محمد شکری's Reviews > سگ و زمستان بلند
سگ و زمستان بلند
by
by

نمیتوان باور کرد نویسنده «سگ و زمستان بلند» و «زنان بدون مردان» یک نفر است
این یکی از درخشانترین رمانهای فارسی بود که تاکنون خوانده ام: توان نویسنده در روایتگری (ارتباط فصول مختلف، بخصوص فصل یک و سه، یعنی خاطره مرموز زندان حسین، کارمندی حوری و سرنوشت مشترک حسین و حوری)، استعداد او در همراه کردن شما (دلبستگی به بدرالسادات) و شراره های محتوایی عمیقی که گاه و بیگاه به شما منتقل میکند (برای مثال اینکه چگونه «اندوه آدمها را به هم نزدیک میکند» یا چرا کسانی که «مرگ را بهتر از زندگی میشناسند» میتوانند هم دوست داشتنی و هم تنفر آور باشند) در متن او کم نیست
گذشته از اینها، شخصیت پردازی خاکستری «سگ و زمستان بلند» (برخلاف «زنان بدون مردان») متن را خودمانی تر و گیراتر میکرد*: حسین که با همه عمق اندیشه اش (به روایت حوری) میتوانست چقدر «ابله» باشد؛ علی که میتوانست حوری را دوست داشته باشد و از او حمایت کند و درعین حال چقدر کم سطح باشد؛ و بدرالسادات که میتوانست در ماجرای پسرش با حوری از ترس مردم خلاف قاعده خود رفتار کند
شخصیتها من را به یاد داستانهای داستایوفسکی می انداخت: حسین (جدا از کله شقی هایش) شدیدا شبیه ابله بود و خود حوری (بخصوص در رابطه با بچه اش) یاد شاتوف، شخصیت دوست داشتنی «جن زدگان» را ذر ذهن من زنده کرد
نکته پایانی درمورد مفهومی است بسیار عمیق و پیچیده که من در هر دو اثر پارسی پور دیده ام، اما هیچ گاه آن را پرورده نکرده است: «ترس ظالم از مظلوم» که در آثار او به عنوان «ترس پدرسالار از زن» خود را نشان میدهد-اینکه ظالم ناگهان از ظلمی که مدتها بر مظلوم روا داشته میترسد و این زمانی است که هم خود و هم مظلوم از این ظلم آگاه شده و هم هر دو از آگاه شدن دیگری به این ظلم خبردار میشوند: در اینجا خشونت ظالم، بر اساس این ترس افزوده میشود و دیگر راهی جز اقدام وجود ندارد. اقدام هر دو سمت ظلم: برای رهایی یا برای تسلط
حوری هم بالاخره از ترس پدرش آگاه میشود و میداند که آنها هم از آگاهی حوری مطلعند... صحنه تکان دهنده آخر فصل سوم برآمده از همین اقدام دوسویه، یکی از ماندگارترین صحنه های داستان است
پی نوشت: *
پیرنگ داستان، روایت زندگی حوری به عنوان یک زن ایرانی است
علی و حسین برادران بزرگتر حوری اند که اولی با جهان جدید همراه و ظاهر کامیاب بود اما دومی توان مسامحه با تجاوزکاری دنیای نو (زندگی کارمندی، نسبت بیمار روانی با روان پزشک و رعایت سلسله مراتب خانواده و دولت) را برنمیتافت... اولی به امریکا رفت، دکترا گرفت با زنی فرنگی ازدواج کرد اما اولی به زندان رفت و دائما! در «تب» آشتی ناپذیری با دنیای پیرامونش میسوخت
باتشکر از:
خانم صارمی که کتاب را به من معرفی کرد
و سیدمحمد یارندی که نسخه مکتوب کتاب را در اختیارم قرار داد
این یکی از درخشانترین رمانهای فارسی بود که تاکنون خوانده ام: توان نویسنده در روایتگری (ارتباط فصول مختلف، بخصوص فصل یک و سه، یعنی خاطره مرموز زندان حسین، کارمندی حوری و سرنوشت مشترک حسین و حوری)، استعداد او در همراه کردن شما (دلبستگی به بدرالسادات) و شراره های محتوایی عمیقی که گاه و بیگاه به شما منتقل میکند (برای مثال اینکه چگونه «اندوه آدمها را به هم نزدیک میکند» یا چرا کسانی که «مرگ را بهتر از زندگی میشناسند» میتوانند هم دوست داشتنی و هم تنفر آور باشند) در متن او کم نیست
گذشته از اینها، شخصیت پردازی خاکستری «سگ و زمستان بلند» (برخلاف «زنان بدون مردان») متن را خودمانی تر و گیراتر میکرد*: حسین که با همه عمق اندیشه اش (به روایت حوری) میتوانست چقدر «ابله» باشد؛ علی که میتوانست حوری را دوست داشته باشد و از او حمایت کند و درعین حال چقدر کم سطح باشد؛ و بدرالسادات که میتوانست در ماجرای پسرش با حوری از ترس مردم خلاف قاعده خود رفتار کند
شخصیتها من را به یاد داستانهای داستایوفسکی می انداخت: حسین (جدا از کله شقی هایش) شدیدا شبیه ابله بود و خود حوری (بخصوص در رابطه با بچه اش) یاد شاتوف، شخصیت دوست داشتنی «جن زدگان» را ذر ذهن من زنده کرد
نکته پایانی درمورد مفهومی است بسیار عمیق و پیچیده که من در هر دو اثر پارسی پور دیده ام، اما هیچ گاه آن را پرورده نکرده است: «ترس ظالم از مظلوم» که در آثار او به عنوان «ترس پدرسالار از زن» خود را نشان میدهد-اینکه ظالم ناگهان از ظلمی که مدتها بر مظلوم روا داشته میترسد و این زمانی است که هم خود و هم مظلوم از این ظلم آگاه شده و هم هر دو از آگاه شدن دیگری به این ظلم خبردار میشوند: در اینجا خشونت ظالم، بر اساس این ترس افزوده میشود و دیگر راهی جز اقدام وجود ندارد. اقدام هر دو سمت ظلم: برای رهایی یا برای تسلط
حوری هم بالاخره از ترس پدرش آگاه میشود و میداند که آنها هم از آگاهی حوری مطلعند... صحنه تکان دهنده آخر فصل سوم برآمده از همین اقدام دوسویه، یکی از ماندگارترین صحنه های داستان است
پی نوشت: *
پیرنگ داستان، روایت زندگی حوری به عنوان یک زن ایرانی است
علی و حسین برادران بزرگتر حوری اند که اولی با جهان جدید همراه و ظاهر کامیاب بود اما دومی توان مسامحه با تجاوزکاری دنیای نو (زندگی کارمندی، نسبت بیمار روانی با روان پزشک و رعایت سلسله مراتب خانواده و دولت) را برنمیتافت... اولی به امریکا رفت، دکترا گرفت با زنی فرنگی ازدواج کرد اما اولی به زندان رفت و دائما! در «تب» آشتی ناپذیری با دنیای پیرامونش میسوخت
باتشکر از:
خانم صارمی که کتاب را به من معرفی کرد
و سیدمحمد یارندی که نسخه مکتوب کتاب را در اختیارم قرار داد
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
سگ و زمستان بلند.
Sign In »
Reading Progress
February 19, 2015
–
Started Reading
February 19, 2015
– Shelved
February 23, 2015
–
Finished Reading
June 13, 2015
– Shelved as:
علایق-ادبی
Comments Showing 1-2 of 2 (2 new)
date
newest »

message 1:
by
Setareh
(new)
-
rated it 4 stars
Feb 24, 2015 12:49AM

reply
|
flag