميده شد در واقع فرايند تأمل بر اشكال و مؤلفه هاي زيبايي شناختي هنري دوراني است (مدرنيته) كه ابعاد علمي- صنعتي (تكنولوژيكي) آن را عيناً و عميقاً درك و دروني نكرده بوديم. ظاهراً ما از راه رشد كنار گذر به شعر مدرن دست يافته ايم. با اين توضيح كه گاه رويدادهاي فرهنگي از رويدادهاي تكنولوژيكي سبقت مي گيرند. تازه شعر مدرن ما را شاعري بنا نهاد كه مي فرمايد:
از پس پنجاهي واندي زعمر
ناله برمي آيدم از هر رگي
كاش بودم باز دور از هر كسي
چادري و گوسفندي و سگي(نيما)
از محتواي اين «قطعه» كه بگذريم نامدرنيتي! صوري شعر نيز پرسش برانگيز است. مهم اين است كه نيما در نهايت امر كنترلي قهر آميز بر تناقض هاي درون و برون خويش اعمال مي كند، منتظر نمي ماند تا فرضاً مترو بين شهري كشيده شود و خود نيز به اخلاق! مدرن مجهز گردد .بعداً بنويسد:
... اما صداي آدمي اين نيست
با نظم هوش ربايي من
آوازهاي آدميان را شنيده ام
در گردش شباني سنگين
زاندوه هاي من
سنگين تر
و آ وازهاي آدميان را يكسر
من دارم ازبر...
شعر مدرن ما را شاعراني سروده اند كه هنوز بين نگرش و نگارشي مدرن «خوش دست و پايي مي زنند». نيما در «ارزش احساسات» بر تناقض ها و يحتمل اخلاق شباني اش غلبه مي يابد. خلاصه شعر مدرن ما همين است كه ملاحظه مي فرماييد. شاعران و منتقدان ارجمند نيز مهر تأييد بر آن زده اند. اما پيش خودمان باشد گويا دست هايي روي دست آنها بلند شده است چرا كه ناله ها از اينجا بلند مي شود كه: اول برويد به اخلاق پست مدرنيستي آراسته شويد بعداً شعرش را بگوييد!
اخلاق پست مدرنيستي؟!
خانم ها و آقايان محترم! واقعيت امر اين است كه ديگر براي پس فرستادن اين محموله (آراء وعقايد فلاسفه متأخر) به صاحبان اصلي اش در فرنگ كمي دير شده است. تازه اين اقدام نه چندان شايسته از سوي آدمياني با فرهنگ دو هزار و خرده اي ساله كمي بعيد است! آش نذري نيست اما آش كشكي است كه در همين دهكده جهاني بار گذاشته شده. كمي دير البته به دست ما رسيده، نچشيده كه سير نمي شود آدم. بچش اگر ترش كردي، خب ديگه! شايد هم لازم باشد به متخصص جهاز هاضمه مراجعه كنيد. اعتراف مي كنم كه به حاشيه رفتم. چشم! برمي گردم. ببينيد! تصور انفكاك فاحش بين مدرنيسم و پست مدرنيسم غيرقابل تحقق به نظر مي رسد، خب، اين جدا. اما وقتي كه آراء و عقايد فلاسفه متأخر كه غالباً متناقض هم به نظر مي رسند؛ معاني اي كه، مسلمات تاريخي- هنري، مفروضات متيقن و... را مورد بازبيني انتقادي قرار مي دهد، چيزي كه نصيب شعر امروز ايران مي شود نوعي شك معرفت شناختي نسبت به امور هستي است. اين عدو (شك معرفت شناختي)اگر سبب خير شود شاعر مدرن ما اندكي طور ديگري فكر مي كند، پس طور ديگري خواهد نوشت. بدين معنا كه صورت و شكل شعري او نيز دچار تغيير خواهد شد. مثلا وحدت اورگانيك يا تك هسته اي (مركز) بودن شعرش تن به نوعي جا به جايي خواهد داد.توجه به نسبيت باوري، صدور احكام كلي را در شعر مدرن (پسا مدرن؟) به تأخير خواهد انداخت. يا تعطيل خواهد كرد اين گونه فرمان هاي تاريخي غيرتاريخي را.
مهم اين است كه مرعوب مقولات مهم و نامهم نشويم: مواجهه اي انتقادي! حرف تازه اي هم نيست. هست؟!
* اخيراً شاهد بازخواني آثار شاعران دهه هاي پيشين هستيم؟ شاعراني همچون تندركيا، هوشنگ ايراني و.... شما اين رويكرد را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- ببينيد! واقعيت امر اين است كه ملاحظات غيرهنري، مانع خوانش دقيق و درست بسياري از شعرها در دهه هاي گذشته شده است. علت اصلي اين بدخواني، وجه ايدئولوژيك مسلط بر ذهنيت روشنفكري است. همه اين مسائل بر بستر شرايط اجتماعي- سياسي خاصي شكل مي گيرد كه به طور پنهان و آشكار درگير مبارزه با اختناق حاكم بر جامعه بوده است. از طرفي فرهنگ ثنويت گراي ما، موارد ياد شده را تشديد مي كند، خرد و كلان، عاقل و ديوانه، فرشته و شيطان و... ديدن پديده ها و آحاد انساني از تبعات چنين نگرشي است. خب! در چنين فضاي سياه و سفيدي كه درست كرده ايم، شعر تندركيا و امثال آنها كه هيچ، شعر شاملو و فروغ و نيما نيز با تأويلي از پيش تعيين شده خوانده مي شوند و نخوانده مي مانند! وجه انتفاعي رخنه يافته در بن بينش خواننده- چيزي كه به درد مرد! نمي خورد چرا بايد وقت بر سر آن گذاشت؟!- آثاري را در قوطي عطاري خود ذخيره مي كند كه تشفي دغدغه هاي روزمره او باشد. از اين رو شعرهاي «به درد نخور» در بازار «معر»فروشان و زير نور چراغ هاي «اجتماعيات و انتفاعيات!» دل از تو مي برند و روي از من نهان مي كنند! تو اگر بنشيني/ من اگر بنشينم/ چه كسي برخيزد؟
از اين رو برمي خيزيم و دور اين گونه شعرها- كه ضرورت صدور آنها را هم نبايد دست كم گرفت- حلقه مي زنيم؟ «غير شعر»هاي شاملو از همين منظر چون ورق زر مي برند و «شعر»هاي خيلي شعر او بعدها و به تدريج مقبول طبع مردم صاحب نظر قرار مي گيرند. جالب اينجاست كه هم اكنون متوجه مي شويم كه حتي «هواي تازه» شاملو نيز از سوي شاعران به دقت و با صحتي غير عقلايي! (غيرسودمندانه) خوانده نشده است. من بازخواني اين مجموعه شعر را اين اواخر احساس كردم (رجوع كنيد: نامه كانون نويسندگان ايران، زمستان ۱۳۸۱، ص ۱۴۷)
* بنابراين بازخواني آثار تندركيا و... نيز برمبناي همين مفروضات و مستنداتي كه فرموديد قابل درك است؟
- با اين تفاوت كه ظاهراً -تاكيد مي كنم- ظاهراً وجه آوانگارد اين آثار بر وجه انتفاعي آن غالب است. شعر تندركيا يا به قول خودش «نهيب جنبش ادبي» او در سطح ارزشي كم و بيش نازلي؛ شعري تجربي به حساب مي آيد. در اينجا با مقداري پيشنهاد - صرفاً پيشنهاد- مواجه ايم :
اول: توجه به گفتار عاميانه، نوعي بي توجهي به وجه اورگانيك و تك مركزيتي و گسسته نويسي شعر! به هر صورت چيزي كه تندركيا بر آن تأكيد دارد فاصله گيري از سنت هاي دست و پاگير ادبي است كه تصادفاً خود به شدت گرفتار آن است. و اما چند حكمت در بازخواني يا بازبيني كارهاي تندركيا به چشم مي خورد و نمي خورد!
دوم: بيرون راندن حريفان «متفاوت نويس» دو دهه اخير از عرصه هاي شعر امروز به قصد تحكيم پايه هاي «نظام» شعر مدرن موجود! فراروي ممنوع!
نخست: بدخواني يا ناخواني شعر تندركيا در فضاي «سياه و سفيد»كه از آن نام بردم، امر يا غيرامري بديهي است. عمدي اما در كار نبوده است! پيشنهاد يا پسنهاد تازه مي خواهيم چه كار؟ مگر شعر، «حربه خلق» نيست؟! مگر شعر نبايد دشنه وار باشد؟
- اينها را بگذاريد دم كوزه آبش را بخوريد!
و اما بحث شعر پست مدرن- درست يا نادرست- كه مطرح مي شود، با ترديدها و تأييدهاي مختلفي مواجه مي شود، اين شعر:
- اين مسائل وارداتي است؛ رونويسي مي كنند از گزاره هاي تئوريك!
- مدرنيسم را طي نكرده چگونه مي توان سر از پست مدرنيسم (در شعر) درآورد؟
- آنهايي كه شعر پست مدرن مي نويسند، از پست مدرنيسم هيچ نمي دانند!
- نكند در اين شعر(پست مدرن) چيزهايي باشد و ما از آن سر در نمي آوريم؟
- شباهتي هر چند خيلي صوري بين شعر تندركيا و شعر بعضي از شاعران «غيرنيمايي» به چشم مي خورد، نكند «چيز»هايي در شعر تندركيا از چشم ما پنهان مانده باشد؟
- نكند اين آقايان و طبعاً خانم هاي ظاهراً يا باطناً پست مدرن از روي دست تندركيا رونويسي مي كنند؟ به اين بخش از شعر رضا براهني نگاه كنيد چقدر شباهت به شعر تندركيا دارد!
- من عميقاً مي دانم كه «متفاوت نويس» هاي پسايي- خوب يا بد- غالباً شعر تندركيا را نخوانده اند؛ اما اكنون وقت آن است كه «حريف» يا «حريفان» را با اين اتهام خواهي نخواهي واهي، از صحنه بيرون كنم: شعر حجم، شعر همه دوران هاست!!
پس: كور شويد، دور شويد!
* شما فكر مي كنيد با اين اختصاري كه در بيان اين مقولات به كار مي بريد مخاطب ما منظور شما را به خوبي درمي يابد؟
- مخاطب ما از آن چنان فكر (دندان؟!) تيزي برخوردار است كه نيازي ندارد به اينكه من لقمه اي چرب يا ناچرب را در دهن او بگذارم. اصلاً اجازه چنين كاري را به من نمي دهد!
حق البته با اوست. اما روي قسمتي از حرف هاي من با عزيز ارجمندي است كه خواسته يا ناخواسته خلط مبحث مي كند و همان طور كه قبلاً اشاره كردم ايشان با مقايسه عجولانه اي بين بخشي از شعر تندركيا و شعر رضا براهني به اين نتيجه مي رسد كه شاعران غيرنيمايي و طبعاً شعر در وضعيت ديگر معطوف به متفاوت نويسي از «جنس »ي خاص است، شعرهايي «كيا»يي اند، شعرهايي متأثر از شعر تندركيا، شايد هم تكرار تجربه هاي تندركيا!
* آقاي باباچاهي! اگر ممكن است به مأخذ و نمونه شعرهايي كه در اين مورد مد نظر بوده اشاره بفرماييد.
- مأخذ: مجله كارنامه (شماره ۲۱ از ص ۱۸ تا ۲۳) مؤخره اي بر آينده شعر فارسي، يد الله رويايي.
نمونه ها- الف: از تندركيا:
فراخي، بزرگانگي! چه گويم، چه؟ باري، سپهرانگي؟/ سپهرانه، سپهر،پهر/ اي نازنينا، جان شيرينا، بيا، بيا/ خواهي كه من زاري كنم، هي هي!/ در پاي تو خاري كنم؟ هي هي!/ يا نياز ما را بپرداز/ يا وانياز...
در پرانتز (آقاي رويايي پس از نقل اين نمونه مي نويسد: امروز كم نيستند شاعراني كه نمي خواهند نيمايي باشند ولي كيايي اند.)
ب- از رضا براهني:
اي گفتنانگي!/ حتي اگر تو بگويي بگو نمي گويم گفتن اين را كه هر چه تو گويي كنم من چه كنم، بي تو من چكنم وزن اين چه كنم را من چه كنم خانم زيبا/ دق كه نداني چيست گرفتم، دق كه نداني تو خانم زيبا.
اين هم مأخذ و نمونه!
* شما نوعي شباهت را در اين ميان انكار مي كنيد؟
- به گمان من توجه براهني به تمهيدات بيان واجراي زباني شعر، اين شباهت محتمل را به تأخير مي اندازد، به هر صورت تندر كيا با نوعي «خام نگاري» روبه روست، اگر براهني مستقيماً به شعرهاي تندركيا نظر هم داشته بوده است، به گمان من اين از هوشمندي اوست، من اسم اين گونه تأثيرپذيري ها را گذاشته ام «مصادره خلاق»! حالا چقدر ما شاهد خلاقيت در كار براهني هستيم يا نيستيم مسئله ديگري است حرف من اين است اسنادي كه آقاي رويايي براي محكوميت طبعاً متفاوت نويس ها صادر مي كند، چندان محكمه پسند نيستند! براهني شاعري تجربي است كه جسارت هاي او، بعضاً خسارت هاي جبران ناپذيري براي او در پي داشته است. نتيجه:
الف- براهني به درستي به ضرورت فراروي از شعر مدرن موجود پي برده.
ب- شعرهاي براهني، كيايي نيستند، ايشان بر مبناي ديدگاهي كه در «خطاب به پروانه ها» مطرح كرده، نوعي نوشتن را از سر گذرانده كه غالباً دلپذير نيستند!
- دلپذير؟!- بله درست شنيده ايد، دلپذير نيستند!
ب- برخي از شعرهاي براهني دلپذيرند(تجربه هاي بي وقفه براهني اما كار دست او داده است!)
ت- شعرهاي رويايي، قرص و محكم، مدار بسته، تصور محور و ماندگارند، رويايي بنا به جبر تاريخ هنر حتماً از ماشين (خر چرا؟) شيطان پياده خواهد شد و بالاخره قبول خواهد كرد كه تمام «متفاوت نويسي»ها نبايد از جنس شعر حجم باشند. در غير اين صورت به اهميت حضور خود در شعر امروز، بي اعتنايي نشان داده است.