ŷ

سپیده سالاروند > سپیده's Quotes

Showing 1-12 of 12
sort by

  • #1
    Joseph Conrad
    “My task, which I am trying to achieve is, by the power of the written word, to make you hear, to make you feel--it is, before all, to make you see.”
    Joseph Conrad, Lord Jim

  • #2
    James Baldwin
    “People can cry much easier than they can change.”
    James Baldwin

  • #3
    James Baldwin
    “The most dangerous creation of any society is the man who has nothing to lose.”
    James Baldwin, The Fire Next Time

  • #4
    James Baldwin
    “You write in order to change the world ... if you alter, even by a millimeter, the way people look at reality, then you can change it.”
    James Baldwin

  • #5
    James Baldwin
    “When you're writing you're trying to find out something which you don't know.”
    James Baldwin

  • #6
    James Baldwin
    “Those kids aren't dumb. But the people who run these schools want to make sure they don't get smart: they are really teaching the kids to be slaves.”
    James Baldwin, If Beale Street Could Talk

  • #7
    الیاس علوی
    “برايم بخوان محمّد

    مي‌خواه� برگردم

    از درّه سرازير شوم

    روبه‌روي� مزرعه گندم باشد

    درختان زردآلو

    و گل‌ها� خشخاش

    پيرمرد قرآن بخواند

    پيرزن چراغ را از ايوان به اتاق بياورد

    و ما خيره به شعله� آرام بخنديم ...



    - بس كن

    اين قصه كسي را به خواب هم نمي‌بر�

    بايد جايي تفنگي سرفه كند

    پايي پژمرده شود

    مزرعه‌‌ا� بسوزد

    و ما شبانه بگريزيم

    از "برغص" تا " قندهار"

    از" كراچي" تا "مشهد".



    برايم بخوان محمّد

    تا از ياد نبرم

    محله فقيرمان را

    كه من از بردن نامش شرم داشتم

    "ده‌متر� ساختمان "

    ده متري افغاني‌ه�

    كولي�

    بلوچ�

    قرض

    غم

    نامه‌� تردّد

    اردوگا

    همه‌� آنها در محله ما مي‌لوليدن�.



    "هي افغاني

    حواست كجاست؟"

    اين را كودكي گفت

    كه تازه زبان باز كرده بود

    چشمان معصوم عجيبي داشت

    و من ترسيدم

    از "گلشهر" تا "ورامين" ترسيدم

    و كودكان به لهجه‌ا� مي‌خنديدن�.



    به آينه نگاه كردم

    به چشمان بادامي‌ا�

    كه مرا از صف ِنان بيرون مي‌كر�

    و فاصله‌ا� ميان خانه تا مرز بود

    چون يهودي‌ا� كه نامش

    فاصله‌� ميان اردوگا تا مرگ بود.



    "بهار و يار و قلب بي‌قرار� "

    آري بلند بخوان

    تا محبوبم از پشت سيم‌ه� و ستون‌ه� بشنود

    ما در همان كوچه‌ها� تنگ عاشق شديم

    آرام قدم زديم

    آرام خنديديم

    و

    آرام گم شديم.



    محمّد

    گاهي فكر مي‌كن� اين خيابان‌ه� را نمي‌شناس�

    اين كوچه‌ه� را براي اولين بار ديده‌ا�

    و درختان مرا به يكديگر نشان مي‌دهن�

    شب�

    پيش از خواب

    پرنده ناشناسي به كلكينم مي‌كوب�

    به تكرار صدايش گوش دادم

    به آوازي محزون مي‌گوي�:

    "بيگانه ... بيگانه".



    مي‌خواه� خودم را پيدا كنم

    تو را پيدا كنم از ميان گور دسته‌جمع�

    محبوبم را از لاي ديوارهاي آوارگي

    زني از ايوان صدايم بزند

    و من با تمام پاهايم بدوم”
    الياس علوي / Elias Alavi

  • #8
    الیاس علوی
    &ܴ;وطن
    میزی چوبی‌س�
    که گردِ آن نشستیم و چای نوشیدیم
    پیش از آنکه مأموران اداره‌� مهاجرت ما را بیابند”
    الیاس علوی

  • #9
    Saadi
    “خاک من زنده به تأثیر هوای لب توست
    سازگاری نکند آب و هوای دگرم”
    سعدی, غزلیات سعدی
    tags: love

  • #10
    Richard Brautigan
    “Love Poem
    ĶĶĶĶĶĶĶĶ
    It's so nice
    to wake up in the morning
    all alone
    and not have to tell somebody
    you love them
    when you don't love them
    any more.”
    Richard Brautigan

  • #11
    Pablo Neruda
    “سکوتت را دوست دارم
    چنان که گویی تو اینجا نیستی
    چنان که گویی چشمانت پریده اند و رفته اند
    چنان که گویی بوسه ای دهانت را بسته است”
    Pablo Neruda

  • #12
    Joseph Mitchell
    “...you can hate a place with all your heart and soul and still be homesick for it.”
    Joseph Mitchell



Rss