رمان شوخی میکنی� موسیو تانر نوشته� ژان پل دوبوآ است. خانه� تانر جستوجو� آرمانشهر� است که واقعیت ندارد، اما مایه� تسلی میشو�. شوخی میکنی� موسیو تانر روایت انهدام و استحاله است. آدمه� میآین� و میرون� و قرار است خانها� از پاافتاده نونوار شود، اما سروکلهزد� با اینوآ� صاحب خانه را زودتر از خانه میساز�. دبوآ با طنز و زهرخند نشان میده� که یک خانه چطور تشخص پیدا میکن� و اگر بخواهد نفستان را بند میآور�.
این آدمه� انگار باهم دستبهیک� کرده بودند. از چهار گوشه� دنیا میآمدند� همدیگر را نمیشناختند� اما همگی ویروس واحدی داشتند، یک مرض واحد. سفرشان هدفی نداشت جز تضعیف مقاومت من، فرسودن صبر من در صنفشان انگار یک آیین پاگشایی داشتند، یکجو� زیارت باید میرفتن� به خانه� تانر، انگار به کعبه یا کمپستل میرون�. و فقط شایستهترینها� همینطو� مبتلاترینه� و بهویژه� خلوچلترینه� حق انجام این زیارت را داشتند.
Jean-Paul Dubois (b. 1950) is a French journalist and author. He is the author of several novels and travel pieces, and reports for Le Nouvel Observateur. His novel, Une vie ڰçe, published in French in 2004 and in English in 2007, is a saga of the French baby boom generation, from the idealism of the 1960s to the consumerism of the 1990s. The French version of the novel won the Prix Femina. He won the Prix Goncourt in 2019 for Tous les hommes n'habitent pas le monde de la même façon ("All Men Do Not Inhabit This World in the Same Way"), a novel told from the perspective of a prisoner looking back on life.
مستند سازی به نام مسیو تانر در حالی که زندگی راحتی توی یک خانه با معماری ساده و درآمد متعارف و وقت آزاد زیادی داشته آرامشش با یک نامه به هم میخوره و اینجا جایی هست که باید منتظر اتفاقات بود وقتی که روند معمولی زندگی به هم میخوره و آدمی مجبور میشه از محدوده امن خودش بیرون بیاد،مسیو تانر یک خونه رو به ارث می بره و در مسیر تعمیر و بازسازی اون خونه روند معمولی زندگیش به هم میخوره ،آدم هایی که برای تعمیر خونه وارد زندگی مسیو تانر میشن ،آدم هایی عجیب و غریب هستن،که هم� ذهن مسیو تانر و هم خواننده رو به هم می ریزن،همزمان با اینکه می خندیم ممکنه عصبی هم بشیم ،داستان رو خیلی دوست داشتم ،اون ارتباط با مکان و مهم شدن یک مکان و خونه در داستان و ارتباطی که در نهایت شکل میگیره اون مفهوم پذیرفته شدن توسط خونه و دلتنگی برای خونه قبل ،طنز داستان رو خیلی دوست داشتم،طنز سیاه هست و صرفا خنده دار نیست و اون تغییر روند زندگی ،برهم خوردن نظم و آرامش رو خیلی بیشتر دوست داشتم و اینکه منم چقدر با مسیو تانر حرص خوردم و برای خونه دلهره داشتم ،اتفاقات داستان رو هم خیلی دوست داشتم ،شخصیت های عجیب و غریبی که وارد میشدن و باعث اتفاق های ابزورد و خنده دار می شن،مقدمه آقای اصغر نوری هم یکی از بهترین مقدمه هایی بود که خوندم.ʕ´•ᴥ•`ʔ�
قسمت های مورد علاقم از کتاب: . چیزی که فکر میکنم ما هرگز صاحب یک خانه نمیشویم اشغالش میکنیم در بهترین حالت در آن ساکن می.شویم در موارد بسیار نادر موفق میشویم از طرف او پذیرفته شویم این نیازمند زمان ،زیاد توجه و صبر است عشقی مبهم است باید یاد ،گرفت ،فهمید که کارها چطور جلو میرود باید نیروها و نقاط ضعف عمارت را شناخت، تعمیرات ضروری را انجام داد بدون زیرورو کردن نوعی هم زیستی که زمان برقرار کرده است و روز به روز سال به سال ،اعتماد به آرامی ایجاد میشود زوجی جدایی ناپذیر و نامرئی شکل میگیرد آن وقت به طور مبهم میدانید، حس میکنید این خانه که هیچ وقت صاحبش نخواهید شد در طول زندگی کوتاهتان صادقانه از شما محافظت میکند. . من چرا باید همیشه در همچو موقعیت هایی قرار میگرفتم رودررو شدن با آدمهای به ظاهر عادی که ناگهان به طرز وصف ناپذیری از اصول اساسی عقل عمومی تخطى می کردند؟ . این آدمها انگار با هم دست به یکی کرده بودند از چهارگوشه ی دنیا می آمدند همدیگر را نمی شناختند، اما همگی ویروس واحدی داشتند یک مرض واحد سفرشان هدفی نداشت جز تضعیف مقاومت ،من فرسودن صبر من . هنوز درست نمیدانستم که چه دلایل محکمی من را به ورود در چنین ماجرایی هل دادند هنوز پیش میآمد که با محبت به خانه ی قدیمی ام و درخت هایش فکر کنم ،اینجا خودم را یک رهگذر حس میکردم با گذشت زمان شاید دست آخر با این بنا یک قرارداد ارضی می بستم و یکی از این هم زیستی های آرام و آسوده را شکل میدادم که اغلب به روشی نامحسوس زوجهای عاقل را به هم پیوند میدهند چون این خانه و من از آن پس قصه ی مشترکی با هم .داشتیم ادامه اش چیزی نبود جز مسئله ی صبر. فصل به فصل، باید پیر شدن را یاد میگرفتیم، هرکدام از ما به نوعی در گذر زندگی و سکوت اشیا
شوخی میکنی� مسیو تانر، درستتری� انتخابی بود که میتونست� تو این برهه از زندگیم برای مطالعه بکنم!
از ژان پل دوبووآ خاطره� خوشِ رمان "ماهیه� نگاهم میکنن�" رو داشتم. قلم جذاب و روانی داره واقعا. نگاه جالبیم به زندگی داره که از منظر پیشینه، ریشه در آلبر کامو و از نظر افق دید، ریشه در دنیای مدرن ما داره که به دلیل عمیقا مبتذل بودنش، مضحک، تراژدیک و ریشخندآمیزه. این نویسنده رو من یه جورایی شبیه فاستر والاس میدونم که بسیار روان تر و کمدی تر مینویسه.
دوبووآ تو این رمان نشون میده که چطور میتونه از یک مسئله ساده و به ظاهر پیش و پا افتاده، فاجعها� بنیادین بسازه. مسیو تانر که آدمی معمولی و به قول خود "مالیات و قرض پس بده" است و زندگی آرومی داره، یهو یه شانس در خونهش� میزنه و ارثیه بزرگی نصیبش میشه: یه خونه اندازه کاخ اما خیلی قدیمی. این اتفاق و آری گویی بی دلیل و یهویی تانر به این ارثیه، دستمایه ساخت جهنمی جالب و پر از کارگران و کارفرمایان و متخصصان مختلف و ریز و درشت ساختمانی برای مسیو تانر میشه. ادم های عجیب و متفاوتی که هر کدوم یه جوری دهن تانر رو سرویس میکنن.
اما اینا فقط سطح روایت این نویسنده اس. این کتاب برای من روایتی فکاهی و نمادین از زندگی چندین وقت اخیرمه: انتخابی یهویی و از سر "تقدیر آمیخته به جبر". انتخابی که بهاش، دادن تمام زندگی پیشین و دریافت زندگی جدیدی با عدم قطعیتی بالاست. انتخابی که یک دنیا پستی و بلندی توش داره و هر لحظه از زندگیت� باید به درست یا نادرست بودن انتخابت فکر کنی. انتخابی که وقتی آری بهش گفتی به طرز عجیب، دیوانهوا� و پوچی در جهتش ادامه میدی و هی دعا میکنی کاش متوقف شی و انقدر درد نکشی. انتخابی که جواب درستی برای "خب که چی؟"هاش نداری ولی بازم دست نمیکشی ازش و یه موقعهای� هم، واقعا اتفاقات نوید بخشی میفته تا نذاره ازش جدا شی و ولش نکنی. این رمان روایت انتخابهای� از این دسته، انتخاب هایی که روی تمام ابعاد فیزیک، روان و ذهن انسان تاثیر میذاره...
Un petit livre très amusant, qui décrit parfaitement les affres de la restauration d'une maison ou d'un appartement. Quand on est passé par là, on aurait même tendance à trouver que Jean-Paul Dubois est parfois en dessous de la réalité;) Par contre, j'imagine que les lecteurs qui n'ont jamais dû faire face à ce genre de situation penseront que Jean-Paul Dubois exagère et en fait des tonnes, mais pas du tout... Un livre plein d'humour et très agréable, qui se lit très rapidement. Mes artisans favoris? Le duo d'électriciens, sans hésitation:)
وقتی داری آروم زندگیتو میکنی اما یهو تصمیم میگیری یه خونه� قدیمی به ارث رسیده رو بازسازی کنی و توش به زندگی ادامه بدی ولی آدمایی که برای تعمیر و بازسازی به خونها� رفت و آمد میکن� یکی از یکی عجیبتر� و رفتار و عادتایی دارن که انگار میخوا� فقط صبر تو رو بسنجن و خب در نهایت این تویی که نونوار شدی قبل از خونها�.
بعد از «ماهیه� نگاهم میکنند» دلم خواست بیشتر از دوبوآ بخونم. گویا بیشتر آثارش به فارسی ترجمه نشدن، نمیدونم شایدم من پیدا نکردم. « شوخی میکنی� موسیو تانر»هم یه قلم روان و دلچسب� داره و به نظر من طنز و اندوه اثار دوبوآ به اندازه و در تعادله.
"خیلی درد داشت. مثل هر بار که آدم کسی یا چیزی را از دست میده� و آن کس یا چیز، بدون دشمنی و کینه، آدم را از زندگیا� پاک میکن� و طرف چیز دیگری میرو�. چون زندگی همین است."
"این کلمات را بدون بالا بردن صدا و آهسته به زبان آورده بودم. مثل پیرمردی فرسوده که دیگر خشمش نمیتوان� بر خستگیا� غلبه کند."
"این آدمه� انگار دست به یکی کرده بودند. از چهار گوشه� دنیا میآمدن�. همدیگر را نمیشناختن� اما همگی ویروس واحدی داشتند. یک مرض واحد. سفرشان هدفی نداشت جز تضعیف مقاومت من، فرسودن صبر من. ... من با حشرات موذی مواجه بودم، تودها� مهیا شده در یک اردو مصمم به کشتن عقل، زایل کردن آسایش و سر بریدن منطق."
پیش از هر چیزی، باید بگویم که مسیو تانِر و ماجراهایش را عمیقاً دوست داشتم. صمیمی است و کوتاه و وراجی نمیکن�. البته ارجاعات ادبی و هنری کم ندارد و اتفاقاً این ارجاعات بیدروپیک� در کتاب ول بودند. دوبوآ به مکان تشخص میده�. خانه در این کتاب، گویی انسانی نفسک� است، میزی� و انگار اوست که ساکنش را باید بپذیرد. قبل از سکونت، باید از هفتخوان� (بلکه بیشت�) رد شد و رسید به جایی که لایق باشی برای پناهگیر� در دامان خانه. خانها� که قطعاً فراتر از مکانی با آجر و سفال و بتن و در و دیوارهاست. البته مشکل من با این رمان و خردهروایتهای� این بود که در ابتدا شخصیت اصلی با خلوچلتری� آدمه� روبهر� میشو� و بعد از مدتی، گیر آدمهای� میافت� که با وجود غرابتی که دارند، همچنان قابلتحم� و حتی دوستداشتنیان�. چرخشی که نمیتوان� باورپذیر باشد. مشخصاً منظور من از باورپذیری، با احتساب واقعیت داستانی است و نه واقعیتِ درکشده� ما.
Roman mordant, incisif et ironique sur les déboires de qui entreprend des travaux chez soi. On y découvre M. Tanner, un homme plutôt banal, qui hérite d'une vieille maison et décide de la retaper. Il rencontre sur son chemin des artisans peu scrupuleux, mais aussi des personnages exhubérants.
C'est le premier roman de J.-P. Dubois que je lis, et j'ai vraiment adoré. Il a une plume efficace, aucun mot n'est en trop, tout est maîtrisé, c'est vraiment un travail d'orfèvre. Ça faisait longtemps que je ne m'étais pas marrée en lisant un bouquin, donc merci monsieur Dubois.
Écrit avec une plume alerte et un humour quasi-burlesque, ce journal des péripéties dans la vie d'un propriétaire rénovateur et contre-maître de tous les travaux à faire, défaire et même... refaire...!
Hyper rigolo, mais pas trop d'intrigue. Ça se lisait plutôt comme une série de nouvelles, ou chaque nouvel artisan qui vient travailler dans la maison de Monsieur Tanner reçoit sa propre petite histoire. J'ai trouvé l'écriture créative et excentrique, ce qui a rendu le sujet de base banal beaucoup plus interessant.
Le livre est terrifiant parce que tellement vrai. Jean-Paul Dubois réussit à nous faire rire bien qu'englué dans une toile d'araignée où il est la mouche et les artisans les prédateurs. À lire absolument avant de se lancer dans la restauration d'une maison.
On m'a prêté ce livre avec une note portant entre autre cette phrase : "en ce domaine [l'humour], chacun le sien" Je suis bien d'accord, je ne doute pas que mon amie y a troué de l'humour, j'en ai trouvé aussi, mais cela ne m'a pas beaucoup fait rire. Prix Goncourt ou pas, je n'y ai pas trouvé de qualité exceptionnelle, l'écriture est certes soignée, mais c'est bien le seul point positif. Et pour un livre d'humour... je n'ai ri qu'une fois. Non vraiment, je ne peux plus rire des accents étrangers, ni des portraits sans bienveillance, même l'autodérison dont fait preuve l'auteur (et c'est bien les seules moqueries qui peuvent encore me faire rire) m'a laissée froide, non pas froide... dépitée.
Pour souvenir, voici un résumé ce ce qui a réussi à me tirer 3 gloussements : Voilà, j'ai ri là : une voiture magiques et ses soins capillaires.
Chronique chronologique de la rénovation d'une maison, flanquée d'une galerie de personnages tous aussi truculents et drôles les uns que les autres. Monsieur Tanner a bien du courage face à ces olibrius de tout brin.
Un court roman que j'ai savouré et beaucoup aimé écouter (les accents de tous les personnages sont irrésistibles pour le caractère comique). Quand des travaux ne se passent pas comme prévu ça donne à peu près ça.
Si ce livre tient de l'autobiographie comme le laisse entendre le résumé, je trouve que l'auteur a été d'une patience d'ange pour supporter ces hurluberlus, même s'il devait être aussi "tendu et têtu" que son personnage. Arrondissant les angles, conciliant à l'extrême, l'auteur comme ce monsieur ont l'art des mots et des tournures de phrases.
Un style vraiment agréable et limpide emprunt d'une drôlerie qui met d'emblée le sourire et pousse au rire plus d'une fois. En somme, voici un très bon livre pour se détendre et savourer une série de portraits fort bien dépeints.
Top, que celui qui se lance dans la réalisation des travaux n'ai pas peur. Quelques soient les problèmes que vous rencontrerez, Mr tanner les a vécu, et en pire. Un page turner rocambolesque, une galerie d'artisans horribles, voleurs, touchants... J'ai adoré, dévoré, les difficultés de cet homme, j'étais dans un coin de la pièce, à me délecter de ces rencontres exubérantes. A mettre d'urgence entre les mains des propriétaire en " travaux "
Wat een heerlijk, heerlijk, herkenbaar boek. Wonend in Frankrijk is dit boek een must. Prettig nuchter beschreven door nota bene een Fransman zelf die de cliché gewoonten van de Fransen met zwarte humor onder de loep neemt. Aanrader als je van Frankrijk houdt. Of juist als je níét van Frankrijk houdt!
داستان خیلی روان و پرکشش جلو میرو�. کاراکترهای جذاب یکی بعد از دیگری میآین� و ناپدید میشون�. و همهشا� در خاطر میمانن�. در فصول اولیه میخواه� کتاب را بگیری و محکم به دیوار روبهر� بکوبی اما نمیتوان� چون نمیشو� از صفحهها� بعدی گذشت. بهترین ترجمها� است که تا حالا از اصغر نوری خواندها�. برای خودم عجیب است اما کتاب در یک نشست تمام شد
این کتاب رو من از یه دوست عزیز هدیه گرفتم. در مقدمه مترجم و نوشته پشت کتاب به زبان طنز نویسنده اشاره شده! اما من با تقریب نسبتا قابل قبولی میتونم بهتون اطمینان بدم که کتاب تنها یه گزارش ساده از فرآیند بازسازی یه خونه در فرانسه هست بدون هیچ اغراقی! چرا؟در پارگراف بعدی توضیح میدم: زمانیکه من این کتاب رو میخوندم� دوستانمون در پاریس هفتهه� و ماهه� درگیر بازسازی یه آپارتمان حدودا چهل متری بودند که دو هفته بعد از اتمام کتاب توسط من میشه گفت تقریبا تموم شد! بارها تلویزیون فرانسه مستندهایی از فاجعها� به نام بازسازی خانه پخش کرده! تا چه حد فرانسویه� نسبت به خرید خونه های نیازمند بازسازی بدبین هستند دیگه بماند و نگم براتون! خلاصه داستان:راوی کتاب یه خونه اربابی (خانه خیلی بزرگ و بورژایی) به ارث میبره� و در لحظه مشاعرش رو از دست میده و بیتوج� به اینکه خونه نیازمند بازسازی هست، اسناد رو امضا میکنه و میفته در چاه بیانتها� بنایی و نوسازی. من کتاب رو خیلی دوست داشتم، چون نمیدون� بخندی یا دلت بسوزه برای مُسیو تانر،میخندی ولی با عذاب وجدان؛ چون میدونی اغراقی در کار نیست. قبلا این حال رو با فیلم اجارهنشینها� مهرجویی تجربه کرده بودم. متن روان، ترجمه عالی، ویراستاری فوقالعاد� تر� خوندن کتاب و نه تنها راحت بلکه دلنشین کرده. آیا کتاب رو توصیه میکنم� وی (بله، بله) با حال بد اگر این کتاب رو بخونین، وقتی تموم بشه، حالتون هم بهتر شده، قول میدم
این رمان بسیار کوتاه در واقع روایت ساده و شخصیت محور، از بازسازی خانه ای قدیمی در یکی از شهرهای کوچک فرانسه است. مستند سازی به نام آقای تانر، زندگی راحت با درآمدی کافی و آرامش زیاد را با به ارث بردن خانه ای ویلایی بزرگ و شروع بازسازی از دست می دهد. در واقع از دایره امن خود خارج می شود و اتفاقاتی که بارها خودمان در زندگی تجربه کرده ایم را با زبانی طنزآمیز از نویسنده می شنویم و شاهد واکنش های مشابه هستیم، آنچه سر و کله زدن با مردمانی بی مسئولیت بر سر تک تک ما می آورد، فروپاشی عصبی و فرسودگی! جایی نویسنده می گوید: من چرا باید همیشه در همچو موقعیت هایی قرار میگرفتم رودررو شدن با آدمهای به ظاهر عادی که ناگهان به طرز وصف ناپذیری از اصول اساسی عقل عمومی تخطى می کردند؟
این آدمه� انگار با هم دست به یکی کرده بودند. از چهار گوشه دنیا می آمدند، همدیگر را نمیشناختند� اما همگی ویروس واحدی داشتند، یک مرض واحد. سفرشان هدفی نداشت جز تضعیف مقاومت من، فرسودن صبر من. در صنفشان انگار یک آیین پاگشایی داشتند، یک جور زیارت. باید می رفتند به خانه تانر، انگار به کعبه یا کمپستل میرون� و فقط شایسته ترین ها، همین طور مبتلاترینه� و به ویژه خل و چل ترین ها حق انجام این زیارت را داشتند.
رمان کمی بیش از حد ساده است، دیدگاه خاصی را ارائه نمی دهد و تهی از تکنیک های ادبیست، اما کوتاهی و ترجمه بسیار روان به داد کتاب رسیده و خواندن آن را لذت بخش می کند.
روایت ها کوتاه و روان نوشته شده یک داستان کاملا شخصیت محور و ارتباط با ادم های مختلف که هر کدوم خوبی ها و بدی های مخصوص خودشون رو دارن کتاب برای من کشش کمی داشت ولی نکته� مثبت این کتاب که باعث شد تمومش کنم این بود که هر بخشی کوتاه بود در حد یکی دو صفحه برای همین کم کم نشستم پاش و تمومش کردم داستان به درد من نمیخورد� من متنفرم از هرچی کار ساختمونه�
J'ai dévoré ce livre en 1 heure Certes ce n'est pas le ton habituel de l'auteur mais c'est sa belle plume et son magnifique maniement de la langue francaise Où comment disserter sur un sujet banal pour en faire un petit moment de bonheur Je me suis régalée !
Une lecture rapide et très divertissante, bien plus pour nous, que pour l'auteur victime de très nombreuses désillusions sur un chantier de rénovation. Beaucoup de phrases énumération alourdissent un peu le tout mais l'humour et les comparaisons sont délicieux !
Simple et drôle, on a tous entendu des histoires farfelues sur des maisons en travaux, en voici un joli condensé avec des personnages très particuliers. On compatit forcément avec Monsieur Tanner.