What do you think?
Rate this book
288 pages, Paperback
First published January 1, 2004
مگر میشو� آدم فقط یکبار عاشق شود؟ عشق ابدی فقط حرف است. پیش میآی� که آدم خیلی خاطر کسی را بخواهد, اما همیشه وقتی آدم فکر میکن� که دلش سخت پیش یکی گرفتار شده، یک دفعه یک جایی, میبین� که دلش, تهِ دلش, برای یکی دیگر هم میلرز�. اگر باوفا باشد دلش را خفه میکن� و تا آخر عمر حسرت آن دللرز� برایش میمان�. اگر بیوف� باشد, میلغز� و همه عمرش عذاب گناه بر دلش میمان�. هیچک� حکمتش را نمیدان�. حالا با خود آدم است که حسرت را بخواهد یا عذاب گناه را, اما یکی را باید انتخاب کند، فرار ندارد
تنها راهی که به فکرم رسید این بود که داستان را بنویسم، شاید روزی آن را بخوانند و سرانجام به یاد بیاورند. اگر همدیگر را پیدا نکنند، همه چیز تمام میشو�. شاهدخت و شهسوار سرگردانان�. دیگر نه چشمها� برایشان مانده، نه امیدی و نه دردهایی به وقت غروب آفتاب. همه از یاد رفتهان� - برش از متن