ŷ

خطاب به پروانه‌ه� و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم Quotes

Rate this book
Clear rating
خطاب به پروانه‌ها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم خطاب به پروانه‌ه� و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم by رضا براهنی
495 ratings, 3.95 average rating, 59 reviews
خطاب به پروانه‌ه� و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم Quotes Showing 1-1 of 1
“شتاب کردم که آفتاب بیاید
نیامد
دویدم از پیِ دیوانه‌ا� که گیسوانِ بلوطش را به سِحرِ گرمِ مرمرِ لُمبرهایش می‌ریخ�
که آفتاب بیاید
نیامد
به روی کاغذ و دیوار و سنگ و خاک نوشتم که تا نوشته بخوانند
که آفتاب بیاید
نیامد
چو گرگ زوزه کشیدم، چو پوزه در شکمِ روزگارِ خویش دویدم
شبانه روز دریدم، دریدم
که آفتاب بیاید
نیامد
چه عهدِ شومِ غریبی! زمانه صاحبِ سگ؛ من سگش
چو راندم از درِ خانه ز پشت بامِ وفاداری درون خانه پریدم که آفتاب بیاید
نیامد
کشیده‌ه� به رُخانم زدم به خلوتِ پستو
چو آمدم به خیابان
دو گونه را چُنان گدازه‌� پولاد سوی خلق گرفتم که آفتاب بیاید
نیامد
اگرچه هق هقم از خواب، خوابِ تلخ برآشفت خوابِ خسته و شیرین بچه‌ها� جهان را
ولی گریستن نتوانستم
نه پیشِ دوست نه در حضور غریبه نه کنجِ خلوتِ خود گریستن نتوانستم
که آفتاب بیاید
نیامد&ܴ;
رضا براهنی, خطاب به پروانه‌ه� و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم