ŷ

Jump to ratings and reviews
Rate this book
Rate this book
Layli and Majnun tells of star-crossed lovers whose union is tragically thwarted by their families and whose passion continues to ripple out across the centuries. Theirs is a love that lasts a lifetime, and in Nezami's immortal telling, erotic longing blends with spiritual self-denial in an allegory of Sufi aspiration, as the amenities of civilization give way to the elemental wilderness, desire is sublimated into a mystical renunciation of the physical world, and the soul confronts its essence. This is a tour de force of Persian literature, in a translation that captures the extraordinary power and virtuosity of the original.

205 pages, Hardcover

First published January 1, 1192

405 people are currently reading
6,081 people want to read

About the author

Nizami Ganjavi

94books182followers
Nizami Ganjavi, also spelled Nezāmi, (Persian: نظامی گنجوی) is considered the greatest romantic epic poet in Persian literature, who brought a colloquial and realistic style to the Persian epic. His heritage is widely appreciated and shared by Azerbaijan, Iran, Afghanistan and Tajikistan.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
1,783 (42%)
4 stars
1,229 (29%)
3 stars
804 (19%)
2 stars
259 (6%)
1 star
93 (2%)
Displaying 1 - 30 of 530 reviews
Profile Image for Ahmad Sharabiani.
9,563 reviews722 followers
October 22, 2021
لیلی و مجنون از پنج گنج حکیم نظامی = Layli o Majnun = "Layla and Majnun" (1192), Nizami Ganjavi

Nizami Ganjavi (1141 to 1209), Nizami Ganje'i, Nizami, or Nezāmi, whose formal name was Jamal ad-Dīn Abū Muḥammad Ilyās ibn-Yūsuf ibn-Zakkī, was a 12th-century Persian poet.

Nezāmi is considered the greatest romantic epic poet in Persian literature, who brought a colloquial and realistic style to the Persian epic.


I pass by these walls, the walls of Layla
And I kiss this wall and that wall
It’s not Love of the houses that has taken my heart
But of the One who dwells in those houses
-Majnun


تاریخ نخستین خوانش: ماه جولای سال1988میلادی و خوانش این نسخه: روز پانزدهم سپتامبر سال2011میلادی

عنوان: لیلی و مجنون از پنج گنج حکیم نظامی؛ شاعر: الیاس ابن یوسف نظامی گنجوی؛ نگارش دیباچه: منوچهر آدمیت؛ تشعیر صادق صندوقی؛ خوشنویسی متن حمید ساسانی؛ تهران، آتلیه هنر؛ سال1371؛ در322ص؛ موضوع شعر شاعران ایران - سده 12م

ای نام تو، بهترین سرآغاز، بی نام تو، نامه، کی کنم باز
ای یاد تو، مونس روانم، جز نام تو، نیست، بر زبانم
ای کارگشای هرچه هستند، نام تو، کلید هرچه بستند
ای هیچ خطی، نگشته ز اوّل، بی حجت نام تو، مسجّل
ای هست کن ِاساس ِ هستی، کوته، ز درت، دراز دستی
ای خطبه ی تو، تبارک الله، فیض تو، همیشه، بارک الله
...
لیلی و مجنون نظامی

منظومه ی «لیلی و مجنون»، در بحر «هزج مسدس اخرب مقبوض مقصور و محذوف» است، در4700بیت؛ نظم این مثنوی به سال588هجری قمری، برابر با سال1188میلادی به پایان رسیده� است

لیلی و مجنون نام مجموعه شعری از «نظامی گنجوی» شاعر پرآوازه ی ایرانی است؛ این مجموعه «»سومین مثنوی از مجموعه مثنوی‌های� است، که به «خمسه نظامی یا پنج گنج» معروفند؛ بیشتر پژوهشگران باور دارند، که بن� مایه� های پراکنده این داستان، برگرفته از اشعار، و افسانه� های فولکلور در زبان «عربی» است، که «نظامی» ایرانی� سازی کرده� است؛ «کراچکوفسکی» برای شخصیت «مجنون»، هویتی راستین باور داردند؛ و او را یکی از اهالی «عربستان» در ساهای پایانی سده ی اول هجری می‌داند� ولی «طه حسین» تردید جدی، به واقعی بودن شخصیت «مجنون» وارد می‌کند� «یان ریپکا» افسانه ی «لیلی و مجنون» را به تمدن «بابل باستان» منسوب می‌دانن�

اگرچه نام «لیلی و مجنون» پیش از «نظامی گنجوی» نیز، در اشعار و ادبیات فارسی، به دیده می‌نشیند� ولی «نظامی» برای نخستین بار، آن را به شکل منظومه� ای یگانه، به زبان پارسایی در چهار هزار و هفتصد بیت، به درخواست پادشاه «شروان» به نظم کشیده اند؛ «نظامی» خود از بابت این سفارش، ناراضی و بی‌می� بوده� است و کار را در چهار ماه به پایان رسانده� است

وزن این مثنوی نخستین بوده، و پس از «نظامی» شعرای بسیاری در این وزن، داستان‌ها� عاشقانه بسروده� اند؛ همچنین ده‌ه� شاعر در «ایران»، «هند» و «ترکستان»، منظومه� هایی را به پیشواز از «لیلی و مجنون» نظیره پردازی کرده، و شعرای دیگری نیز به داستان «نظامی» شاخ و برگ بیشتری افزوده یا آن را تغییر داده� اند

چکیده: «لیلی و مجنون»، دختر و پسری نابالغ، در مکتبخانه، به یکدیگر دل می‌بندند� خواستگاری خانواده ی پسر به نتیجه نمی‌رسد� و حتی به جنگ قبیله� ای می‌انجامد� جنگی که «مجنون» در آن طرف دشمن (طایفه عروس) را می‌گیرد� «لیلی» را به مرد مالداری به شوهر می‌دهند� ولی بیماری «لیلی» باعث ناکامی شوهر می‌شود� و «لیلی» دوشیزه می‌ماند� شوهر از شدت ناراحتی «لیلی» دق می‌کند� و می‌میرد� «لیلی» به ذکر حق می‌پردازد� و دلش به نور الهی، و فره ایزدی، روشن می‌شود� و به مقام والای معنوی می‌رسد� سرانجام در آخرین دیدار، بر سر گور «لیلی»، او از «مجنون» دستگیری کرده، و آن نور ایزدی در دل «مجنون» جای می‌گیر�

منظومه «لیلی و مجنون نظامی» به زبان‌ها� گوناگونی مانند «آلمانی»، «فرانسوی»، «انگلیسی»، «روسی» و «ارمنی» نیز ترجمه شده� است؛ در ادبیات «ارمنی» از دیدگاه مشابهت در جدال میان عشق و آداب و رسوم جامعه، منظومه «آنوش (1892میلادی)» اثر «هوانس تومانیان» با «لیلی و مجنون» مقایسه می‌شود� در ادبیات «کردی» منظومه مثنوی «مه‌� و زین (سده ی 17میلادی)» اثر «احمد خانی» از نظر فضای ایرانی داستان، با آن قابل مقایسه� است

تاریخ بهنگام رسانی 26/09/1399هجری خورشیدی؛ 29/07/1400هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
Profile Image for Ahmad Sharabiani.
9,563 reviews722 followers
January 22, 2022
لیلی و مجنون از پنج گنج حکیم نظامی = Layli o Majnun = "Layla and Majnun" = The Story of Layla and Majnun, (1192), Nizami Ganjavi

Layla and Majnun is a love story between Qais ibn Al-Mulawah and Layla that took place in the 12th century. Lord Byron called it “the Romeo and Juliet of the East.�

Qays and Layla fall in love with each other when they are young, but when they grow up Layla’s father doesn't allow them to be together. Qays becomes obsessed with her, and the community gives him the epithet Majnun (Means: "possessed by a jinn"). Long before Nizami, the legend circulated in anecdotal forms in Iranian akhbar.

Nizami collected both secular and mystical sources about Majnun and portrayed a vivid picture of the famous lovers. Subsequently, many other Persian poets imitated him and wrote their own versions of the romance.

تاریخ نخستین خوانش: ماه جولای سال1988میلادی و خوانش این نسخه: پانزدهم سپتامبر سال2011میلادی

عنوان: لیلی و مجنون از پنج گنج حکیم نظامی؛ شاعر: الیاس ابن یوسف نظامی گنجوی؛ نگارش دیباچه: منوچهر آدمیت؛ تشعیر صادق صندوقی؛ خوشنویسی متن حمید ساسانی؛ تهران، آتلیه هنر؛ سال1371؛ در322ص؛ موضوع شعر شاعران ایرانی - سده12م

لیلی و مجنون نظامی گنجوی خط از: کیخسرو خروش؛ تصحیح و مقدمه از: خسرو زعیمی

اثر ماندگار حکیم نظامی گنجوی با تصحیح و حواشی حسن وحید دستگردی، به کوشش سعید حمیدیان
مجنون چو حدیث عشق بشنید؛ اول بگریست، پس بخندید
از جای چو مار حلقه، برجست؛ در حلقه ی زلف کعبه زد، دست
می‌گف� گرفته حلقه در بر؛ کامروز منم چو حلقه بر در
...

لیلی و مجنون؛ منظومه ای از «نظامی گنجوی»، شاعر پرآوازه ی «ایران» است؛ این مجموعه سومین مثنوی، از مجموعه مثنوی‌های� است که به «خمسه ی نظامی» شهره هستند؛ بیشتر پژوهشگران باور دارند، که بن‌مایه� های پراکنده ی این داستان، برگرفته از اشعار، و افسانه� های فولکلور، در زبان «عربی» است؛ که «نظامی» آنها را، با ساز واژه های ایرانی� خویش زده� و سروده اند؛ «کراچکوفسکی»، برای شخصیت «مجنون»، هویت واقعی قائل بودند، و او را یکی از اهالی «عربستان»، در سالهای پایانی سده ی نخست هجری می‌دانند� ولی «طه حسین» تردید جدی، به واقعی بودن شخصیت «مجنون»، وارد می‌کنند� «یان ریپکا» افسانه ی «لیلی» و «مجنون» را، به تمدن «بابل باستان» منسوب می‌دانند� اگرچه نام «لیلی» و «مجنون»، پیش از «نظامی گنجوی» نیز، در اشعار و ادبیات فارسی، به چشم می‌خور� و به دیده مینشیند، ولی «نظامی» برای نخستین بار، آن را به شکل منظومه� ای یگانه، به زبان فارسی، در چهارهزار و هفتصد بیت، به درخواست پادشاه «شروان» به نظم کشیدند؛ «نظامی» خود، از بابت این سفارش، ناراضی و بی‌می� بوده� اند، و کار را در چهار ماه، به پایان رسانده� اند؛ وزن این مثنوی نو بوده، و پس از «نظامی»، شعرای دیگر در این وزن، داستان‌ها� عاشقانه بسروده� اند؛ همچنین ده‌ه� شاعر در «ایران»، «هند»، و «ترکستان»، منظومه� هایی را، به پیشواز از «لیلی» و «مجنون»، نظیره پردازی کرده، و شعرای دیگری نیز، به داستان «نظامی» شاخ و برگ بیشتری افزوده، یا آن را دیگر کرده� اند؛

منظومه ی «لیلی» و «مجنون»، در برابر با منظومه ی «خسرو»، و «شیرین»، از همین شاعر، به درک تفاوت‌ها� فرهنگی «اعراب»، و ایرانیان یاری می‌کند� شخصیت‌ها� داستان، در روایت «نظامی» قراردادی بوده، و تحول بسیاری در رخدادهای داستان رخ نمی‌دهند� منظومه ی «لیلی و مجنون»، به زبان‌ها� مهم غربی، ترجمه، و در آن کشورها، بارها منتشر شده� است

چکیده داستان به روایت «نظامی»: «لیلی و مجنون»، دختر و پسری نابالغ، در مکتبخانه به یکدیگر دل می‌بندند� خواستگاری خانواده ی پسر، به نتیجه نمی‌رسد� و حتی به جنگ قبیله� ای می‌انجامد� جنگی که «مجنون» در آن، طرف دشمن (طایفه عروس) را می‌گیرد� «لیلی» را به مرد مالداری، به شوهری می‌دهند� ولی بیماری «لیلی»، باعث ناکامی شوهرش می‌شود� و «لیلی» دوشیزه می‌ماند� شوهر از شدت ناراحتی «لیلی» دق می‌کند� و می‌میرد� «لیلی» به ذکر حق می‌پردازد� و دلش به نور الهی، و فره ایزدی روشن می‌شود� و به مقام والای معنوی می‌رسد� سرانجام در آخرین دیدار بر سر گور «لیلی»، او از «مجنون» دستگیری کرده، و آن نور ایزدی در دل «مجنون» نیز، جای می‌گیرد� از اشاره� های کهن، به «لیلی» و «مجنون»، در شعر فارسی، می‌توا� به این بیت از «رابعه قزداری (حدود دو سده پیش از نظامی)» اشاره کرد؛ «مگر چشم مجنون به ابر اندر است؛ که گل رنگ رخسار لیلی گرفت؟»؛ همچنین «باباطاهر عریان» نیز، پیش از «نظامی» در بیتی سروده است: «اگر مجنون دل شوریده� ای داشت؛ دل لیلی از آن شوریده� تر بی.»؛ به غیر از این دو، «ناصرخسرو قبادیانی»، «منوچهری»، «مسعود سعد سلمان» و «سنایی غزنوی» نیز، پیش از «نظامی» اشاراتی به نامهای «لیلی» و «مجنون» داشته� اند؛ با اینحال هیچ‌کدا� از آن اشارات، روایت کاملی از عشق «لیلی و مجنون» ارائه نمی‌کن�

تاریخ بهنگام رسانی 14/10/1399هجری خورشیدی؛ 01/11/1400هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
Profile Image for Ahmad Sharabiani.
9,563 reviews722 followers
March 26, 2022
لیلی و مجمون = Layli o Majnun = "Layla and Majnun" = The Story of Layla and Majnun, (1192), Nizami Ganjavi

I pass by these walls, the walls of Layla
And I kiss this wall and that wall
It’s not Love of the walls that has enraptured my heart
But of the One who dwells within them


Layla and Majnun is a love story between Qais ibn Al-Mulawah and Layla that took place in the 12th century. Lord Byron called it “the Romeo and Juliet of the East.�

Qays and Layla fall in love with each other when they are young, but when they grow up Layla’s father doesn't allow them to be together. Qays becomes obsessed with her, and the community gives him the epithet Majnun (Means: "possessed by a jinn").

Long before Nizami, the legend circulated in anecdotal forms in Iranian akhbar. The early anecdotes and oral reports about Majnun are documented in Kitab al-Aghani and Ibn Qutaybah's al-Shi'r wal-Shu'ara'.

The anecdotes are mostly very short, only loosely connected, and show little or no plot development. Nizami collected both secular and mystical sources about Majnun and portrayed a vivid picture of the famous lovers. Subsequently, many other Persian poets imitated him and wrote their own versions of the romance.

تاریخ نخستین خوانش: ماه جولای سال1988میلادی و خوانش این نسخه: روز پانزدهم سپتامبر سال2011میلادی

عنوان: لیلی و مجنون از پنج گنج حکیم نظامی؛ شاعر: الیاس ابن یوسف نظامی گنجوی؛ نگارش دیباچه: منوچهر آدمیت؛ تشعیر: صادق صندوقی؛ خوشنویسی متن: حمید ساسانی؛ تهران، آتلیه هنر؛ سال1371؛ در322ص؛ موضوع: شعر شاعران ایرانی سده12م

لیلی و مجنون نظامی گنجوی خط از: کیخسرو خروش؛ تصحیح و مقدمه از خسرو زعیمی

نامه مجنون در پاسخ لیلی
...
با من به زبان فریب سازی؛ - با او به مراد عشق بازی
گر عاشقی آه صادقت کو؛ - با من نفس موافقت کو
در عشق تو چون موافقی نیست؛ - این سلطنتست عاشقی نیست
تو فارغ از آنکه بیدلی هست؛ - و اندوه ترا معاملی هست
من دیده به روی تو گشاده؛ - سر بر سر کوی تو نهاده
بر قرعه چار حد کویت؛ - فالی زنم از برای رویت
آسوده کسی که در تو بیند؛ - نه آنکه بروز من نشیند
خرم نه مرا توانگری را؛ - کو داشت چون تو گوهری را
باغ ارچه ز بلبلان پرآبست؛ - انجیر نواله غرابست
آب از دل باغبان خورد نار؛ - باشد که خورد چو نقل بیمار
دیریست که تا جهان چنین است؛ - محتاج تو گنج در زمین است
کی بینمی آن که لعل گلرنگ؟؛ - بیرون جهد از شکنجه ی سنگ
وآنماه کز اوست دیده را نور؛ - گردد ز دهان اژدها دور
زنبور پریده، شهد مانده؛ - خازن شده ماه و مهد مانده
بگشاده خزینه وز حصارش؛ - افتاده به در خزینه دارش
ز آیینه غبار زنگ برده؛ - گنجینه به جای و مار مرده
دژبانوی من ز دژ گشاده؛ - دژبان وی از دژ اوفتاده
گر من شدم از چراغ تو دور؛ - پروانه ی تو مباد بی‌نو�
گر کشت مرام غم ملامت؛ - باد ابن‌سلا� را سلامت
ای نیک و بد مزاجم از تو؛ - دردم ز تو و علاجم از تو
هرچند حصارت آهنین است؛ - لؤلؤی ترت صدف نشین است
وز حلقه زلف پر شکنجت؛ - در دامن اژدهاست گنجت
دانی که ز دوستاری خویش؛ - باشد دل دوستان بداندیش
بر من ز تو صد هوس نشیند؛ - گر بر تو یکی مگس نشیند
زان عاشق کورتر کسی نیست؛ - کورا مگسی چو کرکسی نیست
چون مورچه بی‌قرا� از آنم؛ - تا آن مگس از شکر برانم
این آن مثل است کان جوانمرد؛ - بی‌مای� حساب سود می‌کر�
اندوه گل نچیده می‌داشت� - پاس دُر ناخریده می‌داش�
بگذشت ز عشقت ای سمنبر؛ - کار از لب خشک و دیده ی تر
شوریده‌تر� از آنچه دیدی؛ - مجنون‌ت� از آنکه می‌شنید�
با تو خودی من از میان رفت؛ - وین راه به بی‌خود� توان رفت
عشقی که دل اینچنین نورزد؛ - در مذهب عشق جو نیرزد
چون عشق تو روی می‌نماید� - گر روی تو غایت است شاید
عشق تو رقیب راز من باد؛ - زخم تو جگر نواز من باد
با زخم من ارچه مرهمی نیست؛ - چون تو به سلامتی، غمی نیست
...
لیلی و مجنون نام مجموعه شعری از «نظامی گنجوی» شاعر پرآوازه ی «ایرانی» است؛ این مجموعه سومین مثنوی از مجموعه مثنوی‌های� است که به «خمسه ی نظامی» نامدار هستند؛ بیشتر پژوهشگران باور دارند که بن� مایه� های پراکنده این داستان، برگرفته از اشعار و افسانه� های فولکلور در زبان «عربی» است؛ که «نظامی» آنها را با ساز «ایرانی‌� زده� اند؛ «کراچکوفسکی» برای شخصیت «مجنون»، هویتی واقعی قائل هستند، و او را یکی از اهالی «عربستان»، در اواخر سده اول هجری می‌دانند� ولی «طه حسین» تردید جدی به واقعی بودن شخصیت «مجنون» وارد می‌کنند� «یان ریپکا» افسانه ی «لیلی و مجنون» را به تمدن «بابل باستان» منسوب می‌دانند� اگرچه نام «لیلی و مجنون» پیش از «نظامی گنجوی» نیز در اشعار و ادبیات «فارسی» به چشم می‌خورد� ولی «نظامی» برای نخستین بار، آن را به شکل منظومه� ای واحد، به زبان «فارسی» در چهارهزار و هفتصد بیت، به درخواست پادشاه «شروان» به نظم کشیدند؛ «نظامی» خود از بابت این سفارش، ناراضی و بی‌می� بوده� اند، و کار را در چهار ماه به پایان رسانده� است؛ وزن این مثنوی نو بوده، و پس از نظامی شعرای دیگر در این وزن داستان‌ها� عاشقانه ی بسیار بسروده� اند؛ همچنین ده‌ه� شاعر در «ایران»، «هند» و «ترکستان»، منظومه� هایی را به پیشواز از «لیلی و مجنون» نظیره پردازی کرده، و شعرای دیگری نیز به داستان «نظامی» شاخ و برگ بیشتری افزوده، یا آن را دیگر کرده� اند؛ منظومه ی «لیلی و مجنون» در مقایسه با منظومه ی «خسرو و شیرین» از همین شاعر، به درک تفاوت‌ها� فرهنگی «اعراب» و «ایرانیان» یاری می‌کند� شخصیت‌ها� داستان در روایت «نظامی» قراردادی بوده، و تحول بسیاری از رخدادهای داستان نمی‌پذیرند� منظومه «لیلی و مجنون» به زبان‌ها� غربی نیز ترجمه و در آن کشورها بارها منتشر شده� است

چکیده داستان به روایت «نظامی»: («لیلی و مجنون»، دختر و پسری نابالغ، در مکتبخانه، به یکدیگر دل می‌بندند� خواستگاری خانواده ی پسر به نتیجه نمی‌رسد� و حتی به جنگ قبیله� ای می‌انجامد� جنگی که «مجنون» در آن، طرف دشمن و «طایفه عروس» را می‌گیرد� «لیلی» را به مرد مالداری به شوهری می‌دهند� ولی بیماری «لیلی»، باعث ناکامی شوهرش می‌شود� و «لیلی» دوشیزه می‌ماند� شوهر از شدت ناراحتی «لیلی» دق می‌کند� و می‌میرد� «لیلی» به ذکر حق می‌پردازد� و دلش به نور الهی، و فره ایزدی روشن می‌شود� و به مقام والای معنوی می‌رسد� سرانجام در آخرین دیدار بر سر گور «لیلی»، او از «مجنون» نیز، دستگیری کرده، و آن نور ایزدی، در دل «مجنون» نیز جای می‌گیر�)؛

از اشاره� های کهن به «لیلی و مجنون» در شعر فارسی می‌توا� به این بیت از: «رابعه قزداری (حدود دو سده پیش از نظامی)» اشاره کرد: «مگر چشم مجنون به ابر اندر است؛ که گل رنگ رخسار لیلی گرفت؟»؛

همچنین «باباطاهر عریان» نیز پیش از «نظامی» در بیتی سروده اند: «اگر مجنون دل شوریده� ای داشت؛ دل لیلی از آن شوریده� تر بی»؛

به جز این دو، «ناصرخسرو قبادیانی»، «منوچهری»، «مسعود سعد سلمان»، و «سنایی غزنوی» نیز، پیش از «نظامی» اشاراتی به نامهای «لیلی و مجنون» داشته� اند؛ با این حال هیچ‌کدا� از این اشارات، روایت کاملی از عشق «لیلی و مجنون» را ارائه نمی‌کنند�

تاریخ بهنگام رسانی 09/03/1400هجری خورشیدی؛ 05/01/1401هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
Profile Image for Ahmad Sharabiani.
9,563 reviews722 followers
February 11, 2022
خلاصه داستان لیلی و مجنون = Layli o Majnun = Layla and Majnun (1192), Nizami Ganjavi

Nizami Ganjavi (1141 to 1209), Nizami Ganje'i, Nizami, or Nezāmi, whose formal name was Jamal ad-Dīn Abū Muḥammad Ilyās ibn-Yūsuf ibn-Zakkī, was a 12th-century Persian poet.

Nezāmi is considered the greatest romantic epic poet in Persian literature, who brought a colloquial and realistic style to the Persian epic.

تاریخ نخستین خوانش: روز ششم ماه آوریل سال1984میلادی

عنوان: شاهکارهای ادبیات فارسی جلد37؛ - خلاصه داستان لیلی و مجنون؛ شاعر: الیاس ابن یوسف نظامی گنجوی؛ به کوشش: کاوه گوهرین؛ تهران، امیرکبیر، سال1354؛ چاپ دوم سال1362، در64ص؛ شابک9789640005712؛ موضوع: شعر فارسی از شاعران کلاسیک ایران سده ششم هجری قمری - سده13م

نامه مجنون در پاسخ لیلی - بخش
....
با من به زبان، فریب سازی؛ با او، به مراد عشق بازی
گر عاشقی، آه صادقت کو؛ با من، نفس موافقت کو
در عشق تو، چون موافقی نیست؛ این سلطنتست، عاشقی نیست
تو فارغ از آنکه، بیدلی هست؛ و اندوه ترا، معاملی هست
من دیده به روی تو گشاده؛ سر بر سر کوی تو نهاده
بر قرعه چار حد کویت؛ فالی زنم از برای رویت
آسوده کسی که در تو بیند؛ نه آنکه بروز من نشیند
خرم نه مرا توانگری را؛ کو داشته چون تو گوهری را
باغ ارچه ز بلبلان پرآبست؛ انجیر نواله ی غرابست
آب از دل باغبان خورد نار؛ باشد که خورد چو نقل بیمار
دیریست که تا جهان چنین است؛ محتاج تو گنج در زمین است
کی بینمی آن که لعل گلرنگ؟؛ بیرون جهد از شکنجه ی سنگ
وآنماه کز اوست دیده را نور؛ گردد ز دهان اژدها دور
زنبور پریده، شهد مانده؛ خازن شده ماه و مهد مانده
بگشاده خزینه وز حصارش؛ افتاده به در خزینه دارش
ز آیینه غبار زنگ برده؛ گنجینه به جای و مار مرده
دژبانوی من ز دژ گشاده؛ دژبان وی از دژ اوفتاده
گر من شدم از چراغ تو دور؛ پروانه ی تو مباد بی‌نو�
گر کشت مرام غم ملامت؛ باد ابن‌سلا� را سلامت
ای نیک و بد مزاجم از تو؛ دردم ز تو و علاجم از تو
هرچند حصارت آهنین است؛ لؤلؤی ترت صدف نشین است
وز حلقه زلف پر شکنجت؛ در دامن اژدهاست گنجت
دانی که ز دوستاری خویش؛ باشد دل دوستان بداندیش
بر من ز تو صد هوس نشیند؛ گر بر تو یکی مگس نشیند
زان عاشق کورتر کسی نیست؛ کورا مگسی چو کرکسی نیست
چون مورچه بی‌قرا� از آنم؛ تا آن مگس از شکر برانم
این آن مثل است کان جوانمرد؛ بی‌مای� حساب سود می‌کر�

اندوه گل نچیده می‌داشت� پاس دُر ناخریده می‌داش�
بگذشت ز عشقت ای سمنبر؛ کار از لب خشک و دیده ی تر
شوریده� ترم از آنچه دیدی؛ مجنون‌ت� از آنکه می‌شنید�
با تو خودی من از میان رفت؛ وین راه به بی‌خود� توان رفت
عشقی که دل اینچنین نورزد؛ در مذهب عشق جو نیرزد
چون عشق تو روی می‌نماید� گر روی تو غایت است شاید
عشق تو رقیب راز من باد؛ زخم تو جگر نواز من باد
با زخم من ارچه مرهمی نیست؛ چون تو به سلامتی غمی نیست
شعر از نظامی

تاریخ بهنگام رسانی 15/12/1399هجری خورشیدی؛ 21/11/1400هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
Profile Image for Antje ❦.
163 reviews14 followers
April 28, 2023
These two walked so Romeo and Juliet could run!


Oh, THE ORIGINAL LOVE STORY 💖💖 I first learned about this from The Last Hours trilogy by Cassandra Clare (it's mentioned a lot and loosely inspired by the story of Layla and Majnun). It's a tragedy of separated lovers, a tale as old as time, right? (Yes, exactly how I feel when I'm separated from my phone for five minutes)
I have this notebook where I write down quotes from books that I like, and let me tell you, I basically rewrote the whole thing. I love the little stories in-between the main story (iykyk) Also, the poems, so beautiful, I love when authors do that.
I'm honestly surprised this was written so long ago, in 12TH CENTURY can you believe that? And yet, it feels like nothing better can be written now. What can I say, THESE TWO INVENTED LOVE!
(herondaisy i missed you 💕💕)
Profile Image for (آگر).
437 reviews601 followers
August 20, 2021
گردن چه نهی به هر قفائی
راضی چه شوی به هر جفائی


چرا افغانستان در برابر طالبان تسلیم شد
اما کوردها در برابر داعشی که صدها برابر وحشی‌ت� از طالبان بود، سر تسلیم فرود نیاوردند؟

لیلی و مجنون کتابی عاشقانه به حساب می‌آی� اما می‌توا� نکات جالب توجه‌ا� را در آن پیدا کرد که از طریق آن حتی به پرسش بالا هم پاسخی داد.

اینک افغا��ستان: آخرالزمان

طالبان پیروز شد و
دموکراسی شکست خورد
و وحشیگری و تحجر بی‌پروات� فرمان می‌ران�
و صدای گلوله و شلاق تمام شهر را پُر می‌کن�
تا تنِ عشق را پاره پاره کند
و هرروز بر صورتِ شاعران سیلی زند
و در خفا خفه‌شا� کند
و زنانِ را در چادرها بپیچاند
آزادگی‌شا� را تیرباران کند

یکی پرسش که شاید همه ما از خودمان پرسیدیم:
مردم افغانستان چرا تسلیم این تحجر و وحشیت شدند یا فرار کردند. چرا مقاومت نکردند؟
مگر تجربه طالبانیسم را نداشتند؟ آیا آنها هم طالبانی هستند؟
نمی‌خواه� بی‌رحمان� قضاوت‌شا� کنم
و بر این باورم بیشترش به ذهنیت فردیِ انسان برمی‌گرد�
اینکه چگونه بار می‌آیی�
یاد گرفته‌ای� تقدیر را بپذیریم و دم بر نیاوریم.
در حضورِ فقر و نبود، قناعت پیشه کنیم.
و در برابر قدرتی بزرگتر از خود سر فرود بیاوریم
و هرروز هم اینها آنقدر تکرار می‌شون� تا هیپنوتیزم� شویم و
اصالت� و آزادی‌ما� را فراموش کنیم

نظامی گنجوی قرن‌ه� پیش، این تسلیم شدگی را که بر ذهن و روان جامعه ایرانی استیلا یافته بود را مورد تمسخر قرار داد. وی که در خانواده‌ا� کورد بدنیا آمده بود، در منظومه لیلی و مجنون نشان می‌ده� که چگونه مجنون در رسیدن به معشوقش ناتوان است و سر به بیابان می‌گذار� و به جای بدست آوردن معشوق، به خودآزاری روی می‌آور�. از این رفتار مجنون تعریف‌ه� و ستایش‌ه� کرده‌ان� که چه عاشقِ بی‌قراری‌س�!!! در حالی‌ک� نظامی در بخش‌ها� آغازین کتاب تسلیم شدگی را کاری نابجا و غلط می‌خوان�. او که شیفته فرهنگ کهن ایرانی بود از کوردی یاد می‌کن� که خرش در کعبه گم شده ولی حاضر به پذیرفتن این حقیقت نیست. برای او اینکه اینجا خانه خداست و باید حرمت نگه دارد دیگر معنایی ندارد و کعبه را بخاطر بدست آوردن خرش بهم می‌ریز�.

به گفته‌� عبدالحسین زرینکوب: نظامی خواسته نشان بدهد که تسلیم شدن به سرنوشتِ محتوم در سرشت کوردها وجود ندارد و مبارزه ی سرسختانه برای نیل به مراد نمونه‌� سعی و جهدی است که تا حصول مقصود هیچ جا توقف نمی کند

کُردی خرکی به کعبه گم کرد
در کعبه دوید و اشتلم کرد

کاین بادیه را رهی درازست
گم گشتن خر زمن چه رازست

این گفت و چو گفت باز پس دید
خر دید و چو دید خر بخندید

گفتا خرم از میانه گم بود
و یافتنش به اشتلم بود

گر اشتلمی نمی‌ز� آن کُرد
خر می‌ش� و بار نیز می‌بر�

این ده که حصار بیهشانست
اقطاع ده زبون کشانست

بی‌شی� دلی بسر نیاید
وز گاو دلان هنر نیاید

ساقی می‌نا� در قدح ریز
آبی بزن آتشی برانگیز

آن می که چو روی سنگ شوید
یاقوت ز روی سنگ روید

پائین طلب خسان چه باشی
دست خوش ناکسان چه باشی

گردن چه نهی به هر قفائی
راضی چه شوی به هر جفائی



حرف آخر:

هیچ انسانی را بخاطر نجات زندگی‌ا� نکوهش نمی‌کن�. به هرحال جان آدمی شیرین است اما یک زندگی بدون ادبیات و بدون شعر و هنر هم چیزی نیست جز هیچ.

له‌ب� میم و قه‌د� ئه‌ل� و زوڵف چیم
ده‌زان� به‌� سیانه تالیبی چیم!؟


لبت میم و قدت الف و زولفت چیم
می‌دان� از این سه حرف خواهان چه‌ام�

"نالی"
Profile Image for فؤاد.
1,092 reviews2,201 followers
November 23, 2016
داستان، زيبايى خاصى نداره، مگر بخشى كه حيوانات و درندگان بيابان گرد قيس عامرى (مجنون) جمع ميشن و مثل لشكر ازش محافظت مى كنن. باقى داستان، هيچ كشش داستانى اى نداره، نه مضمون جديدى، نه ماجراى جديدى، نه...
خود نظامى هم در مقدمه ى كتاب اشاره مى كنه كه وقتى شروان شاه بهش پيشنهاد داد كه قصه ى مجنونِ ليلا رو به نظم در بياره، اولش چندان رغبتى نداشت. چرا كه داستان جذابيتى نداره:
نه باغ و نه بزم شهريارى
نه رود و نه مى، نه كامكارى
بر خشكى ريگ و سختى كوه
تا چند سخن رود در اندوه؟

چيزى كه اين كتاب رو جزء ميراث ارزنده ى ادب فارسى كرده، فقط و فقط قدرت ستودنى نظامى در شاعريه. مضامين ساده رو چنان با تشبيه ها و استعارات زيبا بيان مى كنه، كه آدم حس مى كنه براى اولين بار اين مضمون رو شنيده.
خودش هم در مقدمه ى كتاب، به اين نكته اشاره مى كنه، كه هر چند قصه "تنگى" داره و كم مايه است، ولى:
با اين همه تنگى مسافت،
آن جاش رسانم از لطافت
خواننده ش اگر فسرده باشد
عاشق شود ار نه مرده باشد
Profile Image for zainab .
121 reviews74 followers
Read
October 4, 2021
Lejla and Qeis met and fell in love at school. Unfortunately, they were not allowed to be together all their lives, which drove Qeis "crazy". Nothing could defeat their love, neither family nor war. She was only strengthened. Until they found each other in death. A beautiful Arabic story. Written so poetically and with an irrepressible estetic. Lejla and Madschnun defeat Romeo and Juliet.
Profile Image for Sara.
1,641 reviews495 followers
July 10, 2024
اون تفاوت فرهنگی و شخصیتی لیلی و شیرین که تو این دوتا منظومه نظامی قرار بود بگم رو اینجا میارم.

تو خسرو و شیرین هربار هرکی دلداده میشه بیان عشق می‌کن� و اطرافیان در جهت به ثمر رسیدن عشقشون نصایحی میکنن. اینجا عشق لیلی رو در نطفه خفه میکنن. چون که در اسلام و قبیله‌شو� عشق برابر فساد و فاحشگی بوده. درنتیجه این ها رو از هم دور میکنن تا دچار گناه نشوند. و خب با توجه به فرهنگ و موقعیت این دختره است که قراره زندانی و پنهان بشه و پسره به صورت آزادی می‌چرخ�.

شیرین داستان به هنرهای مختلف آراسته است و با اینکه خسرو شاهه، به بیان و توصیف هنرهای شیرین و مهین‌بان� بسیار پرداخته شده. اصلا شیرین دختری اهل شکار و سوارکاری و خرامان و شیطونه. هم ابتدا هم انتها همه جا از دلبری ها و طنازی های شیرین زیاد گفته. درحالیکه لیلی اینگونه نیست و به بیان این‌ه� ازش نپرداخته.
از اون طرف گفتیم که شیرین با توصیف شاپور، خودش می‌ر� سراغ خسرو و کلا به صورت اکتیوی اشتیاق وصل و هجران رو پیش میبرند. تمام این عشق ها و هجران هاشون هم در جهت تعالی هم دیگه پیش میبرند. اصلا خسرو سر دلبری‌ها� شیرین پا میشه می‌ر� تاج و تختش و پس بگیره.

اون‌طر� خسرو و شیرین کلی موقعیت دارند که تنهایی هستند و دلبری و محافظت و اینا در اون محیط ها رخ می‌د� ، با حفظ حدود و مرز ها. یعنی لازم نبوده از ترس قوم و قبیله و حرف مردم کاری کنند یا نکنند. شیرین حتا وقتی کسی نیست و فقط خسرو تو محضرشه (حتا مست و غیر قابل کنترل) هم تمام حرمت ها و فاصله ها رو حفظ می‌کن� و خودش خسرو و جمع می‌کن� و درنهایت می‌فرست� می‌ر�.

تو این یکی ستینگ همه عالم و آدم فضول این دوتا هستند مبادا خوشی ای پیدا کنند. چون فکر میکنند این ها اگه حواسشون نباشه و فضولی نکنن حتما این دو عاشق به گناه کشیده میشن.

اینجا بجای تربیت پسراشون(و کلا تربیت فرزنداشون), دخترا رو زندانی میکردند تا مبادا پسرا و کلا به گناه آلوده بشن.
نتایج این رفتار ها و جدایی ها مجنون و شیدا شدن قیس میشه .

تو خسرو شیرین هرچی میخواد تصمیم بگیره، نهایت یه راهنمایی ریز اونم از صاحب تجربه ای بزرگ میگیره، وگرنه اکثرا همون کاری که می‌خوا� رو خودشون میکنن. اینجا نه کل قوم و قبیله باید جمع بشن برا یکی دیگه که گاها نیست اصلا اونجا تصمیم میگیرن و اون باید اجرا کنه.

اینکه مجنون و فرهنگ عرب غم‌پرست� و خوش بودن رو جرم می‌دون� برا همین نمود عشق مجنون تو آوارگی و غم بیان میشه.
این درحالیه که حتی فرهاد شیرین هم تمام ان رنج و محنتی که می‌ر� متحمل میشه با شور و اشتیاق و سرزندگی بخاطر شیرینه.

آهان یه نکته دیگه لیلی کاری با اینکه اگه بفهمن منم عاشق مجنونم با مجنون میکنن ندارن ولی شیرین جایگاه خودش و خواستگارشو می‌دون� و چون می‌دون� چی میخواد، یکی دیگه رو این وسط بازیچه خودش نمیکنه.

تو هردوی این داستان ها یه شخص دیگه ای اون وسط هست ولی نمی‌خوا� بگم ابن‌سلا� معادل فرهاده برا فرهنگ عرب. چون یکی دیگه شبیه تر به ابن‌سلا� هست تو خسرو و شیرین و اون پسر خسروعه. آدمی که مال و قدرت فراوان داره و میخواد به زور معشوق رو تصرف کنه.

که باز هم تفاوت تسلیم بودن زن عرب و سرکش بودن شیرین رو داریم.

تو فرهنگ داستان لیلی که خیلی حالا شاید با الان متفاوت نباشه، ابن سلام با مال و قدرتش می‌ر� زن رو� میخره برمیداره با خودش میاره خونه و لیلی هم مقاومتی نمیکنه و سرونشتشو میپذیره می‌ر� یه گوشه کنج غم بغل میگیره منتظر سرنوشتش میمونه.
Profile Image for richa ⋆.˚★.
1,103 reviews225 followers
November 1, 2021
"In fancies or in dreams, comfort can bless
The lovelorn in their lonely wretchedness."


I haven't seen such beautiful writing in a long time and it nearly had me wailing. The story as expected was tragic and devestating. If I had the option to annotate every line believe me I would.
Profile Image for Alireza.
38 reviews30 followers
April 3, 2023
هان مجنون من اگه جای تو بودم ، شوهر لیلی رو آتیش می زدم بی غیرت !

گویا اصل داستان لیلی و مجنون عربی بوده و نظامی به سفارش شروان شاه ، این داستان رو به نظم در می آره.
توی مقدمه خود نظامی میگه که این داستان ، چندان روایت خاصی نداره و لوکیشن متنوع و قابل وصفی هم توش موجود نیس اما من از همین مواد کم ، نظمی به پا میکنم که تا سال ها جاوید بمونه ... و چنین کرد .
واقعا نظامی لیلی و مجنون رو از هیچ سرود . زیبایی های کلامی ، تشبیه ها و تصورات شاعر بی نظیره ، در حالی که عملا داستانی وجود نداره و هم لیلی و هم مجنون از منفعل ترین شخصیت های عاشقانه ای بود که دیدم.
آقا بخونین ببینین چه قدر زبانمون قشنگه ، چه قدر پتانسیل داره . من اولین کتاب شعر کلاسیکی بود که می خوندم و حظ کردم ... شمام خودتونو محروم نکنین
Profile Image for m..
250 reviews640 followers
September 14, 2022
the fact that i found out about this from fucking shadowhunters should be considered a hate crime because this is one of the best most beautiful, devasting works of literature i've ever read and it'll haunt me forever
Profile Image for Zari.Books.
232 reviews15 followers
February 12, 2025
هنر میدونین چیه؟
هنر یعنی حکیم نظامی گنجوی،از حکایتی که نه داستان خوبی داره و نه پیچ و تاب خاصی داره وهمش جنون و بدبختیه، همچین شاهکاری بوجود بیاره و تبدیل بشه به مشهورترین سروده از بین بقیه ی گنج های نظامی.و مارو با تشبیه و استعاره های زیباش به وجد بیاره
Profile Image for Sonja Figueira.
7 reviews4 followers
August 2, 2009
A beautifully translated Persian love story. If you are a sentimental person, who enjoy verse, poetry, and can appreciate the hidden quote among pages, this book is for you.

Tragic, heart wrenching, lovely, and soft. I learned that love is always around us even when we lose sight, that love always finds a way, and that in us all is the ability to hold on to hope, we just need to search for it.

I read this in 6 hours, it was that captivating to me. And I always enjoy a book that asks me the questions I need to answer in my own life.

I hope you enjoy it as much as I did.
Profile Image for Afkham.
145 reviews33 followers
May 21, 2017
همه ایرانیان به نحوی با ماجرای لیلی و مجنون، این معروف ترین و تاثیرگذارترین ادبیات عاشقانه پارسی، آشنایی دارند اما شاید کمتر جزئیات این تراژدی شهره جهان را می دانند. تاریخ و انگیزه نگاشته شدن این اثر جذابیت خاص خود را دارد اما موضوع صحبت من درباره داستان و خود کتاب است.

جالب توجه ترین نکته کتاب واقع گرایانه بودن ماجرای عاشقانه و سلاست بیان آن در قالب مثنوی است. و این به قدری تاثیرگذار بوده که شاعران زیادی پس از نظامی منظومه هایی با همین نام و محتوا و قالب سروده اند (جالب اینکه خود من چند بیتی درباره لیلی و مجنون حفظ بودم که بعد از اتمام کتاب متوجه شدم سروده نظامی نبوده اند). همچون اغلب آثار برجسته پارسی کلاسیک این کتاب نیز مملو از پند و حکمت است در عین اینکه در ظاهر به تعریف داستانی معمولی و نه چندان گیرا و پر تب و تاب از عشقی پرشور اما محصور در چهارچوب زمان و فرهنگ می پردازد.

ماجرا با داستان زندگی پدر مجنون که در دنیا همه چیز داشته جز فرزند آغاز می شود. پس قیس بنی عامر به دنیا آمده و عزیز دردانه ایست زیباروی و با ادب که در مکتب عاشق لیلی می شود. جالب اینکه در ایران از 1000 سال پیش هم دختران و پسرانی از نژاد و اقوام مختلف و نا متجانس در اثر همکلاسی کارشان به عشق و جنون می رسید!
لیلی دختر ترک زیبارویی که داستان دلرباییش با گذشت هزار سال هنوز شهره آفاق است. لیلی نیز چون نظامی ترک است و شاید همان ترک زیبارویی که بعدها در آثار بسیاری از شاعران و نویسندگان پارسی آمده (نظامی با اینکه به زبان ترکی و عربی مسلط بوده زبان فارسی را برای سرودن شعرهایش انتخاب نموده بود).
ماه عربی به رخ نمودن / ترک عجمی به دل ربودن
مجنون فکر می کند لیلی از شدت عشقش بی خبر است و به او بی توجه و لیلی نیز دچار عشق و درد جدایی است اما از ترس آبرو دم برنمی آورد. در ابتدا این دو نهانی یکدیگر را ملاقات می کردند اما چون حرف این عشق بر سر زبان ها افتاد و آبرو در خطر، این ملاقات ها ممکن نبود پس به دلیل فراق لیلی و سخنان بقیه، قیس مجنون شد:
یکباره دل ز پا درافتاد / هم خیک درید و هم خر افتاد
وانان که نیوفتاده بودند / مجنون لقبش نهاده بودند
پدر مجنون که دردانه اش را در آن شرایط دید برای خواستگاری پای پیش نهاد اما پدر لیلی به دلیل جنون و عادی نبودن شرایط خواستگار جواب رد داد و این باعث آشفته تر شدن و سر به بیابان گذاردن مجنون عامری شد.

در ادامه پدر و دوست و آشنا و غریبه به هر چاره ای که ممکن بود متوسل شدند تا بهبودی در شرایط مجنون حاصل شود اما هیچ پند و اندرزی و تهدید و ارعابی چاره ساز نشد و او هر روز شیداتر و بی خودتر می شد.

یک بار فردی به نام نوفل به او قول داد که اگر دوباره مانند آدمیزاد زندگی کند به هرطریق ممکن لیلی را به او خواهد رساند.
کو را به زر و به زور بازو / گردانم با تو هم ترازو
گر مرغ شود هوا بگیرد / هم چنگ منش قفا بگیرد
گر باشد چون شراره در سنگ / آز آهنش آورم فراچنگ
تا همسر تو نگردد آن ماه / او وی نکنم کمند کوتاه
نوفل دوبار به جنگ به خاندان و قبیله لیلی رفت. پس از خون و خونریزی فراوان پدر لیلی وی را قانع نمود که حاضر است دخترش را سر ببرد و جلوی سگ بیاندازد تا به دیوی چون مجنون بدهد که آبرویش را برده است.

زین پس مجنون نه خورد و خوراک داشت و نه خیلی هوشیار بود و در میان حیوانات وحشی بیابان گرد زندگی می نمود. بالاخره پدر، لیلی را به ابن سلام شوهر می دهد و لیلی با دلی خون و چشمی گریان و زبانی پر ناله (البته در خفا) به خانه شوهر می رود اما با تهدید به خودکشی هرگز با او همبستر نمی شود.
پدر و مادر مجنون از دنیا می روند و وی مویه بسیار می کند اما نامه ای از لیلی او را نجات می دهد و ملاقاتشان او را امیدوار نگه می دارد. در این میان عاشقانی هم هستند که مجنون تر از خویشتن در عشق نمی شناختند و با شنیدن آوازه مجنون سراغش می روند و می خواهند شاگرد عشق وی شوند اما مجنون می گوید که کسی نمی تواند در عاشقی با او همپایه شود.
هرک از غم خود فرس جهاند / خود را به غمی دگر رهاند
من کی بت دیگران پرستم / کاول بت خویش را شکستم
گر سوی بتی جمازه رانم / خود را ز بتان خود رهانم

ابن سلام شوهر لیلی فوت می کند و در این جا حدود 300 بیتی در نسخه قادر فاضلی آمده که در نسخه امیرکبیر وجود ندارد و در نسخه دستگردی جزو ملحقات است و درباره وصال لیلی و مجنون است که بالاخره در این دنیا اما فارغ از مسائل دنیوی و در محاصره جمعیتی چشم نواز از وحوش اتفاق می افتد.
پس از آن لیلی در اثر خودخوری و درون ریزی غمهای فراق از دنیا می رود و مجنون سال ها بر مقبره وی زاری و ناله کرده و سرانجام در حلقه وحوش و تنها با یار خویش می میرد. وفاداری ددان به او چنان است که تنها پس از گذشتن سالی از وفاتش از دور او متفرق می شوند تا دیگران فقط استخوان های صدفگون برجای مانده اش را یافته و کنار لیلی دفن کنند. زید آن ها را به خواب می بیند که در بهشت تا ابد با هم اند.
خفتند به ناز تا قیامت / برخاست ز راهشان ملامت
بودند درین جهان به یک عهد / خفتند دران جهان به یک مهد
Profile Image for ananya.
304 reviews3 followers
December 26, 2022
"he tried so hard to hide his heart’s desire / but who can hide a heart when it’s on fire?
i am the moon and you’re the sun, you are / the shining light I look on from afar
my son, what are you thinking of / playing this violent game of pointless love?"


there honestly isn't a single western tragedy that can compare to the story of layli and majnun. to call this the arab version of romeo and juliet would be pointless, because it's so much better - i haven't read a more devastating classic in my entire life. besides, i suddenly find myself ridiculously envious of those who can understand arabic and therefore read this in its original format, because if the prose of the english translated version, which i read, was the best i've ever encountered, i can't even imagine how beautiful it would be in the original tongue. yes, majnun's absolute insanity is confusing at times, but you know what? that's the whole point! no one in the entire world could understand their devotion to one another, and that's why their tale is so tragic. layli was an absolutely brilliant character, and considering how old this story is, the tender, respectful way in which nizami describes not only her but also the other female characters, along with his deep understanding of the power men held over women, is incredible. this was truly one of the most heart-wrenching books i've ever read.
Profile Image for Astiazh.
171 reviews39 followers
May 30, 2021
آیا تو کجا و ما کجائیم

تو زان که‌ا� و ما ترائیم

مائیم و نوای بی‌نوائ�

بسم‌الل� اگر حریف مائی

افلاس خران جان فروشیم

خز پاره کن و پلاس پوشیم

از بندگی زمانه آزاد

غم شاد به ما و ما به غم شاد

تشنه جگر و غریق آبیم

شب کور و ندیم آفتابیم

گمراه و سخن زره نمائی

در ده نه و لاف دهخدائی

ده راند و دهخدای نامیم

چون ماه به نیمه تمامیم

بی‌مهر� و دیده حقه بازیم

بی‌پ� و رکیب رخش تازیم

جز در غم تو قدم نداریم

غم‌دا� توئیم و غم نداریم

در عالم اگرچه سست خیزیم

در کوچگه رحیل تیزیم

گوئی که بمیر در غمم زار

هستم ز غم تو اندرین کار

آخر به زنم به وقت حالی

بر طبل رحیل خود دوالی
........همه ش این تیکه رو زمزمه میکنم
خوندنش خیلی لذت بخش بود و اولین بار بود که می خوندم
Profile Image for Palsay  .
259 reviews36 followers
May 23, 2011
I can divide this novel into 2 big chapters. the 1st chapter to 16th, is written by Nizami's heart. I can feel the hurt & longing feeling that Majnun feels (which describe Nizami's power of mastering my heart) while after those chapters, I found myself angry of Majnun's selfishness in living his life as love-slave. This is a tiring novel though,it plays with your heart...
Anyway, if Nizami wanted to say about the madness in loving God in a darwis' life, I will learn from this novel that even when you love the rightest thing in this world, still, you just can't leave the world behind you and make other person hurt because of that. Even when you believe this is the right thing, you just can't ignore other lives that created by God (the only one that you love). When you love somebody, you just have to care about everything connected to the one you love as well.
Nizami was truly one of the greatest writer ever lived.
Profile Image for Balter Balter.
Author7 books13 followers
July 7, 2012
Nilai plus dari buku ini
tidak lain adalah diksi, prosa dan narasi. gayanya klasik dan harus dibaca dengan sabar, kalimat per kalimat. ini bukan sastra modern yang tampaknya di skiming saja bisa. ini bukan hanya soal plot, cerita dan pesan moral, tapi cobalah resapi kalimat per kalimat, kata per kata. anda akan paham kenapa karya ini tetap abadi selama berabad-abad.

jangan bangga karena dapat menyelesaikan novel ini dalam waktu satu jam. bukan masalah berapa cepat kau menyelesaikan novel ini. bukan demi plot novel ini ditulis, tapi demi keindahan cinta yang direpresentasikan melalui prosa. saya yakin banyak pembaca yang dapat melakukan itu, menyelesaikan novel ini dalam waktu 1 jam. tapi banggalah bila anda benar-benar menikmati keindahan tulisan yang dituliskan oleh Nizami Ganjavi.

Sastra timur tengah memiliki keunggulan dalam penggunaan diksinya, dan kurasa, kalau memang Shakespeare terinspirasi dari tulisan ini, itu terinspirasi dari gaya kepenulisannya. Seni dari tulisan adalah diksi, dan kurasa sebagai penikmat sastra klasik gadungan, ini benang merah antara Shakespeare dan N. Ganjavi.

Profile Image for Deena.
53 reviews
July 28, 2007
I know this is suppose to be a love story, but I can't help thinking how stupid the main characters are... They doesn't fit my logic :D
Profile Image for Joy.
495 reviews78 followers
September 26, 2020
Leyla ile Mecnun deyince farklı imgeler beynimde dolanıyor. Kadir İnanır-Orhan Gencebaylı bir Mecnun, Fatma Girik-Gülşen Bubikoğlu'lu bir Leyla. Sonra dizisinde(hiç izlemedim ama magazin gündemi sağ olsun.) değişen seksen tane Leyla. Ne bileyim, Yıldız Tilbe'nin, 'Padişah demiş ki; Bu çirkine mi aşıksın mecnun?' lu hikayesi. Yani her şey karmakarışık. Bu kitapta öyle. Leyla güzeller güzeli, ay parçasıymış mesela, yani Yıldız Tilbe kür. Mecnun tam bir dengesiz. Yani tek sıkıntısı mecnun olması değil başka mental problemleri var bence. Adamın biri Mecnun'a acıdığı için Leyla'nın kabilesi ile savaşıyor örneğin, yenip Leyla'yı alıp, Mecnun'a versin diye, ama Mecnun, Leyla'nın askerlerine yardım ediyor. Sonra adam da '' Ben senin için savaşıyorum, senin yaptığına bak .' deyip savaşı kesip, Leyla'yı esir almaktan vaz geçince, adamı madiliyor bizim deli Mecnun. Gidiyor her yerde arkasından dedikodu yapıyor sözünü tutmadı diye. Sonra ne bileyim, Leyla'ya, sen beni daha az seviyorsun, diye trip atıyor. Ana-babasına gidin başımdan diyor, sonra onlar ölünce beni niye yalnız bıraktınız diye dağlara taşlara vuruyor kendini. Yani siz kız babası olsanız bu adama verir miydiniz kızınızı allah aşkına ya, yani aşk nereye kadar ?
Profile Image for Ahoo.
41 reviews6 followers
March 20, 2023
در آخرین روز ۱۴۰۱ لیلی و مجنون هم به پایان رسید.
لیلی و مجنون مشهورترین اثر حکیم نظامی گنجوی است و دوست ندارم راجع به آن زیاده‌گوی� کنم. یک منظومه‌� تمام و کمالِ عاشقانه� و غمناک. پر از حکمت و پر از درس و پر از نکته‌ها� مهمِ مهمِ مهم.

البته من خسرو و شیرین را بیشتر دوست داشتم ولی در هر صورت نظامی هرچه بگوید گل گفته:))))

نهایتاً اینکه اگر تا به حال سراغ آثار حکیم نظامی نرفتید، این فرصت را از خودتان دریغ نکنید. همین.
عید هم مبارک. 💚🌝
Profile Image for Yasna.
100 reviews
July 20, 2024
«گو لیلی ازین سرایِ دلگیر
آن لحظه که می‌بُری� زنجیر،
در مهرِ تو تن به خاک می‌دا�
بر یادِ تو جانِ پاک می‌دا�
در عاشقیِ تو صادقی کرد
جان در سرِ کارِ عاشقی کرد
احوال چه پُرسی‌ا� که چون رفت؟
با عشقِ تو از جهان بُرون رفت»
Profile Image for Avni.
145 reviews42 followers
March 16, 2024
Love without chastity and abstinence
Is not love, it's licentious violence;
Love is the mirror of celestial light
And is untouched by sensual appetite,
Love that is a sensual craving cannot last,
It's fleeting, in a moment it has passed.
To love is to be pure, forsaking lust
And resurrected from our earthly dust,
This is what true love is, this is the Way.


Their story is written not only in Persian but in various other renditions over centuries. Layla and Majnun drips with passion, but goes far beyond the usual frustrated-lovers storyline in its treatment of the ideal versus the real; certainly, part of the fascination of Layla and Majnun is in how different the arc of the romance story is from the more familiar variations.

Qais gave his soul up for her beauty's sake,
He stole her heart, his soul was hers to take;
She saw his face and gave her heart, but knew
She must still act as chaste girls have to do.


Majnun is the much-loved son of a wealthy Arab king. The name he is originally given is Qays, but already in his youth and after he's fallen head over heels for Layla he's called Majnun, "A man who's mad"; it's the name that's then used throughout the poem when referring to him. Majnun's desperation, and madness, are only exacerbated by the shattering refusal. His father continues to try to be supportive, but single-minded Majnun can't be helped; even a pilgrimage to Mecca. His father hopes can't shake his obsession. As his father notes after their trip: "All his hopes and prayers were that he'd be / Cursed with this passion for eternity"

Layli's unwell and weak; after a while
She'll be quite well again, and make us smile --
That's when the marriage plans can go ahead


If Layla is not so demonstrative in her misery, it is nevertheless also deep-seated; she too is destined never to be 'quite well again' certainly not in the hands of anyone but her true love. Layla is then married off to the worthy Ebn Salam, but Layli won't permit him to consummate the marriage; she makes it very clear to him that her heart and soul belong to another.

Their love was true and real, untouched by lust,
By worldly perfection and mistrust.
Profile Image for Ririenz.
62 reviews26 followers
May 24, 2010
LAYLA MAJNUN - Pengantin Abadi dari Surga
Penulis : Nizami
Penerjemah : Ali Noer Zaman
Penerbit : Kayla Pustaka
Cetakan : I, Pebruari 2009
Tebal : 236 Halaman

Sebenarnya sudah sejak bangku SD aku mendengar kisah Layla-Majnun, berawalnya dari kakak sepupuku selanjutnya dari guru mengajiku lalu dari ibuku. Dan sekarang baru aku tahu kalau kisah klasik ini mempunyai banyak versi, salah satunya berasal dari novel karya Nizami ini. Seorang pujangga besar dalam khasanah sastra Persia yang hidup di tahun 1141 -1209.

Pada suatu masa di Arabia ada seorang penguasa Badui bernama Syed Omri. Setelah menanti cukup lama akhirnya ia mempunyai seorang anak laki2 bernama Qays. Memasuki usia sekolah Ayahnya memasukkan Qays di sekolah khusus para bangsawan dengan guru-guru terbaik. Prestasi Qays di sekolah sangat menonjol karena dia menguasai seni baca-tulis dengan sangat baik. Qays pun tumbuh menjadi pemuda yang pandai, gagah juga rupawan. Tentu saja Syed Omri sangat bangga pada anaknya, segalah cinta dan harapannya hanya tercurah kepada anak semata wayangnya itu.

Pada suatu hari di sekolah Qays kedatangan murid baru, anak perempuan yang sangat cantik bernama Layla. Singkat cerita Layla dan Qays saling jatuh cinta. Awalnya jalinan kasih Layla dan Qays hanya menjadi milik mereka berdua tetapi lama-kelamaan menjadi rahasia umum. Di zaman itu hubungan antara laki-laki dan perempuan tidak sebebas sekarang, dianggap tabu dan menyalahi norma masyarakat. Ayah Layla tidak merestui jalinan kasih mereka, sehingga dengan terpaksa demi kehormatan keluarganya, ia mengurung Layla dan melarangnya dengan keras untuk bertemu Qays. Dikemudian hari Ayahnya mengawinkan Layla dengan Ibnu Salam, tetapi suaminya itu tidak bisa menjadi raja atas diri isterinya. Dan sampai akhir hayatnya Ibnu Salam tidak pernah bisa menjamah kehormatan dan cinta isterinya. Layla tidak pernah berniat mengurangi kesetiaan terhadap kekasihnya Qays. Bahkan setelah mendengar penderitaan Qays semakin pekat pula kesetiannya.

Terpisah dengan kekasihnya membuat jiwa Qays tergoncang dan berubah menjadi gila ( Majnun ). Qays kemudian meninggalkan kabilahnya untuk menjadi budak cintanya yang telah terpenjara. Qays berkelana tak tentu arah hingga sosoknya secara fisik benar-benar seperti orang gila. Qays memang telah majnun tetapi disaat yang sama ia menjadi pujangga cinta. Cintanya kepada Layla membuat Qays kehilangan kemanusiaannya. Ia lebih memilih binatang-binatang rimba sebagai sahabatnya dibandingkan dengan manusia. Meski hidupnya terpisah dengan kekasihnya, Qays menggiring jiwanya untuk melebur bersama Layla.

Meskipun sepasang kekasih itu tidak bisa bersatu di dunia tetapi kematian telah memberikan hadiah keabadian pada mereka.

Novel ini alurnya terkesan lambat bahkan tekadang jalan di tempat, tetapi karena Nazami banyak menggunakan metafore khas Arab yang sangat indah dan cerdas membuat emosi kita teraduk-aduk selagi menikatinya.

Membaca Layla-Majnun karya Nizami ini membuat aku sedikit bingung karena sosok Layla terkadang digambarkan nyata wujudnya tetapi sering kali tak terlihat. Guru mengajiku pernah berkata bahwa sebenarnya kisah Layla-Majnun adalah kisah Sufi karena didalamnya sarat ajaran tasawuf. Mungkin pendapat guruku benar karena Layla ( yang dalam bahasa Arab berarti malam ) adalah gambaran dari � Yang Terkasih �. Bila kita rajin menegakkan ibadah di malam hari berarti jiwa kita sedang membangun dialog yang intens untuk lebih dekat dengan Sang Khaliq. Karena di malam hari biasanya hati dan pikiran kita bisa lebih berkonsentrasi untuk memfokuskan diri pada Allah tanpa ada gangguan yang bersifat keduniawian.

Simak saja kalimat yang terdapat di halaman 232 � 233 :

�. Dunia ini adalah debu, yang suatu saat akan musnah ; sementara kehidupan alam itu murni dan abadi. Ingatlah jangan nodai kesucian jiwamu dengan kelamnya nafsu. Keluarlah dari pertambangan; permata sejati tak akan ditemukan di dalam tanah. Pasrahkan dirimu dalam genggaman cinta, bebaskan dirimu dari belenggu keangkuhanmu� Sebaik-baiknya bekal adalah cinta. Dengan berbekal cinta kepada sang kekasih, apa yang harus ditakutkan dari minuman pahit dan beracun ?...



~ Rienz ~
Profile Image for Manikmaya.
99 reviews40 followers
August 19, 2012
Jazirah Arab dan Persia adalah gudang sastra yang kaya akan karya-karya bermutu tinggi. Mulai dari kisah 1001 Malam, Rubaiyat, hingga kisah Pengantin Surga ini.

Pengantin Surga adalah sebuah kisah sastra sufistik yang memukau. Aneka diksi, prosa, dan majas menampilkan sebentuk kisah tragedi yang menyedihkan antara Qays dan Layla, tapi tetap anggun untuk dinikmati.

Sempat saya berpikir bahwa Qays adalah seorang yang bodoh. Ia putra seorang ketua kabilah, tapi ia lebih memilih untuk menyiksa dirinya atas bayang-bayang Layla. Memilih untuk menjadi pertapa daripada seorang pemimpin.

Tapi kegilaan Qays (yang telah berubah nama menjadi Majnun) adalah kegilaan yang indah. Dari kegilaannya meluncurlah syair-syair indah untuk sang terkasih. Ia melepaskan segala kemanusiaannya dan mengabdikan dirinya hanya untuk cinta. Dari cinta itulah ia melahirkan syair-syair yang memukau.

Aaahh, kita memang tak akan mau menjadi Majnun, tapi dari sini saya mengambil sebuah hikmah : penderitaan batin seorang pujangga adalah kawannya dalam berkarya. Tanpa penderitaan tak ada yang namanya sebuah karya agung. XD
Profile Image for Noura Khalid (theperksofbeingnoura).
545 reviews820 followers
July 2, 2021
The story of Layla and Majnun was mentioned frequently when I was in high school. A teacher of mine never failed to mention it when we were reading poetry. In a way, I've always had an interest in reading this story but only recently did I finally get myself to do it. Who would have thought that I'd be interested enough to read 256 pages in one sitting? Definitely, not me that's for sure.

The tale of Layla and Majnun has a flair for the dramatic and where that usually annoys me to an extent, I didn't entirely mind in this one. The book was translated beautifully, I was so worried that it would take away from the original writing but it didn't and it definitely delivered. It was repetitive at times and it could be a little silly at others but I thoroughly enjoyed this book. Much more than I ever thought possible. I went into this knowing it would be tragic and going in with that in mind made me a lot more accepting of what happened. I loved the poetry when it came up and this motivated me to pick up more classical stories and poetry.
Profile Image for Alper Çuğun.
Author1 book89 followers
April 12, 2012
I very much enjoyed this translation of one of the greatest love stories of the world. Also in this part of the world one of the more unknown love stories. For some reason Persian literature does not get equal treatment in the school curriculum.

When I started reading this book I braced myself for an archaic treatment, dull and difficult to read. Much to my surprise the translation is very readable and has a good pace while maintaining —as far as I can tell� a high fidelity.

A high pace is quite necessary to carry you along with the ravings and rantings of a wandering madman. His madness notwithstanding Majnun's plight is heartbreaking.

Displaying 1 - 30 of 530 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.