ولی بهنظ� من این کتاب مصداق تمام قدی است برای تصویر این مفهوم که انسان برای شکست ساخته شده است، در هر سنی و در هر حال و هوایی و این موضوع رنج زندگی رولی بهنظ� من این کتاب مصداق تمام قدی است برای تصویر این مفهوم که انسان برای شکست ساخته شده است، در هر سنی و در هر حال و هوایی و این موضوع رنج زندگی را پذیرفتنیت� نمیکند�...more
کتاب بیداری یک نکته� بارز دارد که آن را از کتابهای� شبیه به خودش مانند مادام بوواری و آناکارنینا متفاوت میکند� آن زن سرکشی که خواستار بیرون رفتن ازکتاب بیداری یک نکته� بارز دارد که آن را از کتابهای� شبیه به خودش مانند مادام بوواری و آناکارنینا متفاوت میکند� آن زن سرکشی که خواستار بیرون رفتن از ساختار خانواده و جامعه� قرن نوزدهمی است و نمیتوان� روزمرگی و به مثابه� شی برخورد شدن را با خودش تحمل کند اینبا� از قلم یک زن نوشته شده است. این خود شاید بهانها� باشد برای بیشتر به چشم آمدن کتاب بیداری، از طرفی دیگر هرآنچه در این کتاب گفته میشو� و روابط بین آدمه� از عمق کافی برخوردار نیست، خواننده زیاد از عمق عشق بین ادنا و رابرت آگاه نمیشو� انگار همه چیز از دور به ما نشان داده میشو� و انتظار میرو� که باورشان بکنیم. از آن سو در موارد معدودی تصویرپردازیها� کتاب از مکانه� و میزهای غذا و لباسه� دقیق است که ای کاش این دقت با شخصیتها� پرداخت شده تر در هم میآمیخ�. از خواندنش پشیمان نیستم، به عنوان کتابی که در زمانه� خود پیشر� محسوب میش� و جربزه� زن نویسندها� را به نمایش میگذار� که از خلق شخصیت اول داستانش در حالی که مغایر با ارزشها� حال حاضر جامعه بوده نترسیده است....more
چند پاراگراف اول کتاب را که خواندم بلافاصله یاد فیلم «ballad of buster scrugges» از برادران coenافتادم. هرچه به خواندن ادامه دادم شباهت تصویرسازیه� چند پاراگراف اول کتاب را که خواندم بلافاصله یاد فیلم «ballad of buster scrugges» از برادران coenافتادم. هرچه به خواندن ادامه دادم شباهت تصویرسازیه� در «آواز کافه غمبار� به این فیلم برایم بیشتر شد. اصلا انگار این کتاب یکی از داستانها� همین فیلم بود. وقتی خواندن کتاب را تمام کردم در مشخصات کتابشناسی به نام انگلیسیا� دقت کردم؛ «the ballad of the sad cafe»، فکر کنم نیازی نیست بگویم در آن لحظه چه ذوقی وجودم را گرفت! گویا «ballad»ها اشعار و داستانهای� محلی و کوتاه هستند که راوی آنه� شناخته شده نیست، این داستانه� دهان به دهان و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشون�. همین تعریف یک خطی ما را به جوهره اصلی کتاب مکالرز متصل میکند� داستانی که راوی آن یک دانای کل معمولی نیست. راوی اینجا واقعا برایمان قصه میگوید� این را وقتی میفهمی� که در لاب� لای قصه� راوی بخشی از تجربیات خودش را هم ضمیمه میکند� مثلا وقتی در میانه داستان نظرش را درباره شرابها� میس آملیا و اینکه واقعا چه مزها� دارند میدا�. با خواندن این کتاب برای اولین بار فرم در داستانی بیشتر از محتوای آن جذبم کرد. داستانی که به نظر روایتی بدیهی و ساده و یکدست دارد اما در اصل پیچیدگیهای� زیاد است. در هم تنیده شدن این پیچیدگیه� مانند نقوش زیر نقش طرح کلی داستان را پدید آورده است که به نظرم طرح یکدست و دلنشینی است. این را میدان� الان که خواندن کتاب تمام شده چند یادگاری از آن با خودم خواهم داشت؛ (۱) توصیفی از فضای روستا در شبی که پسرخاله لایمون وارد شد (۲) تصوری از آوازی که دوازده مرد زندانی فانی در جاده فورکس فالز سر میدادن�(۳) تصور آواز آهسته مرد سیاهءوست� در دوردست آن سوی مزارع تاریک که میرف� تا به کسی ابراز عشق کند....more
این روزها درگیر نوشتن متن سنگینی هستم و خواندن پرنده به پرنده مانند مراقبه ای اساسی بود که چیزی را در وجودم ارام کرد. اصلا کاری با جنبۀ آموزشی کتاب نداین روزها درگیر نوشتن متن سنگینی هستم و خواندن پرنده به پرنده مانند مراقبه ای اساسی بود که چیزی را در وجودم ارام کرد. اصلا کاری با جنبۀ آموزشی کتاب ندارم، چون زبانش انقدر شیرین است که گزندگی حس آموزش را از خواننده می گیرد. این کتاب با جهان و با جریان زندگی و با واقعیت و با خودتان رو به رویتان می کند و شما را به آشتی با حقیقت هایی فرا می خواند که احتملا یک عمر از آن ها فرار می کردید. در جایی از کتاب آن لاموت خصوصیات خودش را بر می شمارد و من پیوسته چیزی در دلم وول می خورد که با حس و حالی کودکانه به او بگویم :«می آیی با هم دوست بشیم؟» او بلد است در روایتش از کجا صعود کند و به کجا فرود بیاید. وقتی صحبت می کند خیالتان راحت است که در دست انداز نمی افتد، در عین حال اوج های بسیار شیرینی را نصیبتان می کند. او خاطراتی می گوید، تجربه هایی از خودش را با مخاطبانش در میان می گذارد. به نظر من به خواننده اش اعتماد می کند، او خیالش راحت است که خوانندۀ کتابش منظورش را می فهمد و نیازی به توضیح اضافات نمی بیند. نکتۀ دلپذیر دیگر دربارۀ این کتاب ویرایش درست و به جا و ترجمۀ تا حدود زیادی خوبش بود. تا به حال نامی از مترجم این اثر «مهدی نصراله زاده» نشنیده بودم، حتی به نظرم جاهایی کاملا مشخص بود که مترجم کم تجربه است اما نکتۀ بسیار مثبت تر این بود که او تمام تلاشش را کرده بود! اگر تلاش مترجم نبود لحن طنازانۀ نویسنده انقدر روان منتقل نمی شد، ویرایش خوب و دقیق نشر بیدگل هم به این ترجمه الحاق می شود و در نتیجه دلایل کافی برای لذت بردن از متن کتاب تکمیل می شود. لحظات زیادی بود که بخش هایی از کتاب در دید من خواننده مثل عبور شهاب سنگی از دل آسمان شب تابستانی بودند و خب طبیعتا تجربۀ خواندن پرنده به پرنده می شود مانند تجربۀ یک شب شهاب باران خنک تابستانی دردل کویر. شور و ذوقم دربارۀ پرنده به پرنده را با سخنی از پاراگراف پایانی ماندگار می کنم : «+ اصلا چرا نوشتن ما اهمیت دارد؟ -به خاطر روح، به خاطر جان، به خاطر دل. نوشتن و خواندن حس انزوا و جداافتادگیِ ما را کاهش می دهند. نوشتن و خواندن به حسِ زندگی ما عمق داده، آن را درجمیع جهات وسعت می بخشند: آن ها روح را تغذیه می کنند»....more
الکینز کتابش را اینگونه معرفی می کند :«این کتاب می تواند ارمغانی برای رمانتیک های پنهان، احساساتی ها و ضدمدرنیستهای سرخست باشد.» من به تاریخ هنر علاقه الکینز کتابش را اینگونه معرفی می کند :«این کتاب می تواند ارمغانی برای رمانتیک های پنهان، احساساتی ها و ضدمدرنیستهای سرخست باشد.» من به تاریخ هنر علاقه مندم، نقاشی ها از همه بیشتر من را به وجو می آورند اما همیشه از مطالعۀ خطی و کلاسیک تاریخ اثار هنری خسته می شوم و اخیرا حتی به این مسیله بدبین بودم. این آثار همگی روح دارند احساس دارند با مطالعۀ اکادمیک و خشک روحشان را می گیریم و آن هارا می کشیم. اشک ها و تصویرها دوباره این روح را در من دمید و جرعه جرعه سیرابم کرد. کل کتاب برای من مانند خطابه ای بود. انگار که الکینز در کافه ای شلوغ و صمیمی رو به رویم نشسته باشد. در کنار بیان کردن نامه هایی که مخاطبانش برایش فرستاده اند از تجربیات خودش در برابر نقاشی ها بگوید، گاهی نظریات فیلسوفان و مورخان دیگر را نقد کند و گاهی نقطه نظرهای خودش را بیان کند. تمام این مدت حرف هایش را با گوش جان بشنوم و حس کنم دقیقا همان چیزی است که باید می شنیدم. حتی جاهایی در کتاب حس می کردم من در ذهنم سوال می پرسم و او با حوصله و جذابیت تمام برایم شرح می دهد. این کتاب بسیار دلچسب بود، نخ تسبیحی بلند داشت. از فصل اول داستان نقاشی ها در جستارهایی مجزا شروع می شدند، در جستارهای بعدی ارتباطمان با نقاشی ها و تجربه های قبلی از دست نمی رفت، همۀ این نقاشی ها کم کم با هم همافزایی پیدا می کردند و در وجود خواننده ته نشین می شدند. تاریخ هنر اکثرا چیزی غیرقابل فهم یا سخت تصور می شود الکینز این دیوار ذهنی را برایم شکست. در خطابۀ او تاریخ هنر آن چند روایت از نقاشی های پراکنده و به ظاهر بی ربط به هم است که باعث می شود جایی در وجودتان همان چند پاره را برای درک تاریخ بس بدانید. اشک ها و تصویرها با رویکرد جدیدش سیرابم کرد و همچنین پرسش های جدیدی را برایم به وجود اورد. اقای الکینز دمتان گرم!...more
کتاب را تابستان دو سال پیش آغاز کرده بودم، تا نیمه خوانده، رها کرده بودم. این دفعه که قصد کردم دربارۀ عکاسی را ادامه دهم حیفیم آمد دوباره از اول نخوانکتاب را تابستان دو سال پیش آغاز کرده بودم، تا نیمه خوانده، رها کرده بودم. این دفعه که قصد کردم دربارۀ عکاسی را ادامه دهم حیفیم آمد دوباره از اول نخوانم. الان که خواندن کتاب را تمام کرده ام میتوانم بگویم عکاسی را اینگونه باید درک کرد؛ تمرین و تمرین دیدن برای بارهای بی نهایت زیاد و سپس شروع به خواندن قلم افرادی مانند سانتاگ. عکاسی در نظر او آن امر مقدس و بی عیب و نقص نیست، او عکاسی را کالبد شکافی می کند، سانتاگ خوب دیدن و بررسی عمیق و نقادانه را یاد می دهد. نکتۀ دلپذیر دیگر برای من مقالۀ برجر عزیزم در انتهای کتاب بود. ترکیب این دو مگر می شود بد باشد؟ پنج ستاره با اقتدار! ...more
"سخت خوان"، "عجیب"، "مشنئز کننده". به نظرم این کلمه ها بخشی از حال و هوای گور به گور هستند. تمام مدت خواندن کتاب حس میکردم با پدیده دیگری جز داستان و "سخت خوان"، "عجیب"، "مشنئز کننده". به نظرم این کلمه ها بخشی از حال و هوای گور به گور هستند. تمام مدت خواندن کتاب حس میکردم با پدیده دیگری جز داستان و نوشته رو به رو هستم،پدیده ای شبیه باتلاق. به محض شروع به خواندن در این باتلاق می افتادم و هرچه پیش می رفتم فرو می رفتم و.نمی توانستم نفس بکشم. بچه های اِدی باندرن از نظر من همه دیوانه بودند جز دارلْ. جز همانی که آخر سر به دیوانه خانه رفت. خانواده ی باندرن در هذیون هایش زندگی می کرد و دورنمایی دیوانه کننده داشت؛ انسی و شش فرزندش و جنازه ی زنش در تابوت با لاشخورهایی که همراهی شان می کنند...این مجموعه آدمها هیچ چیز از جنون کم ندارند! گوربه گور فاکنر من را هم دیوانه و مریض کرد به علاوه اینکه مطمئنم اگر این کتاب با زبان غیر شکسته ترجمه می شد این اثرگذاری را نداشت. دریابندری غول ترجمه است. او.اگر از شکسته نویسی برای ترجمه ی گور به گور استفاده می کند آنقدر روی کلمات و زبان مسلط است که دهان زبان معیار و عدم شکسته نویسی دوخته شود! گور به گور این چنین نمی شد اگر دریابندری ترجمه اش نمی کرد!...more
به نظرم اگر فکر می کنید ذهن مریضی دارید که بی وقفه در حال تحلیل جزییات اشیا و اتفاقات اطرافتان و ارتباطشان با شماست حتما این کتاب را بخوانید! نویسنده به نظرم اگر فکر می کنید ذهن مریضی دارید که بی وقفه در حال تحلیل جزییات اشیا و اتفاقات اطرافتان و ارتباطشان با شماست حتما این کتاب را بخوانید! نویسنده کاملا بلد است چگونه خط روایت را گم نکند و چه جزییاتی را با چه وسواسی و کجا موشکافی کند. احتمالا رمانی نمی توانید پیدا کنید که پانوشت هایش هم به اندازه متن اصلی جذاب و خواندنی باشند. در نهایت فکر می کنم این کتاب رمانی همه پسند نیست. شاید اصلا رمان نیست! هرچیزی که هست یک خوب بزرگ و کمتر شناخته شده است....more
شاید نام بلند فیلیپ راث بیشتر از 4ستاره برای این کتاب طلب کند؛ شاید من عادت به خواندن رمان های امریکایی ندارم. به هر حال از بدی های این کتاب نقاطی بودشاید نام بلند فیلیپ راث بیشتر از 4ستاره برای این کتاب طلب کند؛ شاید من عادت به خواندن رمان های امریکایی ندارم. به هر حال از بدی های این کتاب نقاطی بود که بهترین لحظه های داستان در سراشیبی تندی فرود می آمد، این لحظات خوب به قدری طلایی بودند که پس از پایان کتاب این نقاط در ذهنم می درخشد. مهارت نویسنده در به رخ کشیدن خشم ای که زاده ی هر نسلی است در این لحظات طلایی ستودنی است....more