پسرک با پنگوئنی مواجه میشه که انگار گم شده. حالا چجوری بهش کمک کنه تا پیدا شه؟ در واقع میخواد بگه قدرت ذهنخوان� نداریم. با حدس و گمان اقدام نکنیم تا بپسرک با پنگوئنی مواجه میشه که انگار گم شده. حالا چجوری بهش کمک کنه تا پیدا شه؟ در واقع میخواد بگه قدرت ذهنخوان� نداریم. با حدس و گمان اقدام نکنیم تا بهش یاری برسونیم. اونم سر تصورات ذهنیمون نه واقعیت ماجرا. تو باید از ظاهر قضاوت نکنی و نسخه بپیچی. باید وارد عمق شی. بذاری خودش دهن باز کنه که چی میخواد. برای خوشحالی کسی، اول از خودش پرس و جو کن وگرنه حکایت داستان کوتاهی* میشه که قبلا خونده بودم. *The Gift of the Magi
خیلی قشنگه که برای آرزو، هدف و هر چی که میخوای تلاش کنی و دست نکشی. مثل این پسرک که خواهان رسیدن و داشتن یه ستاره بود. اما مشکلی که داشتم این بود که نخیلی قشنگه که برای آرزو، هدف و هر چی که میخوای تلاش کنی و دست نکشی. مثل این پسرک که خواهان رسیدن و داشتن یه ستاره بود. اما مشکلی که داشتم این بود که نرسیدن هم وجود داره. برای همین پایان تلخ رو بیشتر میپسند� و واقعبینانهت� اگه بود، حال میاومد�. خوبه که بچه بدونه میتونه موفق شه اما پسفرد� که دید به ستاره دست زد و تو آب تکهتک� شد چی؟ اون موقع بدجور تو برجکش میخوره.
پ.ن: هر موقع به کتابفروشی سر میزنم، با همراهم رو مبل لش میکنم و براش کتاب میخونم. امتحان کنین. تفریح جالبیه....more
خوندن ژرمینال مصور، حس و حال عجیبی داشت. اولش به نقاشیه� خیره شدم و دندونها� شخصیته� به قدری تو کادر بودن که تو ذوقم میزد�. تفاوتی قائل نمیش� و مخوندن ژرمینال مصور، حس و حال عجیبی داشت. اولش به نقاشیه� خیره شدم و دندونها� شخصیته� به قدری تو کادر بودن که تو ذوقم میزد�. تفاوتی قائل نمیش� و ممکن بود از کتاب بیرون بزنن و گازت بگیرن! رفتهرفته� یکم اوضاع بهتر شد. ولی بازم کم و بیش چیزهای نامفهوم میدید�. مثلا کاترین یهو چهره� تغییر کرد و مثل اوایل کتاب نبود. حتی فکر کردم که شاید یه شخصیت دیگهست� ولی با توجه به خط داستانی انگار همون بود. کتاب جوریه که بعضی از قسمتها� داستان اصلی رو انتخاب کرده و با نقاشیه� ترکیبی زده. سیاهی فضای زولا رو از نظرم نتونست به خوبی نمایان کنه. حتی خشونت و وحشیگر� هم کافی نبود. روابط جنسی هم تو نسخه� فارسی دیده نمیش� و نمیدون� در اصل جنس، لحاظ کرد یا نه. ولی با توجه به اختلاف ۲۰ صفحها� از نسخه� اصلی، انتظار میره که سانسورچی دست به کار شده باشه. چون بعضی از بخشها� یهو پرش داشتن و بدون زمینهچینی� اتفاق بعدی رو نشون میداد�. خلاصه که صرفا برای مرور برخی از جزئیات مفید واقع شد. از نظر بصری، چنگی به دلم نزد.
پ.ن: محرکه� خوبی شد تا ریویوی ژرمینال رو بعد از ۶ ماه بخوام بنویسم. امیدوارم بهزود� از پسش بربیام....more
کلمات قابلیت این رو دارن که بسازن، ویران کنن، موهبت تلقی شن و عذاب هم تحمیل کنن. بستگی داره کجا و کی، با کدوم واژه بخوای آدمی رو نشونه بگیری. چجوری قرکلمات قابلیت این رو دارن که بسازن، ویران کنن، موهبت تلقی شن و عذاب هم تحمیل کنن. بستگی داره کجا و کی، با کدوم واژه بخوای آدمی رو نشونه بگیری. چجوری قراره تعبیرش کنی؟ آیا کاربرد اون کلمه در فرهنگ لغات میگنجه� یا برای تو خیلی وسیعت� از یه معنای دم دستی به حساب میاد؟ به عنوان کسی که خیلی از کلمات زخم خوردم و گاهی حرفم رو به اشتباه فهمیدن، باید بگم که این دختربچه� سیاهپوس� رو به طرز توصیفناپذیر� درک میکن�. دختری که زندگی براش قشنگه تا زمانی که بزرگ میشه و به خاطر جثها� که داره، بزرگت� از بقیه دیده میشه. آدمه� اون رو غول بیشا� و دمی میبین� و این حس رو به دخترک منتقل میکن� که تو با این واژه تعریف میشی و در شکلگیر� این سایز مقصری. از خیلی رنگه� باید دل بکنی چون تو رو بزرگت� جلوه میدن. خیلی کارها رو نباید انجام بدی چون ظریف و کمرباریک نیستی. تعیین و تکلیف مشخص میکن� تا دخترک، دنیاش رو محدود و محدودتر کنه. از سلایق و علایقش دست بکشه و وجودش رو زیر سؤال ببره. آدمه� متوجه این نیستن که این کلمه قراره تو ذهن دختر نهادینه شه. فکر و خیالاتش رو کدر و روزگارش رو زهر کنه. اونا میگن و رد میشن و به تاثیر انتخاب واژه فکر نمیکن�. در نظر نمیگیر� که اون بزرگ لعنتی قراره شیره� وجود یه طفل معصوم رو بمکه. داستان به طرز سوررئالی از قدرت کلمات میگه، قدرتی که هم درد و هم درمانه. با صحنههای� که خلق میکنه� عظمت اون جمله و تغییر شخص رو نشون میده. این خیلی مهمه که بچهه� بدونن با اظهار نظر دیگران و برچسبهای� که بهشون میزنن� تعریف نمیشن. انگشت اتهام رو به سمت خودشون نگیرن و بدونن که هر صفتی قرار نیست یه انسان رو توضیح بده. تو همین فضا هم بارها دیدم که با چند کلمه� بیربط� نویسندها� به ناحق کوبیده شد. اثری پودر شد و کمتر کسی اعتراض کرد که حواست هست داری یه انسان رو وصف میکن� و بهتر نیست کمی رحم و مروت به خرج بدی؟ واژهه� خیلی مهمن. امیدوارم بهتر ازشون استفاده کنیم و مهربانانه خرجشون کنیم....more
سر کتاب "خرگوش گوش داد" من رو با تیلوری مواجه کردی که میخواست حرف دلش رو بزنه و گوش شنوا نداشت. حالا از فین میگی. پسربچها� که زیر پتو قایم شده و دردشسر کتاب "خرگوش گوش داد" من رو با تیلوری مواجه کردی که میخواست حرف دلش رو بزنه و گوش شنوا نداشت. حالا از فین میگی. پسربچها� که زیر پتو قایم شده و دردش رو به پدربزرگش نمیگه، چون حس میکنه فهمیده نمیشه. اما پدربزرگ اون رو از لاکش میخواد بیرون بیاره. بهش نشون بده اون زیر، تو اعماق وجود موجودات پیرامونش چه خبرهایی هست. که چی؟ تا از مواجهه با پیرامون بتونه خودش، دردش، شکستگیهاش� تفاوت ظاهر و باطنش رو کشف کنه. این کتاب هم برام خاطرهبخ� شد. چون بازم کنارت خوندم و کیف کردم....more
این� دفعه با انگوری مواجهیم که روزی روزگاری گوگولی و مهربون بود. نگرش قشنگی به پیرامونش داشت و دنیا باهاش انگار خوب تا میکرد. میگذره تا روز تولدش میرساین� دفعه با انگوری مواجهیم که روزی روزگاری گوگولی و مهربون بود. نگرش قشنگی به پیرامونش داشت و دنیا باهاش انگار خوب تا میکرد. میگذره تا روز تولدش میرس و هیچکسی پیداش نمیشه. یعنی فراموشش کرده بودن؟ تو خاطر کسی نمونده بود؟ انقدر بیارز� بود که به یادش هم نیاوردن؟ بعد اون تولد، انگور رو برمیگردونه. با عالم و آدم بد میشه. انرژی� منفی و ترکشش همه رو مستفیض میکنه. اون از روی خوش نشون دادن خیری ندیده بود، حالا با روی سگی به استقبالشون میره. تا چقدر میتونه پیش بره؟ این تنفر و کینه میتونه قلبش رو تا آخر کتاب احاطه کنه؟ این مجموعه از لذتبخشتری� تجاربم محسوب میشه. موضوعاتی که بزرگتره� هم توش موندن رو به سادگی و با نقاشیها� زیبا به تصویر میکشه. ...more
یه استادی داشتم که میگف� هوش افراد با هم فرق میکن� و خوب میشه که آدمها� اطرافتون رو طوری انتخاب کنین که در بردارنده انواع هوش باشن. اینجوری به زندگیه استادی داشتم که میگف� هوش افراد با هم فرق میکن� و خوب میشه که آدمها� اطرافتون رو طوری انتخاب کنین که در بردارنده انواع هوش باشن. اینجوری به زندگی خودتون هم بهبود میبخش� و باعث میشن رشد کنین. بعدها با تئوری هوشها� چندگانه� گاردنر آشنا شدم که استعداده� و قابلیتها� فرد رو با موشکافی کردن یه هوش بسنده نمیکر�. بلکه در نظر میگرف� که آدمه� طیف وسیعی دارن و طبق اون باید کشف بشن. طبق این حرفش، با ۹ هوش مواجهیم که شامل موارد زیرن:
حالا این کتاب فسقل چی میگه؟ ماجرای کوکیا� رو روایت میکن� که فکر میکنه هیچ تواناییا� نداره و خنگه. اما در طول تحصیل متوجه میشه که اینطور نیست و به مرور در تعاریف میگنج�. خوندن این مجموعه برام لذتبخ� هست؛ چون دغدغهمن� عمل میکنه و هر بار به یه ویژگیا� میپرداز�. امیدوارم که بیشتر خونده بشه....more
جلد چار هیولاها چجوری پا به زندگی ایتن گذاشتن؟ نحوه� انتخاب بهترین هیولا (از نوع زیرتختی) از چه قراره و آزمون ورودی به چه صورته؟ این جلد به سوالات بالجلد چار هیولاها چجوری پا به زندگی ایتن گذاشتن؟ نحوه� انتخاب بهترین هیولا (از نوع زیرتختی) از چه قراره و آزمون ورودی به چه صورته؟ این جلد به سوالات بالا جواب میده و مثل پیشدرآم� مجموعه عمل میکن�. منشأ تمامی اتفاقات ماورایی رو نشون میده و تازه پی میبری� گِیب و ایتن چطور با هم مواجه شدن. خوندن مجموعه لذتبخ� و سرگرمکنند� بود و نقاشیها� واقعا حرف نداشتن....more
جلد س ایتن، نقاشی هیولاش رو میکشه و میخواد مطابقت بده که کدوم یک از هیولاها، همون هیولای خودشه. تو این پروس، با توصیف ریزجزئیات اعم از رنگ و شکل و تیجلد س ایتن، نقاشی هیولاش رو میکشه و میخواد مطابقت بده که کدوم یک از هیولاها، همون هیولای خودشه. تو این پروس، با توصیف ریزجزئیات اعم از رنگ و شکل و تیک و خط زدنه� میتونه به جواب درست برس. بچهه� میتون� تفاوته� و شباهته� رو یاد بگیرن و چون نقاشیه� زیبایی بصری دارن، براشون جذاب جلوه میکنه. یه راه یادگیری سرگرمکنند� که پیشنهاد میشه امتحان کنن.
پ.ن: چند ماه پیش، این جلد رو تو کتابفروشی خونده بودم و برام مبهم بود. بعدش که خونه رسیدم، متوجه شدم مجموعهس� و تو زمان کوتاه به حسابش رسیدم....more
جلد دو من هم بچه بودم، تا پاهام از پتو بیرون میزد به فکر موجودات ماوراءالطبیعه میافتاد�. جرئت هم نداشتم زیر تخت رو نگاه بندازم و خیالم راحت شه. اما خاجلد دو من هم بچه بودم، تا پاهام از پتو بیرون میزد به فکر موجودات ماوراءالطبیعه میافتاد�. جرئت هم نداشتم زیر تخت رو نگاه بندازم و خیالم راحت شه. اما خالق کتاب مدام بچهه� رو با ترسشون مواجه میکنه. که برو نگاه بنداز اصلا خبری هست؟ و خب با طنازی نشون میده هست اما به تاریکی اونچه شقایق فسقل فکر میکر� نیست. این بار هم ایتن میبین� هیولای مخصوصش نیست و باز هم غیبش زده. اطلاع داده به کسی که بیشتر بهش نیاز داره میخوا� خدمترسان� کنه. ایتن هم که عادت کرده با وجود هیولا بخوابه، چجوری باید این شب رو سر کنه؟ به ذهنش خطور میکنه شاید سراغ اِما رفته. یعنی خواهر کوچکتر از خودش که با وجود فعالیت زیاد، خستگیناپذیر� و ماتحتی برای نشستن نداره. آیا هیولای ایتن میتونه از پسش بربیاد؟ باز هم نقاشیه� حرف ندارن و چشمنواز�. باعث میشن به این فکر بیفتم یکی از این هیولاها رو برای بیهوش کردن بچه� فامیل استخدام کنم. مخصوصا اگه بیشفعا� هم باشن، به شدت بهشون نیاز پیدا میکنین :)...more
جلد یک ایتن یه پسربچه� چموش پررو تشریف داره. شبه� اگه هیولاش یعنی گِیب زیر تختش اطراق کنه، میتون� با خیال راحت بخوابه! اما روزی روزگاری، گِیب براش جلد یک ایتن یه پسربچه� چموش پررو تشریف داره. شبه� اگه هیولاش یعنی گِیب زیر تختش اطراق کنه، میتون� با خیال راحت بخوابه! اما روزی روزگاری، گِیب براش نامه میذاره و میگه یه هفتها� نیست و میخوا� بره ماهیگیری. حالا این فسقل چجوری میکپه� اون اینقدر به زیر تخت پناه میبره تا هیولای دیگها� اعلام وضعیت کنه؛ آخه بدون هیولا آروم نمیگیگیر�. اما هیولاهای دیگه میتونن رضایتش رو جلب کنن؟ به اندازه� کافی میتونن ترسناک باشن تا ایتن از تخت جم نخوره؟ مسئله این است. تنها بخش مسخره� کتاب، دیالوگها� ایتن با هیولای دختری بود که به خاطر جنسیت ردش کرد و نتیجهگیر� بیخودی انجام داد.
"Are you a girl monster?" "Of course I am," She snapped. "I'm Cynthia. Do you have a problem with that?" "Um, yeah, I do," I admitted. "I definitely need a boy monster. Boy monsters are for boys and girl monsters are for girls. Everybody knows that." "Well, aren't you a picky one," She sniffed, and she was gone.
در کل مجموعه� بامزهای� که نقاشیه� و موضوع جالبی داره، اما بینق� هم نیست.
پ.ن: فعلا عزمم رو جزم کردم تا ریویوهایی که ننوشتم رو بنویسم. از کوچیکه� شروع میکن� تا کمک� با قطورها مواجه شم :)...more
از سری ریویوهای غیبت صغری (خطر لو رفتن اثر) سالیان سال روابط مختلف رو زیر نظر میگرفت�. وجه اشتراک خیلیهاشو� در این بود که دنبال اینن تا جای خالی وجوداز سری ریویوهای غیبت صغری (خطر لو رفتن اثر) سالیان سال روابط مختلف رو زیر نظر میگرفت�. وجه اشتراک خیلیهاشو� در این بود که دنبال اینن تا جای خالی وجودشون پر بشه. شکستگیه� جوش بخورن. منافذ بسته شن. عقدهه� سیراب شن. حفرهه� پر شن. نیمه� گمشده پیدا شه و اون پازل ناتمام بالأخره تموم شه. یه تصویر کامل بتونن بسازن که بشه به دیوار زد و نگاهش کرد. حتی همین قطعه� نصفه و نیمه هم میخواست یکی باشه تا بالاخره به کمال برس و کامل بشه. اما وقتی هم رسید، دید این چیزی نیست که خواهانش بود. خب تو که این همه دنبالش گشتی، چرا وقتی در تو تنیده شد نخواستیش؟ این حکایت روابط اشتباه و از دم غلطه. خالق به زیبایی و سادگی از بیراههها� عشق و عاشقی میگه. و بخش بیبدی� ماجرا در انتها به اوج میرس. که اون آدم رو پیدا کنی و بازم ببینی مشکل از جای دیگه آب میخوره؛ یعنی طرز نگاهت. تو میتونی بهترین پارتنر رو پیدا کنی اما تا وقتی تصورت از عشق این باشه که اون بینوا بخواد تمام چاله چولهها� رو پر کنه، بازم به نتیجه نمیرسی. باید خودت دست به کار شی. عشق میتونه بهبود ببخشه ولی از پس لطفی که نمیتونی در حق خودت کنی برنمیاد. ...more
عزیز من، ناجور داری اشتباه میزن�. میگی رمانتیک نیست و حرکاتت این رو نشون نمیده. از عشق افلاطونی دم میزن� ولی واکنشت برخلافش هست. من که فکر میکن� دوعزیز من، ناجور داری اشتباه میزن�. میگی رمانتیک نیست و حرکاتت این رو نشون نمیده. از عشق افلاطونی دم میزن� ولی واکنشت برخلافش هست. من که فکر میکن� دوستانه در مورد تو کشکی بیش نیست. هی هم اصرار داری بگی که اینطوری فکر نمیکن� و درست همونطوری فکر میکن�. خواننده رو مسخره� خودت گیر نیار. عشق افلاطونی هم به گند نکش چون حرمت داره. با تشکر که بدترین انتخاب ولنتاینم و امسالم به شمار رفتی. یادآوری خوبی شدی که هنوز هم گند میزن� و نباید خارج از برنامه چیزی بخونم. آیا وقتم هدر رفت؟ نه. موجبات خنده رو پدید آوردی و همین هم یه امتیاز مثبت در نظر گرفته میشه! رو نقاشیت هم لطفا کار کن....more