“خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن...
پیشانی اش پر از عرق سرد و بعد ازآن...
خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن...
شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن...
در خلسه ای عمیق خودش بود و هیچ کس
شاعر کنار دفترش افتاد از نفس...”
―
سید حمیدرضا برقعی,
طوفان واژهه�