ŷ

Reza > Reza's Quotes

Showing 1-10 of 10
sort by

  • #1
    E.L. Doctorow
    “هر شهری سرانجام به پایان می‌رس� و جاده‌ا� تهی آغاز می‌شو� که پیمودن آن ایمان می‌طلب�”
    E.L. Doctorow, Billy Bathgate

  • #2
    شاهرخ مسکوب
    “آدمیزاد یک بار به دنیا می‌آید� اما در هر جدایی یک بار از نو می‌میر�. مرگ یگانه دردی است که درمانش را هم با خود دارد. چون وقتی سر برسد دیگر دردی نمی‌مان� تا درمانی بخواهد. اما جدایی: دردی‌س� غیر مردن، کان را دوا نباشد/ پس من چگونه گویم، کاین درد را دوا کن”
    Shahrokh Meskoob, سوگ مادر

  • #3
    Joël Egloff
    “خاطراتی دارم که شبیه پرندگان آغشته به نفت، سیاه است، اما به هرحال خاطر اند. آدم حتی به بدترین جاها هم دلبستگی پیدا می کند، مثل دوده ای که ته بخاری می چسبد”
    Joël Egloff, منگی

  • #4
    شارمین میمندی‌نژاد
    “گذر زمان عبور خورشید است پشت کوه‌ها� تا که روزی خورشید، پشت کوهی جان بکند و به افسانه‌ه� بپیوندد، آن وقت هر انسانی بدون خورشید، معجزه‌ا� عظیم است”
    شارمین میمندی نژاد, Sharmin Meymandinejad, راز حرم سلطان

  • #5
    Sherko Bekas
    “تهران بر درختان حجاب اجباری پوشاند
    تهران بر تن آبها عبا دوخت
    تهران بر روی جاده ها جبه انداخت
    تهران بر سر باغچه عمامه گذاشت

    تهران به زور آواز را مجبور کرد تا ریش بگذارد
    تهران بر تنِ شعر لباس عاشورا پوشاند
    تهران موسیقی را بیوه کرد
    و از زندگی، مجلس عزایی ساخت

    تهران به روی کسی نمی خندد
    جز به روی مرگ
    تهران از هیچ چیز خوشش نمی آید
    به غیر مرگ
    نام تمامِ زنان و دختران و پسرانِ تهران
    مرگ است

    و آن چه در تهران هرگز از مادر زاده نمی شود
    زندگی ست”
    Sherko Bekas

  • #6
    Jorge Luis Borges
    “مصـراعی سـت از شعـر ورلن
    .که من دیگـر به خاطـر نمـی آورم

    خـیابانی سـت در این نزدیکی
    .که من دیگـر گـذرم به آن نمی افـتـد

    آینـه ای سـت که برای آخـرین بار در من نگریسـته اسـت

    دری سـت که من آن را برای ابد بسـته ام

    در میـان ِ کتـب ِ کتابخـانه ام
    کتـاب هـایی هسـتند که من دیگر هـرگز نخـواهم گشـود

    :تابستان امسـال پنجاه ساله خواهم شد
    ...مـرگ ، بی وقـفـه مرا غـارت می کنـد”
    Jorge Luis Borges

  • #7
    Sherko Bekas
    “امروز،احساس میکنم که تنها هستم
    همانند آخرین روز خزان
    و همچون دیارم
    بعد از به خاک سپاری ترانه ی جوانی؛
    تنایم
    امروز همه چیز تنهاست
    همانند غربت مادرم
    و همچون پیکر پدرم
    و جسد یک قربانی شناخته نشده
    تنها و تنایم ...”
    شیرکو بیکس

  • #8
    Sherko Bekas
    “له به ر چاومه دواجار من و ته نیایی
    پیکه وه ده مینینه وه
    ئه و ئاگری جگه ره که ی ده کوژیته وه و
    منیش بو هه تا هه تایه
    ئیتر ئه نووم"
    می دانم که در نهایت،من و تنهایی
    با هم خواهیم ماند
    او آتشِ سیگارش خاموش می شود
    و من نیز تا همیشه
    دیگر خواهم خوابید”
    شیرکو بیکس

  • #9
    حسین منزوی
    “اگر باید زخمی داشته باشم
    که نوازشم کنی
    بگو تا تمام دلم را
    شرحه شرحه کنم

    زخم‌ه� زیبایند
    و زیباتر آن‌ک�
    تیغ را هم تو فرود آورده باشی
    تیغت سـِحر است و
    نوازشت معجزه
    و لبخندت
    تنظیفی از فواره‌� نور
    و تیمار داری‌ا�
    کرشمه‌ا� میان زخم و مرهم

    عشق و زخم
    از یک تبارند
    اگر خویشاوندیم یا نه
    من سراپا همه زخمم
    تو سراپا
    همه انگشت نوازش باش”
    حسين منزوي / Hosein Monzavi, مجموعه اشعار حسین منزوی

  • #10
    شاهرخ مسکوب
    “باید بپذیرم که عشق ... مرده است، من نیز باید آن را در خود بکشم. باز هم به یاد تورات می‌افت� که می‌گوی�: «هر چیز را زمانی و هر مرادی را دورانی است... زمانی برای تولد و زمانی برای مرگ. زمانی برای عشق ورزیدن و زمانی برای کینه ورزیدن ... » اما این‌ج� هم در برابر تورات می‌ایست�. کینه را به دل راه نمی‌ده� چون با این کار بیش از هر چیز خود را تحقیر کرده‌ا�. فقط عشق خودم را می‌کش� و بحران را از سر می‌گذران� تا دوباره ستون پاهایم را از زیر تنم احساس کنم. بدا بر من که هر روز باید زندگی‌ا� را از نو آغاز کنم.”
    Shahrokh Meskoob, در حال و هوای جوانی



Rss