کاظم بهمنی > Quotes > Quote > Sana Sadat liked it
“تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را
از رقیبان کمین کرده عقب میمان�
هر که تبلیغ کند خوبی ِ دلبندش را!
مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را
�
مادرم بعد تو هی حال مرا میپرس�
مادرم تاب ندارد غم فرزندش را
عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو
به تو اصرار نکرده است فرآیندش را
قلب ِ من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را
حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقان به تو این بندش را :
«منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را”
―
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را
از رقیبان کمین کرده عقب میمان�
هر که تبلیغ کند خوبی ِ دلبندش را!
مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را
�
مادرم بعد تو هی حال مرا میپرس�
مادرم تاب ندارد غم فرزندش را
عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو
به تو اصرار نکرده است فرآیندش را
قلب ِ من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را
حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقان به تو این بندش را :
«منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را”
―
No comments have been added yet.