ŷ

Parisa Anahid > Parisa's Quotes

Showing 1-30 of 31
« previous 1
sort by

  • #1
    Nader Ebrahimi
    “هیچ ملتی، زیر فشار، به عظمت نمی رسد .
    هیچ انسانی، زیر فشار، اوج نمی گیرد .”
    نادر ابراهیمی, یک عاشقانه‌� آرام

  • #2
    Bohumil Hrabal
    “در سکوت شبانه، سکوت مطلق شبانه، وقتی که حواس انسان آرام گرفته است، روحی جاودان به زبانی بی نام با انسان از چیزهایی، از اندیشه هایی سخن می گوید که می فهمی... ولی نمی توانی وصف کنی.”
    Bohumil Hrabal, Too Loud a Solitude

  • #3
    Leo Tolstoy
    “Muhammad has always been standing higher than the Christianity. He does not consider god as a human being and never makes himself equal to God. Muslims worship nothing except God and Muhammad is his Messenger. There is no any mystery and secret in it.”
    Leo Tolstoy

  • #4
    “آن کس ک به سوی تو کوچ کند،راهش نزدیک است.”
    مفاتیح الجنان-ابوحمزه ثمالی
    tags: god

  • #5
    Reza Amirkhani
    “م� از پرسه زدن در شهرها
    بیشتر چیز آموخته
    هنوز هم اعتقاد دارم که
    گلستان سعدی
    بعد از هفت هشت قرن،
    راه گشای اخلاقی ماست
    و چندان پیش نرفتهایم!
    همان گونه که
    اعتقاد دارم تذکره الاولیا،
    یادآور آیین باشكوه جوانمردی است !
    آیین فراموش شده ی روزگار ما...”
    رضا امیرخانی, جانستان کابلستان

  • #6
    مهدی اخوان ثالث
    “لحظه ی دیدار نزدیک است
    باز من دیوانه ام ، مستم
    باز می لرزد ، دلم ، دستم
    باز گویی در جهان دیگری هستم
    های ! نخراشی به غفلت گونه ام را ، تیغ
    های ، نپریشی صفای زلفکم را ، دست
    و آبرویم را نریزی ، دل
    ای نخورده مست
    لحظه ی دیدار نزدیک است”
    مهدی اخوان ثالث / Mehdi Akhavan Sales

  • #7
    Reza Amirkhani
    “و این جاست که آدم می فهمد, میراث زبانی مشترک حتا می تواند از سایر مواریث مهم تر باشد. وقتی اشعار مجلس سماع حنفی ها و حنبلی ها, مملو می شود از شیر خدا و دست گیر افتاده گان و شاه مردان و سرسلسله ی جوان مردان, مرتضا علی حیدر...”
    رضا امیرخانی, جانستان کابلستان

  • #8
    Reza Amirkhani
    “آدمی که یک بار خطا کرده باشد و پاش لغزیده باشد و بعد هم پشیمان شده باشد، مطمئن تر است از آدمی که تا به حال پاش نلغزیده ...
    ....
    از آدم بی خظا می ترسم، از آدم دو خطا دوری می کنم، اما پای آدم تک خطا می ایستم”
    رضا امیرخانی, قیدار

  • #9
    Albert Camus
    “ترجیح میدهم طوری زندگی کنم که گویی خدا هست و وقتی مُردم بفهمم نیست، تا اینکه طوری زندگی کنم که انگار خدا نیست و وقتی مُردم بفهمم که هست.”
    آلبر کامو

  • #10
    Morteza Avini
    “اگر مقصد پرواز است قفس ویران بهتر
    پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از ویرانی لانه اش نمی هراسد”
    سید مرتضی آوینی

  • #11
    Morteza Avini
    “نپندار که تنها عاشوریان را بدان بلا آزموده اند و و لا غیر...صحرای بلا به وسعت همه ی تاریخ است.”
    سید مرتضی آوینی, فتح خون

  • #12
    Mitch Albom
    “Faith is about doing. You are how you act, not just how you believe.”
    Mitch Albom, Have a Little Faith: a True Story

  • #13
    Mitch Albom
    “I used to think I knew everything. I was a "smart person" who "got things done," and because of that, the higher I climbed, the more I could look down and scoff at what seemed silly or simple, even religion.
    But I realized something as I drove home that night: that I am neither better nor smarter, only luckier. And I should be ashamed of thinking I knew everything, because you can know the whole world and still feel lost in it. So many people are in pain-no matter how smart or accomplished-they cry, they yearn, they hurt.But instead of looking down on things, they look up, which is where I should have been looking, too. Because when the world quiets to the sound of your own breathing, we all want the same things:comfort, love, and a peaceful heart.”
    Mitch Albom, Have a Little Faith: a True Story

  • #14
    Mitch Albom
    “Have you ever lost someone you love and wanted one more conversation, one more chance to make up for the time when you thought they would be here forever? If so, then you know you can go your whole life collecting days, and none will outweigh the one you wish you had back.”
    Mitch Albom, For One More Day

  • #15
    Mitch Albom
    “You can touch everything and be connected to nothing.”
    Mitch Albom, Have a Little Faith: a True Story

  • #16
    سید حمیدرضا برقعی
    “فکر کن فلسفه ی خلقت عالم تنها
    راز خندیدن یک کودک چوپان باشد”
    سید حمیدرضا برقعی, رقع

  • #17
    احمد شاملو
    “کیستی که من
    این گونه به جد
    در دیار رویاهای خویش
    با تو درنگ می کنم؟”
    احمد شاملو

  • #18
    Reza Amirkhani
    “راستی این دختر هشت ماهه ، با این چشم های مورب زیبا چه فرفی با پسر من دارد؟ پسر من ، لی جی، تاچند ساعت دیگر به خانه می رسد وتا چند سال دیگر به مدرسه می رود و تا چند وقت بعد دانش گاه و...خیلی که بدبیاری بیاورد در زنده گی ،رتبه اش سه رقمی می شود و...مسیری مملو از موفقیت های بزرگ وکوچک.
    واین دختر...چند عملیات انتحاری را بایستی از بیخ گوش های کوچک ش رد کند...چند بار باید بترسد از این که اختطاف نشود، همه این هارا که رد کند، در کدام کلاس درس می تواند مطمئن باشد که طالب ها خوراکی مسموم توزیع نمی کنند وبه صورت اسید نمی پاشند...کم ترین گرفتاری خانواده گی شان عدم اطمینان است به زندگی پدری که قرار است در میدان هوایی(فرودگاه) مقصد بیاید دنبال شان....”
    رضا امیرخانی, جانستان کابلستان

  • #19
    Reza Amirkhani
    “م� از پرسه زدن در شهرها
    بیشتر چیز آموخته ام
    تا از پرسش از کتب
    در کتاب خانه ها ...
    برای فهم روح یک شهر،
    هیچ چاره ای نيست
    الا پرسه زدن
    روح شهر، عاقبت
    خود را نشان خواهد داد.
    شاید زیر سطل زباله ای باشد،
    یا روی سقف آسمان خراشی،
    یا پشت جعبه آینه ای ...”
    رضا امیرخانی , جانستان کابلستان

  • #20
    Bohumil Hrabal
    “نه! نه در آسمانها نشانی از رافت و عطوفت وجود دارد، نه در زندگی بالای سر و نه زیر پای ما و نه در درون من”
    Bohumil Hrabal, Too Loud a Solitude

  • #21
    Bohumil Hrabal
    “نه... آسمان عاطفه ندارد، ولی احتمالا چیزی بالاتر از آسمان وجود دارد که "عشق" و "شفقت" است”
    Bohumil Hrabal, Too Loud a Solitude

  • #22
    “گاه از کشمکش هزار ساله ی یهودیان و مسیحیان و مسلمانان بسیار افسرده میشوم.پیوسته به خود میگویم این هرسه دین از ابراهیم سرچشمه گرفته اند.پس ظاهرا خدای واحدی را میپرستند.ولی هابیل و قابیل در اینجا هنوز از کشتن یکدیگر دست نکشیده اند.”
    یوستین گردر

  • #23
    George Bernard Shaw
    “Make it a rule never to give a child a book you would not read yourself.”
    George Bernard Shaw

  • #24
    George Bernard Shaw
    “If you want to tell people the truth, make them laugh, otherwise they'll kill you.”
    George Bernard Shaw

  • #25
    “خُب ﻣﯿﺪآﻧﯽ� ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﯿ� ﻣﺎ ﻣﻨﻄﻘـــ� ﻫﺴﺘﯿ�
    ﯾﮑﯽـﻣﺎ� ﭘُﺮﺳﯿ� ﻣﻨﻄﻘ� ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯽ؟
    ﺁﻥـﯾﮑ� ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍ� ﯾﻌﻨﯽ ﻫﺮ ﺑﻼﯾــــ� ﺳﺮ� ﺁﻣﺪ� ﺻﺪآﯾــ� ﺩﺭ ﻧﯿآﯾﺪ
    ﺍﯾ� ﺷُﺪ ﮐﻪ یآرﻣﺎ� ﺑﺪ ﮐﺮ� ﻭ� صدآﻣﺎ� ﺩﺭ ﻧﯿآﻣﺪ
    ﻋﺰﯾﺰﻣﺎ� ﻣُﺮ� ﻭ� ﺻﺪﺍﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻧﯿآﻣﺪ
    ﻋﺸﻖـﻣآﻥ ﺭﻓ� ﻭ� ﺻدآما� ﺩﺭ .... ﻧﯿآﻣﺪ
    ﺗﻮ� ﺧﺎﻧﻪ، ﺳﺮ ﺧﺎﮎ� ﻭﺳﻂ� ﺳﺎﻟﻦ ﻓﺮﻭﺩﮔﺎ� ﺍﻣﺎﻡ ...
    ﺑﺠﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑ� ﮔِﻞ ﺳﺮﻣآﻥ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ � ﺧﻮﺩﻣآ� ﺭﺍ ﭼﻨ� ﺑﺰﻧﯿ� ﻭ� ﻓـــــــﺮﯾآ� ﺑﮑﺸﯿ� ﻭ� ﺷﯿﺸﻪ ﺑﺸﮑﻨﯿﻢ ﺗﺎ ﻧﺸﮑﻨﺪ� ﻧﺮﻭﺩ، ﺑﻤﺎﻧﺪ� هِی منطقی ررفتار ﮐﺮﺩﯾ� . ﺍﯾﺴﺘآﺩﯾ� وُ ﺑﻐﺾـﻣآﻥ ﺭﺍ ﻗﻮﺭﺕ ﺩﺍﺩﯾ� ﻭ� ﻟﺒﺨﻨ� ﺯﺩﯾﻢ . ﻣﺜ� ﺍﺣﻤﻖ ﻫﺎ ﺩﺳ� ﺗﮑﺎﻥ ﺩآﺩﯾﻢ ﻭ� ﮔﺬآﺷﺘﯿﻢ ﺭﻓﺘﻨﯽ_ﻫ� بروند .
    ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ، ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ، ﺍﺯ ﺩﺳ� ... .”
    حسین وحدانی

  • #26
    رضا براهنی
    “شتاب کردم که آفتاب بیاید
    نیامد
    دویدم از پیِ دیوانه‌ا� که گیسوانِ بلوطش را به سِحرِ گرمِ مرمرِ لُمبرهایش می‌ریخ�
    که آفتاب بیاید
    نیامد
    به روی کاغذ و دیوار و سنگ و خاک نوشتم که تا نوشته بخوانند
    که آفتاب بیاید
    نیامد
    چو گرگ زوزه کشیدم، چو پوزه در شکمِ روزگارِ خویش دویدم
    شبانه روز دریدم، دریدم
    که آفتاب بیاید
    نیامد
    چه عهدِ شومِ غریبی! زمانه صاحبِ سگ؛ من سگش
    چو راندم از درِ خانه ز پشت بامِ وفاداری درون خانه پریدم که آفتاب بیاید
    نیامد
    کشیده‌ه� به رُخانم زدم به خلوتِ پستو
    چو آمدم به خیابان
    دو گونه را چُنان گدازه‌� پولاد سوی خلق گرفتم که آفتاب بیاید
    نیامد
    اگرچه هق هقم از خواب، خوابِ تلخ برآشفت خوابِ خسته و شیرین بچه‌ها� جهان را
    ولی گریستن نتوانستم
    نه پیشِ دوست نه در حضور غریبه نه کنجِ خلوتِ خود گریستن نتوانستم
    که آفتاب بیاید
    نیامد&ܴ;
    رضا براهنی, خطاب به پروانه‌ه� و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم

  • #27
    “I have always imagined that Paradise will be a kind of library.”
    Jorge Luis Borges

  • #28
    Ouida
    “No doubt the shortness of your memories is a very convenient thing for you; for without it I really don't know how you could have the conscience to repudiate your debts, swear in your witness boxes, take your marriage vows, traverse your divorce petitions, or do half the things that you do do. But, owing to the perfection of our remembrance, I can recall every trifle of the life that I then enjoyed with him.”
    Ouida, Puck

  • #29
    Ouida
    “There's a deal of goodness that the world never sees," said Tussler in conclusion, "as there's a deal of viciousness it never guesses.”
    Ouida, Puck

  • #30
    Sohrab Sepehri
    “من برای زندگی خودم را اندازه گرفتم.یک پنجره و نیم طول خوشی های من است.”
    سهراب سپهری



Rss
« previous 1