Meysam's Updates en-US Sun, 20 Apr 2025 09:56:48 -0700 60 Meysam's Updates 144 41 /images/layout/goodreads_logo_144.jpg ReadStatus9330866508 Sun, 20 Apr 2025 09:56:48 -0700 <![CDATA[Meysam has read 'یادداشت‌ها� آدم زیادی']]> /review/show/7503789069 یادداشت‌های آدم زیادی by Ivan Turgenev Meysam has read یادداشت‌ها� آدم زیادی by Ivan Turgenev
]]>
Rating848928167 Sat, 19 Apr 2025 11:27:27 -0700 <![CDATA[Meysam liked a readstatus]]> / ]]> ReadStatus9293158971 Thu, 10 Apr 2025 07:31:02 -0700 <![CDATA[Meysam has read 'بیرون از مولینگار']]> /review/show/7477756984 بیرون از مولینگار by John Patrick Shanley Meysam has read بیرون از مولینگار by John Patrick Shanley
]]>
ReadStatus9289129357 Wed, 09 Apr 2025 05:37:52 -0700 <![CDATA[Meysam has read 'دود']]> /review/show/7474974983 دود by José Ovejero Meysam has read دود by José Ovejero
]]>
ReadStatus9249382397 Sun, 30 Mar 2025 06:48:15 -0700 <![CDATA[Meysam has read 'گاوخونی']]> /review/show/7447241414 گاوخونی by جعفر مدرس‌صادقی Meysam has read گاوخونی by جعفر مدرس‌صادق�
]]>
UserFollowing324537464 Sun, 30 Mar 2025 06:42:33 -0700 <![CDATA[Meysam is now following Sepinood Ghiami]]> /user/show/5545229-sepinood-ghiami Meysam is now following Sepinood Ghiami ]]> Rating841838816 Sun, 30 Mar 2025 06:41:44 -0700 <![CDATA[Meysam liked a review]]> /
گاوخونی by جعفر مدرس‌صادقی
"گاوخونی یکی از بهترین رمان هایی بود که در این چند سال اخیر خوانده ام. رمان (یا داستان بلندی) که نویسنده، آن را در سال شصت و در اوج دوران جنگ هشت ساله ی ایران و عراق نوشته است.
داستان، از زبان راوی یی گفته می شود که تا به انتها نام او را نمی فهمیم. کتاب با رویایی که راوی دیده شروع می شود، و در ادامه مرز رویا و واقعیت برای خواننده مخدوش می گردد.
در این داستان، عناصر طبیعت نمادین هستند و هر کدام به مفهومی اشاره دارند که برای فهم لایه ی زیرین داستان لازم است به آن ها بیشتر دقت شود.
دو شهر در قصه حضور پررنگی دارند: اصفهان و تهران. تقابل این دو شهر، اصفهان با محله های قدیمی و در و دیوارهای کاهگلی، و تهران مدرن و پر از مغازه، در داستان یکی از نقش های اساسی را بازی می کند.

از این جا، سعی می کنم چندی از نکاتی که به نظرم رسیدند و یا این جا و آن جا خوانده ام را، شماره گذاری کنم و بنویسم، شاید برای کسانی که کتاب را خوانده اند و به دنبال معنای فرامتنی داستان هستند، مفید واقع شود:

1. به نظر می رسد راوی در برابر مادر و دختر عمه اش، لحن یکسانی دارد و البته خیلی تمایلی به حرف زدن ازشان ندارد؛ اما برعکس، اشتیاق زیادی نسبت به آقای گلچین نشان می دهد. در برابر پدرش، ترکیبی از عشق و نفرت را می بینیم که از طرفی خود را در آرزوی مرگ پدر نشان می دهد، و از طرف دیگر، همراهی همیشگی در خواب و بیداری و همراهی خودخواسته در صبح های آب تنی.

2. در اساطیر ایران و جهان، آب نماد باروری است و با جنس زن، پیوند عمیقی دارد. رابطه ی راوی با آب، عجیب و غریب است. تماشای آن را از دور دوست دارد، اما دلش نمی خواهد در آن شنا کند. زمانی هم که در خواب، در آب رودخانه قرار می گیرد، رویایش به کابوسی همراه با ترس و دلهره بدل می شود.

3. گلچین، یکی از شخصیت های محوری داستان محسوب می شود و حضورش همیشه در هاله ای از ابهام و اوهام قرار می گیرد. او کسی ست که مانند پدر راوی، عاشق آب تنی در زاینده رود است، اما برعکس پدر، خود را به یک منطقه از رودخانه محدود نمی کند. او قهرمان شناست، جذاب است و نیرومند. گلچین با گشت و گذار در روخانه، انگار قصد دارد قسمت های مختلف تن زن را کشف کند. این گونه به نظر می رسد که گلچین، تمام آن چیزی ست که راوی می خواهد به آن بدل شود؛ اما گلچین دو بار راوی را می بیند و او را نمی شناسد؛ انگار که گلچین در راوی خصیصه ی پررنگی پیدا نمی کند و به اشتیاق راوی به خود، اهمیتی نمی دهد. زمانی که راوی خبر مرگ آقای گلچین را می شنود، انگار که تمام طنابی که او را با واقعیت پیوند می داده، برایش بریده می شود. از آن جا به بعد، راوی وارد گسست از واقعیت می شود.

4. خانه ی راوی در تهران، نمادِ درون راوی است. خانه ای که شلوغ است، نشان دهنده ی آشفتگی روانی است. راوی همیشه در آشپرخانه دیده می شود؛ مکانی که (متاسفانه با نمادهای جنسیت زده) زنانه محسوب می شود و تنها جایی از خانه است که به راوی احساس امنیت می دهد. او، بر روی صندلی «لهستانی» می نشیند.

5. اگر قبول کنیم که خانه ی راوی، در واقع ذهن اش است، دو ساکن دیگر این خانه، یعنی خشایار و حمید، هم جزوی از ذهن راوی محسوب می شوند و خیالی هستند. حمید، نماد شخصیتی که با مسخره کردن هایش احساس ناامنی به راوی می دهد و بخش "نرمال" ذهن راوی محسوب می شود: دنبال زن گرفتن، خانه گرفتن، لباس قشنگ پوشیدن و... . از طرفی خشایار، نماد احساسات راوی‌ست� که خود را با شعر گفتن نشان می دهد و دغدغه مند است. به نظر می رسد که راوی جذب حمید نشده (و بنابراین جذب زن و زندگی هم نمی شود) و البته به خشایار هم محلی نمی گذارد و او را جدی نمی گیرد (احساساتش را هضم نکرده و با آن ها به صورت جدی رو به رو نشده است). ذهنی بودن خشایار و حمید، زمانی که پدر فوت شده ی راوی در انتهای داستان مهمان خانه شان می شود، خود را پررنگ تر از همیشه بروز می دهد.

6. پیدا شدن پدر راوی در خانه ی تهران، با باز شدن پنجره و ورود هوای سرد هم زمان است. از هوای سرد، در دنیای هنر و ادبیات، عموما برای نشان دادن ورود مرده ها به دنیای زنده ها استفاده می شود. خشایار و حمید با پدر راوی آشنا هستند و می گویند چند روزی ست که پدر مهمان خانه شان است. این نشان دهنده ی درگیر شدن ذهن راوی، با مسئله ی مرگ پدرش (علاوه بر معاش و احساسات) در مدت اخیر است.

7. در انتهای داستان، پدر راوی، داستان معشوقه ی لهستانی خود را برای پسرش بازگو می کند. دختر لهستانی به کشور خودش برمیگردد، کشوری که از وسطش رودی بزرگ رد می شود و به دریا می ریزد. پدر راوی هم به اصفهان برمی گردد و هر روز صبح برای شنا و آب تنی به زاینده رود می رود. زاینده رود برای پدر راوی نماد معشوق لهستانی اش است و آبتنی در آب زاینده رود، عشق بازی پدر با تن معشوقه ی خود. علت حسادت مادر راوی به رودخانه همین است؛ پدر عشقش را به معشوقه ی لهستانی اش حفظ کرده و به مادر راوی علاقه نشان نمی دهد. بی توجهی پدر، مادر راوی را افسرده کرده و بنابراین مادر محبتش را از فرزندش دریغ کرده است. مشخص است که در مدت زمانی طولانی، راوی عشقش را نسبت به مادرش بارها ابراز کرده، اما مادر او را دفع کرده است؛ این روند جذب و دفع در ادامه ی بزرگسالی راوی هم نسبت به جنس مخالفش وجود دارد. همچنین، همین رابطه با رودخانه هم، که نماد زنانه ایست، به چشم می آید. ناکامی راوی غریزه ی زندگی را ازش گرفته و به جای آن، غریزه ی مرگ را در او پررنگ کرده است. فروید معتقد است که مهم ترین لذتی که می تواند غریزه ی مرگ را دور کند، کام گرفتن از جنس مخالف است. می توان گفت راوی بازتولید پدرش است.

8. در انتها، راوی در آبی که به اندازه ی بدن انسان گرم است، فرو می رود و در اعماق آن، آواز غریب زنی را می شنود. فرآیند فرورفتن در آب، استعاره از بازگشت درون رحمی و مرگ راوی ست.


خوشحال می شوم اگر شما هم به نکته ای دقت کردید، در زیر برایم بنویسید.
"
]]>
Rating841837794 Sun, 30 Mar 2025 06:37:55 -0700 <![CDATA[Meysam liked a review]]> /
گاوخونی by جعفر مدرس‌صادقی
"از سال هشتادوچهار که این کتاب را خریده‌ا� تا الان، سه‌با� خواندم‌ا�. و این تعداد بازخوانی، در این یازده سال اصلاً زیاد نیست. خوبی‌ا� اتفاقاً این است که می‌شو� هربار رویکردی به داستان‌ا� داشت و چیزکی تازه‌ت� از آن درآورد. مثلاً من پیش‌ت� این� اندازه به پررنگی اصفهان و معنای نمادین‌ا� در داستان فکر نکرده بودم. واژه‌� «صُفّه» برایم کلمه‌ا� بیش‌ت� نبود. پل فلزی و پل شهرستان را نمی‌شناخت�. یائسگی زاینده‌رو� زخمی بر جانم نبود. ولی حالا که بارها و بارها رو گردانده‌ا� از خشکی زنده‌رو� و در تاریکی شب به هیئت غول‌آسا� صُفّه خیره شده‌ام� و فکر کرده‌ا� این کوه شبیه سمت تاریک روان آدم‌ها� این شهر است، هر کلمه برایم دری است به معنایی. به رگه‌های� از متعلقاتی که عین جان، دوست‌شا� داری.

«دلم می‌خواس� برگردم تهران. نه این‌ک� اصفهان را دوست نداشته باشم. اصفهان را بیش‌ت� از تهران. امّا اصفهان آزارم می‌دا�. من کاری به تهران نداشتم. نه دوستش داشتم و نه کاری به کارش. او هم همین‌طو�. اما اصفهان نه. به من کار داشت.» (ص۴۹)

زاینده‌رود� اصفهان و گاوخونی هر کدام لایه‌ا� در رسیدن به مفهومی هستند که از طریق این نشانه‌ه� نمادین شده است. بیش از همه زاینده‌رو� که نمادی از باروری است و حیات‌بخش� و اصفهان که این رود را در خود دارد. درست مثل زنی است با قدرت باروری. زنی که زندگی در رگ‌های� می‌جوش� و در تن‌ا� خونی جاری است که حیات می‌بخش�. و این رگ‌ه� و رگه‌ه� به رحم او می‌رسن�. به جایی که نطفه در آن شکل� می‌گیر�. جایی مثل باتلاق گاوخونی در تن اصفهان. شهری که رود در خیلی از خیابان‌های� حضور دارد. در فرعی‌ه� و اصلی‌ه�. این معنای نمادین در ارتباط با رابطه‌� راوی با مادر و همچنین با دیگر دختران شهر نیز مشهود است. بروز عقده‌� ادیپ را می‌توا� در این‌ج� تشخیص داد. آن زمان که راوی مدام در نزدیک شدن به مادر ناکام بوده است و این نیاز را بر روی دختران دیگر فرافکنی کرده اما باز هم سرخورده شده. طرد شده. به تهران گریخته و حالا پدر از میان خواب‌های� او را به خود می‌خوان�. بهره‌گیر� از متن رؤیاهای راوی می‌توان� تکه‌� بزرگی از پازلی باشد که مضمون داستان را می‌ساز�. راوی در خواب‌های� به اصفهان برمی‌گرد�. در زاینده‌رو� آب‌تن� می‌کن�. (آن هم در شرایطی که هرگز در واقعیت تن به آب نداده) و بعدها در یکی از محوری‌تری� خواب‌های� به سمت گاوخونی می‌‌رون�. حتا همخوانی واژه‌� گاوخونی با شکل ساختاری رحم برای من جذاب است. گاوِ خونی: رحم پر خون و آماده باروری. راوی در خواب به دوران رحمی‌ا� برمی‌گرد�. به زمانی که جزئی جدانشدنی از هستی مادر بوده است. به اصل خود و به آغاز خود. چون به قول پدر؛ «همه‌� زندگی ما تو این باتلاقه، هست و نیست ما، دار و ندار ما، ریخته این تو.» راوی به زمان دلخواه‌ا� می‌رسد� زمان پیش از جدایی از مادر."
]]>
ReadStatus9245767029 Sat, 29 Mar 2025 08:01:28 -0700 <![CDATA[Meysam has read 'هنرمند گرسنگی']]> /review/show/7444735567 هنرمند گرسنگی by Franz Kafka Meysam has read هنرمند گرسنگی by Franz Kafka
]]>
ReadStatus9245764423 Sat, 29 Mar 2025 08:00:34 -0700 <![CDATA[Meysam has read 'مسخ و داستان‌ها� دیگر']]> /review/show/7444733752 مسخ و داستان‌های دیگر by Franz Kafka Meysam has read مسخ و داستان‌ها� دیگر by Franz Kafka
]]>