ŷ

قسمت‌ها� سانسورشده‌� جلد سوم از مجموعه‌� داس مرگ: پژواک

دوستانی که دو جلد قبل رو نخونده‌� و می‌خوا� بخونن، طبیعتا متن زیر حاوی اسپویلرهای بسیار زیادیه.


یک نکته‌� کلی اینکه واژه‌� «پیشوا» کلاً «پیامبر» بوده.

نکته‌� دوم اینکه دیدم برای عده‌� زیادی سؤال شده جنسیت فیزیکی شخصیت جریکو چیه. مطلقاً توی داستان به این نکته اشاره نمی‌ش� و حتی ضمیرهای مؤنث و مذکر به‌کاررفت� هم براساس نظام شخصی و خاص جریکو تغییر می‌کن�.


صفحه صدویک � پاراگراف هفتم � خط اول: در آغوش سیترا بود...

صفحه صدودو � پاراگراف دوم � خط اول: در تمام این مدت در آغوش هم ماندند...

صفحه صدوشش � پاراگراف اول � خط اول: شما در حالی پیدا شدید که در آغوش مرد جوانی که...

صفحه صدوهشت � پاراگراف اول � خط سوم: او و روئن یکدیگر را در آغوش کشیدند...
صفحه صدوهشت � پاراگراف اول � خط چهارم: سپس آنقدر میان بازوان هم لرزیدند...

صفحه صدونه � خط آخر: دست‌های� را محکم گرفت و گفت...

صفحه صدوده � پاراگراف اول � خط چهارم: نیروانا و والهالا، تناسخ و...

صفحه صدوسی‌وپن� � پاراگراف سوم � خط اول: در هنرستان که درس می‌خواند� یکی از دوست‌دخترهای� گفته بود...

صفحه صدوچهل‌وی� � پاراگراف اول � خط دوم: چون داشت با دختری می‌رف� بیرون که تو ازش خوشت می‌اوم�...
صفحه صدوچهل‌وی� � پاراگراف اول � خط پنجم: اون‌قد� ابسینت خوردی که تو دوران میرایی آدم‌ه� رو راهی بیمارستان می‌کر�...

صفحه صدوپنجاه‌وپن� � پاراگراف دوم � خط سوم: از دید تاریخی، شخصیت‌ها� مذهبی همیشه یا خیلی زن‌بار� بوده‌� یا ازدنیابریده...

صفحه صدوپنجاه‌وهف� � پاراگراف آخر � خط اول: در گذر سال‌ه� ابر تندر شاهد خوابیدن میلیون‌ه� نفر در آغوش یکدیگر بود...

صفحه صدوشصت‌وس� � پاراگراف هفتم � خط اول: سیترا در آغوش او مرده بود...

صفحه صدونودونه � پاراگراف‌ها� اول و دوم: سپس گدارد پایین را نگاه می‌کن� و می‌بین� رند دستش را محکم گرفته و � از آن هم مهم‌ت� � می‌بین� که خود نیز بدون اینکه متوجه باشد دست رند را محکم گرفته. حرکتی غیر ارادی. انگار این دست‌ه� متعلق به او نیستند.
گدارد می‌دان� که باید تصمیمی بگیرد؛ تصمیمی مهم. این نکته هم برایش روشن است که آن تصمیم باید چه باشد. دستش را از دست او بیرون می‌کش�.

صفحه دویست‌وش� � پاراگراف پنجم � خط اول: رند به جای اینکه با او دست بدهد...

صفحه دویست‌وبیست‌وس� � پاراگراف سوم � خط سوم: یک نفرشان حتی میخانه‌ا� باز کرد...

صفحه دویست‌وبیست‌وش� � پاراگراف آخر � خط اول: من هم شراب می‌نداز� و مست می‌کن� و...

صفحه دویست‌پنجاه‌ود� � ادامه‌� پاراگراف چهارم: ؟ حتی در آن موقعیت‌ها� کم‌شمار� هم که کشیش‌ه� با ادب و نزاکت می‌گفتن� «مهمانی همراهش است»، انگار باید توی تخت با خُرده‌نا� رد می‌گذاشتن� تا یکدیگر را پیدا کنند.

صفحه دویست‌وشصت‌ود� � خط دوم: اما این آیه از مرگ غیرطبیعی سخن می‌گوی�...

صفحه دویست‌ونودوس� � خط چهارم از آخر صفحه: لباس‌هامو� رو درآوردیم تا قبل از...

صفحه دویست‌ونودوش� � پاراگراف پنجم: آناستازیا خجالت زده گفت: «اوممم... توی آفتاب دلبری می‌کن�. نمی‌دون� وسط طوفان هم این کار رو می‌کن� یا نه.»
«یکی از مزایای ماداگاسکاری‌بود� اینه که ما هویت حقیقی مردم رو می‌بینی�. وقتی پای جذابیت در میون باشه، دیگه جنسیت مطرح نیست.»

صفحه سیصدوهفت � پاراگراف هفتم � خط دوم: سپس تیغه‌� اعظم پدرانه دستش را دور کمر آناستازیا انداخت...

صفحه سیصدوبیست‌وس� � پاراگراف دوم � خط دوم: و بقیه که در بالکن‌ه� می‌رقصیدن�. همه مایو و لباس‌ها� رنگارنگ مهمانی به تن داشتند. بعد متوجه شد...

صفحه سیصدوبیست‌وپن� � پاراگراف دوم � خط هفتم: اما هیچ‌ک� مردی را که لباس خرس به تن داشت و رقصان از وسط صحنه می‌گذش�...

صفحه سیصدوسی‌ود� � پاراگراف سوم � خط اول: دستش را روی شانه‌� آناستازیا گذاشت و وادارش کرد بایستد.

صفحه سیصدوسی‌وچها� � پاراگراف ششم � خط دوم: سپس دست جری را گرفت و گفت: «تو هم همین‌طو�.» با عصبانیت از اتاق خارج شد و جری هم اگر می‌خواس� دستش را از دست ندهد، چاره‌ا� نداشت جز اینکه همراهش برود.

صفحه سیصدوسی‌وپن� � پاراگراف پنجم: آناستازیا به جری گفت: «ببوسش. محض احتیاط.»
جری هم دستش را گرفت و بوسید؛ اما انگشتر را نه.
آناستازیا ناخودآگاه دستش را پس کشید. «انگشتر رو گفتم، نه دستم!» دوباره دستش را پیش آورد. «این بار انگشتر رو ببوس.»
جری گفت: «انتخاب من اینه که این کار رو نکنم.»

صفحه سیصدوچهل‌وهف� � پاراگراف ششم � خط دوم: . بطری شامپاینی خواهد بود که به بدنه‌� یک کشتی کوبیده می‌ش� و سرآغاز دورانی جدید برای نوع بشر خواهد بود.

صفحه سیصدوچهل‌وهش� � پاراگراف سوم � خط اول: گدارد متوجه شده بود همه‌چی� به تکامل برمی‌گش�...
صفحه سیصدوچهل‌وهش� � پاراگراف پنجم � خط اول: آین دستی روی زانویش گذاشت که دیگر حرکتش ندهد.

صفحه سیصدوشصت‌وس� � پاراگراف پنجم � خط دوم: چرا که پژواک به‌دس� داسی شهید شده بود.

صفحه سیصدوهفتادویک � پاراگراف ششم: «شاید برای اینکه می‌خوا� دست‌ها� رو برای کاری غیر از ارضاکردن خودت به کار بگیری.»

صفحه سیصدوهشتاد � خط چهارده: چون خودت از پیامبرشون شهید ساختی.

صفحه سیصدونودوهفت � پاراگراف دوم � خط دوم: مرثیه‌ا� که پیروان صفیری آوا، تندر و پژواک شهید ساخته و اجرا می‌کنن�.

صفحه چهارصدوسه � پاراگراف چهارم: بابا اضافه کرد: «تازه در صورتی که خلبانش مثل دفعه‌� قبل توی میخونه نباشه.»

صفحه چهارصدوبیست‌وی� � پاراگراف چهارم � خط اول: پژواک شهید شده بود.

صفحه چهارصدوپنجاه‌ود� � پاراگراف چهارم � خط اول: پوزوئلو خندید و بغلش کرد؛ آغوشش آرامش‌بخ� و پدرانه بود...
صفحه چهارصدوپنجاه‌ود� � پاراگراف هفتم � خط چهارم: سپس یک بار دیگر او را در آغوش کشید.

صفحه چهارصدوپنجاه‌وهف� � پاراگراف دوم: گریسون همچنان نمی‌فهمی� چه می‌گوی� و ناخدا اندکی آزرده به نظر می‌رسی�. «من هیچ‌وق� نمی‌فهم� شمایی که جنسیت مشخص دارید چه‌جور� اینقدر به لوله‌کشی� مادرزادی‌تو� وابسته‌ای�. چرا باید اینکه یه آدم تخمدان داره یا بیضه یا جفتش، اهمیت داشته باشه؟»

صفحه چهارصدوشصت‌ود� � پاراگراف یازدهم � خط اول: سپس ابر تندر نگاه جری به مسئله‌� جنسیت را برای گریسون توضیح داد که...

صفحه چهارصدوشصت‌ون� � پاراگراف چهار: آلیگیِری در آینه به جری نگاه کرد. «تو یکی از اون بی‌جنسیت‌هایی؟�
جری اشتباهش را اصلاح کرد. «جنسیتم سیاله. ما اهالی ماداگاسکار این‌طور� هستیم.»

صفحه چهارصدونودوهشت � خط پنجم: دختر با لبخند پراحساسی جواب داد: «دقیقاً. سفر بخیر!» و قبل از اینکه برود با او دست داد و دستش را کمی طولانی‌ت� از حد معمول در دست خود نگه داشت.

صفحه پانصدونوزده � دو خط آخر: اگه شهید بشه بهتر از اینه که زنده بمونه... من راحت‌ت� می‌تون� یه شهید رو به هر چیزی که مورد نیازمونه تبدیل کنم

صفحه پانصدوبیست‌وپن� � خط چهار و پنج: پرسید: «عاشقش شدی؟»
جری جواب داد: «نه. عاشق خیال عشقش شدم.»

صفحه پانصدوپنجاه � خط سوم: زن وقت دست‌دادن� دستش را کمی طولانی‌ت� از حد معمول نگه داشت و باعث شد معذب شود. این اتفاق گریسون را دچار دِژا وو کرد.

صفحه پانصدوپنجاه‌وس� � پاراگراف دوم: آناستازیا می‌خواس� آداب رفتار رسمی را کنار بگذارد و خودش را به آغوش او بیندازد اما وقتی به‌طرف� رفت، فارادی مقابلش زانو زد. او که شاید بزرگ‌تری� داس تاریخ بود، مقابل او زانو زده بود. فارادی دست‌ها� آناستازیا را محکم در دست‌ها� خود گرفت، سرش را بالا آورد و نگاهش کرد.

صفحه پانصدوشصت‌وی� � خط سوم از آخر: وجودش از اندوهی عمیق سرشار شده بود. سیترا دستش را محکم گرفت.

صفحه پانصدوشصت‌وهف� � پاراگراف دوم � خط اول: گریسون رنج استرید را مثل زخمی ناسور احساس می‌کر�. جری دست استرید را گرفت تا دلداری‌ا� بدهد.

صفحه پانصدوهشتادودو � پاراگراف دوم � خط ششم: وقتی یکدیگر را در آغوش کشیدند، چیزی نمانده بود همدیگر را نقش زمین کنند.

صفحه پانصدونود � پاراگراف دوم: خط اول: روئن و سیترا مابقی شب و صبح را در آغوش هم خواب بودند.

صفحه ششصدونه � خط دوم از آخر: ...خروش و غرّشی دورتادورشان را پر کرد. لوریانا دستش را دراز کرد و دست او را گرفت تا جلوی لرزش دست‌هایشا� را بگیرد.

صفحه ششصدوسی‌وس� � پاراگراف ششم � خط اول: وقتی قدم می‌زدند� خورشید پشت ابری پنهان شد و گریسون دست جری را کمی � فقط ذره‌ا� � شل‌ت� از قبل گرفت.
صفحه ششصدوسی‌وس� � پاراگراف هفتم � خط اول: آن تغییر جزئی در فشار دست، باعث شد...

صفحه ششصدوچهل � پاراگراف چهارم: مرد بامهربانی می‌گوی�: «سلام.» هوش و حواسش به اندازه‌ا� به جا هست که متوجه شود دستش را گرفته. شاید خیلی وقت است که دستش را در دست دارد.
13 likes ·   •  4 comments  •  flag
Published on November 02, 2021 13:08
Comments Showing 1-4 of 4 (4 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by HaMiT (new)

HaMiT دستتون درد نکنه خانم مقدس 🙌🏼


message 2: by آرزو (new)

آرزو مقدس HaMiT wrote: "دستتون درد نکنه خانم مقدس 🙌🏼"

خواهش می‌کن�. :]


message 3: by Taramo (last edited Sep 13, 2023 11:52AM) (new)

Taramo سلام
ميشه لطفا براى كتاب اول و دوم رو هم بزاريد ؟


message 4: by آرزو (new)

آرزو مقدس Taramo wrote: "سلام
ميشه لطفا براى كتاب اول و دوم رو هم بزاريد ؟"


سلام. خیلی دلم میخواست این کار رو بکنم ولی اون دو جلد به صورت نسخه پرینت شده بود که به نشر برگردونده میشه و الان برای درآوردن سانسورها باید نسخه چاپ شده هر دو جلد کتاب رو کاملاً با متن اصلی تطبیق بدم که متأسفانه فرصتش نیست.

اما حدودی میتونم براتون بگم که سانسور مهم جلد اول یه بوسه ست اواخر داستان و جلد دوم هم عمده‌� در مونولوگ‌ها� ابر تندره که در باب وجود یا عدم وجود خالق قادر مطلق گمانه‌زن� میکنه تا به نتیجه‌ا� میرسه که اگه درست یادم باشه از سانسور در امان موند.


back to top