ŷ

Kourosh

Add friend
Sign in to ŷ to learn more about Kourosh.


Loading...
Sadegh Hedayat
“هرچه قضاوت آنها درباره من سخت بوده ‌باش� نمی‌دانن� که من پیشتر خودم را سخت‌ت� قضاوت کرده‌ا�”
صادق هدایت, زنده به‌گو�

Albert Camus
“اندیشیدن، سرآغاز تحلیل رفتن است”
آلبر کامو/Albert Camus

Sadegh Chubak
“یحیی یازده سال داشت و اولین روزی بود که می‌خواس� روزنامه دیلی‌نیو� بفروشد. در اداره روزنامه متصدی تحویل روزنامه ها و چند تا بچه همسال خودش که آنها هم روزنامه می‌فروختن� چند بار اسم دیلی نیوز را برایش تلفظ کردند و او هم فوری آن را یاد گرفت و به نظرش آن اسم به شکل یک دیزی آمد. چند بار صحیح و بی زحمت پشت سر هم پیش خودش گفت: دیلی‌نیو� ! دیلی‌نیو�! و از اداره روزنامه بیرون آمد.

به کوچه که رسید شروع کرد به دویدن. فریاد می‌ز�: دیلی نیوز! دیلی‌نیو�. به هیچ کس توجه نداشت فقط سرگرم کار خودش بود هر قدر آن اسم را زیاد تر تکرار می‌کر� و مردم از او روزنامه می خریدند بیشتر از خودش خوشش می‌آم� و تا چند شماره هم که فروخت هنوز آن اسم یادش بود. اما همین که بقیه پول خرد یک پنج ریالی را تحویل آقایی داد و دهشاهی کسر آورد و آن آقا هم آن دهشاهی را به او بخشید و رفت و او هم ذوق کرد دیگر هرچه فکر کرد اسم روزنامه یادش نیامد. آن را کاملا فراموش کرده بود.

ترس ورش داشت. لحظه ای ایستاد و به کف خیابان خیره نگاه کرد. دومرتبه شروع به دویدن کرد. باز هم بی آنکه صدا کند چند شماره ازش خریدند. اما اسم روزنامه را به کلی فراموش کرده بود.

یحیی به دهن آنهایی که روزنامه می‌خریدن� نگاه می‌کر� تا شاید اسم روزنامه را از یکی از آنها بشنود اما آنها همه با قیافه های گرفته وجدی و بی آنکه به صورت او نگاه کنند روزنامه را می‌گرفتن� و می‌رفتن�.

بیچاره و دستپاچه شده بود. به اطراف خودش نگاه می‌کر� شاید یکی از بچه‌ها� همقطار خود را پیدا کند و اسم روزنامه را ازش بپرسد اما کسی را ندید. چند بار شکل دیزی جلوش ورجه‌ورج� کرد اما از آن چیزی نفهمید. روی پیاده‌ر� خیابان فوجی از دیزی های متحرک جلوش مشق می‌کردن� و مثل اینکه یکی دو بار هم اسم روزنامه در خاطرش برق زد اما تا خواست آن را بگیرد خاموش شد.

سرش را به زیر انداخته بود و آهسته راه می‌رف� بسته روزنامه را قایم زیر بلغش گرفته بود و به پهلویش فشار می‌دا�. می‌ترسی� چون اسم روزنامه را فراموش کرده روزنامه ها را ازش بگیرند. می‌خواس� گریه کند اما اشکش برون نیامد. می‌خواس� از چند نفر عابر بپرسد اسم روزنامه چیست اما خجالت می‌کشی� و می‌ترسی�.

ناگهان قیافه اش عوض شد و نیشش باز شد و از سر و صورتش خنده فروریخت. پا گذاشت به دو و فریاد زد:

پریموس! پریموس!

اسم روزنامه را یافته بود.”
صادق چوبک

Sadegh Hedayat
“برای کسی که در گور است زمان معنی خودش را گم میکند”
صادق هدایت

Jean-Paul Sartre
“انسان خلاصه ای از آنچه داشته نیست بلکه خلاصه ای است از آنچه هنوز به آن نرسیده خلاصه ای از آنچه میتواند داشته باشد”
سارتر

5085 داستان كوتاه — 3328 members — last activity Aug 31, 2023 01:49AM
گروهي براي علاقمندان به داستان كوتاه اينجا گرد هم اومديم تا داستان بخونيم ، داستان بنويسيم ، با هم حرف بزنيم و حداقل چند دقيقه دلمشغولي هاي بي انتها ...more
4626 داستان هاي كوتاه طنز — 299 members — last activity Apr 11, 2018 12:24AM
براي علاقمندان داستان هاي طنز ايراني و خارجي طنز یعنی قاقاه گریستن و زار زار خندیدن
9689 انسان محکوم به آزادی است — 159 members — last activity Oct 03, 2018 06:40AM
سارتر روز ۲۱ ژوئن ۱۹۰۵ به دنیا آمد؛ از پدری که افسر نیروی دریایی بود و مادری که دخترعموی دکتر آلبرت شوایتزر معروف، برندة جایزه صلح نوبل است. پانزده ما ...more
998 Russian Readers Club — 1217 members — last activity Aug 10, 2023 03:07AM
The place where both russian readers and lovers of russian literature can share their thoughts about russian literature as well as about foreign one, ...more
4900 کانون نویسندگان و شاعران جوان — 183 members — last activity Aug 11, 2010 09:41PM
مکانی برای تبادل نظر در مورد کتاب ادبیات شعر سینما و قرارهای حضوری در فرهنگسراها موزه ها
More of Kourosh’s groups�
year in books
Mehrnoo...
569 books | 249 friends

Fatima
510 books | 95 friends

Ali Ash...
133 books | 50 friends

Dead Man
353 books | 158 friends

Ãپ
6 books | 59 friends

mohammad
90 books | 186 friends

Ashkan ...
511 books | 270 friends

Mahyar ...
273 books | 127 friends

More friends�


Polls voted on by Kourosh

Lists liked by Kourosh