Arman's Reviews > Pulp
Pulp
by
by

Arman's review
bookshelves: american-literature, improving-english, favorites, worth-to-be-read-again, fiction
May 24, 2015
bookshelves: american-literature, improving-english, favorites, worth-to-be-read-again, fiction
درباره ترجمه
پیشنهاد من اینه که این کتاب رو به هیچ وجه به فارسی نخونید. تقریبا هر صفحه از کتاب بالاخره یه کلمه یا توصیف یا شوخی یا فحش یا حادثه ای توش هست که سانسور بشه، پس خودتون رو معطل کتابی که همه عناصر سرگرم کننده ـش رو حذف کردن نکنین. یا به انگلیسی بخونیدش و یا کلا نخونیدش! خوندن ترجمه کتاب، صرفا خود خر کردنه! نمیفهمم یه مترجم چطور به خودش اجازه میده که بیاد دست روی کتابی بذاره که از قبل می دونسته قراره کلی حذفیات داشه باشه.جسارتش قابل تحسینه، ولی حماقتش هم قابل سرزنشه. حالا اصن اشتباهات گاهاً فجیعش در ترجمه یه سری اصطلاحات پیش پا افتاده به کنار
بُعد شخصی قضیه
اولین تجربه "بوکوفسکی-خوانی" ـم خیلی اتفاقی رقم خورد
اونایی که توی فیسبوک هستن، حتما توی هفته های اخیر اسم "افشین پرورش" رو شنیدن و با افشاگری هاش از دزدی های هنری، جعل آثار ادبی و برملا کردن ضعف ها در ترجمه رمان های محبوب و شناخته شده در سطح کشور روبرو شدن
لحظه ای که خوندن نقدی بر ترجمه رمان "عامه پسند" (ترجمه پیمان خاکسار) توی فیسبوک تموم شد و با اشتباهاتی از مترجم مواجه شدم که حتی منی که یک واحد ترجمه در دانشگاه پاس نکرده ـم (چون اصولاً همچین واحدی نداریم توی چارتمون تا پاس کنم!) هم بلد بودم معنی درستشون رو، تأسف خوردم بابت تمام این سالهایی که پول و وقت و انرژی و حتی کاغذ و درخت بی زبان رو صرف چیزی کردم که فکر می کردم ادبیاته، که حمایت از صنعت نشره، که حمایت از فرهنگه! حال آنکه حماقت بود، ولی حمایت نبود
اگه فقط این شهامت رو داشتم که این تصویر غول آسا از رمان به زبان انگلیسی خوندن رو کنار بذارم، شاید حتی قبل از وارد شدن به دانشگاه هم توانایی خوندن رمان به زبان اصلی رو داشتم. ولی همیشه از ادبیات انگلیسی این تصویر غولِ شاخ دار رو داشتم و با اینکه همیشه انگلیسیم عالی بوده، ولی از روی همین فوبیا، هیچ وقت (جز موارد معدودی در یک سال اخیر) سراغش نرفتم. از افشین پرورش و تیم تحقیقاتیش در وهله اول و پیمان خاکسار به خاطر اشتباهاتش در ترجمه کتاب در وهله دوم ممنونم که یه محرک قوی شدن برای اینکه از این به بعد تا جای ممکن کتاب ترجمه شده نخونم
در مورد کتاب
!بوکوفسکی خسته ـس، خسته
قبل از این چیزی ازش نخونده بودم، اما گویا لحن و کنایه های طنز موجود در داستان، توی سایر آثار این نویسنده هم دیده میشه. لحن طنزآلودی که در سراسر کتاب وجود داره باعث یه کشش و جذابیت مضاعف میشه و خواننده به هیچ وجه احساس خستگی و کسل شدن بهش دست نمیده. تم رمان، ترکیبی از کمدی،کارآگاهی،سای-فای و فیکشن ـه. آخرین کتابیه که از بوکوفسکی منتشر شده و چند صباحی بعد از انتشار کتاب فوت می کنه. آینه ایه از آخرین تبلورهای فکری و روحیات پیرمرد 74 ساله. اینکه توی 73 سالگی همچین کتاب جوان پسندی رو بنویسی واقعاً خارق العاده ـس. یه سری آدما هرگز پیر نمیشن، فقط سنشون میره بالا
...
شخصیت اصلی رمان - نیک بلان - یه کارآگاه خصوصیه که خودش رو بهترین کارآگاه لس آنجلس می دونه. هیچگونه شواهدی در کتاب مبنی بر صحت یا کذب این مدعا وجود نداره، چون ما با هیچ کارآگاه دیگه ای توی داستان مواجه نمیشیم تا با نیک مقایسه ـش کنیم، ولی شما حدس می زنید که داره لاف میزنه و از این خبرا نیست، چون اصولاً شخصیتی از خود راضی و لاف زن و زبون دراز و "از کائنات رهایی" داره. یه جورایی سبک نگارش داستان من رو یاد "سلاخ خانه شماره پنج" میندازه. در هر دو کتاب، ما با وضعیتی مواجهیم که ناچار باید بیشتر از یک ژانر رو به رمان نسبت بدیم. عنصر طنز به ملایمت توی هر دو به کار رفته، شخصیت های فانتزی و تخیلی توی هر دو رمان وجود داره، شخصیت اصلی هر دو رمان در میان سالی به سر می بره (البته توی "سلاخ خانه ..." وضعیت یکم پیچیده ـس و ما با سفر در بازه های زمانی مواجهیم)، نویسنده های هر دو کتاب در یک عصر زندگی می کردن و هر دو کتاب متعلق به ادبیات معاصر آمریکا هستن. البته که فاصله نگارش دو کتاب از هم حدود 25 ساله! همین فاصله خلق شدنش، وجه تمایزشون هم هس. توی "عامه پسند" دیگه خبری از جنگ نیس، چون حدود ۵۰ سال بعد از اتمام جنگ جهانی دوم نوشته شده و تب جنگ خوابیده
برای کسایی که به جملات قصار علاقه دارن، این کتاب یه گنجینه ـس! اصولاً کتاب هایی که یه شخصیت مست و پرت و پلاگو و خل و چل دارن که مونولوگ های نسبتا زیاد داره، خوراک جمله های قصارن. مردم این داستانا رو برای خوندن انتخاب می کنن تا با این پرت و پلاگویی های واقع گرا روبرو بشن و نیازِ "طعنه طلبی" ـشون رو با خوندن این جمله ها برطرف کنن! همه ما می دونیم که یه سری صرفا واسه این رمان می خونن که چارتا جمله قصار و فلسفی از توش در بیارن و همین! بقیه صفحه ها و جملات و کلمه ها و آرایه ها و استوری لاین و توصیفات و ... هیچ ارزش خاصی براشون نداره!
خیلی پایان نا بهنگامیه برای ریویو، ولی خب در نظر بگیرید که پایان ریویو رو همون اول خوندید. چون حس می کردم دیدگاهم راجع به خوندن کتاب به زبان اصلی خیلی مهم بود، اون قسمت رو از ته ریویو به اولش منتقل کردم
این ریویوهای پست مدرن
:))
پیشنهاد من اینه که این کتاب رو به هیچ وجه به فارسی نخونید. تقریبا هر صفحه از کتاب بالاخره یه کلمه یا توصیف یا شوخی یا فحش یا حادثه ای توش هست که سانسور بشه، پس خودتون رو معطل کتابی که همه عناصر سرگرم کننده ـش رو حذف کردن نکنین. یا به انگلیسی بخونیدش و یا کلا نخونیدش! خوندن ترجمه کتاب، صرفا خود خر کردنه! نمیفهمم یه مترجم چطور به خودش اجازه میده که بیاد دست روی کتابی بذاره که از قبل می دونسته قراره کلی حذفیات داشه باشه.جسارتش قابل تحسینه، ولی حماقتش هم قابل سرزنشه. حالا اصن اشتباهات گاهاً فجیعش در ترجمه یه سری اصطلاحات پیش پا افتاده به کنار
بُعد شخصی قضیه
اولین تجربه "بوکوفسکی-خوانی" ـم خیلی اتفاقی رقم خورد
اونایی که توی فیسبوک هستن، حتما توی هفته های اخیر اسم "افشین پرورش" رو شنیدن و با افشاگری هاش از دزدی های هنری، جعل آثار ادبی و برملا کردن ضعف ها در ترجمه رمان های محبوب و شناخته شده در سطح کشور روبرو شدن
لحظه ای که خوندن نقدی بر ترجمه رمان "عامه پسند" (ترجمه پیمان خاکسار) توی فیسبوک تموم شد و با اشتباهاتی از مترجم مواجه شدم که حتی منی که یک واحد ترجمه در دانشگاه پاس نکرده ـم (چون اصولاً همچین واحدی نداریم توی چارتمون تا پاس کنم!) هم بلد بودم معنی درستشون رو، تأسف خوردم بابت تمام این سالهایی که پول و وقت و انرژی و حتی کاغذ و درخت بی زبان رو صرف چیزی کردم که فکر می کردم ادبیاته، که حمایت از صنعت نشره، که حمایت از فرهنگه! حال آنکه حماقت بود، ولی حمایت نبود
اگه فقط این شهامت رو داشتم که این تصویر غول آسا از رمان به زبان انگلیسی خوندن رو کنار بذارم، شاید حتی قبل از وارد شدن به دانشگاه هم توانایی خوندن رمان به زبان اصلی رو داشتم. ولی همیشه از ادبیات انگلیسی این تصویر غولِ شاخ دار رو داشتم و با اینکه همیشه انگلیسیم عالی بوده، ولی از روی همین فوبیا، هیچ وقت (جز موارد معدودی در یک سال اخیر) سراغش نرفتم. از افشین پرورش و تیم تحقیقاتیش در وهله اول و پیمان خاکسار به خاطر اشتباهاتش در ترجمه کتاب در وهله دوم ممنونم که یه محرک قوی شدن برای اینکه از این به بعد تا جای ممکن کتاب ترجمه شده نخونم
در مورد کتاب
!بوکوفسکی خسته ـس، خسته
قبل از این چیزی ازش نخونده بودم، اما گویا لحن و کنایه های طنز موجود در داستان، توی سایر آثار این نویسنده هم دیده میشه. لحن طنزآلودی که در سراسر کتاب وجود داره باعث یه کشش و جذابیت مضاعف میشه و خواننده به هیچ وجه احساس خستگی و کسل شدن بهش دست نمیده. تم رمان، ترکیبی از کمدی،کارآگاهی،سای-فای و فیکشن ـه. آخرین کتابیه که از بوکوفسکی منتشر شده و چند صباحی بعد از انتشار کتاب فوت می کنه. آینه ایه از آخرین تبلورهای فکری و روحیات پیرمرد 74 ساله. اینکه توی 73 سالگی همچین کتاب جوان پسندی رو بنویسی واقعاً خارق العاده ـس. یه سری آدما هرگز پیر نمیشن، فقط سنشون میره بالا
...
شخصیت اصلی رمان - نیک بلان - یه کارآگاه خصوصیه که خودش رو بهترین کارآگاه لس آنجلس می دونه. هیچگونه شواهدی در کتاب مبنی بر صحت یا کذب این مدعا وجود نداره، چون ما با هیچ کارآگاه دیگه ای توی داستان مواجه نمیشیم تا با نیک مقایسه ـش کنیم، ولی شما حدس می زنید که داره لاف میزنه و از این خبرا نیست، چون اصولاً شخصیتی از خود راضی و لاف زن و زبون دراز و "از کائنات رهایی" داره. یه جورایی سبک نگارش داستان من رو یاد "سلاخ خانه شماره پنج" میندازه. در هر دو کتاب، ما با وضعیتی مواجهیم که ناچار باید بیشتر از یک ژانر رو به رمان نسبت بدیم. عنصر طنز به ملایمت توی هر دو به کار رفته، شخصیت های فانتزی و تخیلی توی هر دو رمان وجود داره، شخصیت اصلی هر دو رمان در میان سالی به سر می بره (البته توی "سلاخ خانه ..." وضعیت یکم پیچیده ـس و ما با سفر در بازه های زمانی مواجهیم)، نویسنده های هر دو کتاب در یک عصر زندگی می کردن و هر دو کتاب متعلق به ادبیات معاصر آمریکا هستن. البته که فاصله نگارش دو کتاب از هم حدود 25 ساله! همین فاصله خلق شدنش، وجه تمایزشون هم هس. توی "عامه پسند" دیگه خبری از جنگ نیس، چون حدود ۵۰ سال بعد از اتمام جنگ جهانی دوم نوشته شده و تب جنگ خوابیده
برای کسایی که به جملات قصار علاقه دارن، این کتاب یه گنجینه ـس! اصولاً کتاب هایی که یه شخصیت مست و پرت و پلاگو و خل و چل دارن که مونولوگ های نسبتا زیاد داره، خوراک جمله های قصارن. مردم این داستانا رو برای خوندن انتخاب می کنن تا با این پرت و پلاگویی های واقع گرا روبرو بشن و نیازِ "طعنه طلبی" ـشون رو با خوندن این جمله ها برطرف کنن! همه ما می دونیم که یه سری صرفا واسه این رمان می خونن که چارتا جمله قصار و فلسفی از توش در بیارن و همین! بقیه صفحه ها و جملات و کلمه ها و آرایه ها و استوری لاین و توصیفات و ... هیچ ارزش خاصی براشون نداره!
خیلی پایان نا بهنگامیه برای ریویو، ولی خب در نظر بگیرید که پایان ریویو رو همون اول خوندید. چون حس می کردم دیدگاهم راجع به خوندن کتاب به زبان اصلی خیلی مهم بود، اون قسمت رو از ته ریویو به اولش منتقل کردم
این ریویوهای پست مدرن
:))
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
Pulp.
Sign In »
Reading Progress
May 24, 2015
–
Started Reading
May 24, 2015
– Shelved
May 24, 2015
– Shelved as:
to-read
May 29, 2015
–
88.46%
"it was around 3 p.m. I found a stool and sat down. The bartender came up. Lonely looking guy. Didn't have any eyelids. Had little green crosses painted on his fingernails. Some kind of nut. There was no avoiding them. Most of the world was mad. And the other part that wasn't mad was angry. and the other part that wasn't mad or angry was stupid."
page
184
May 29, 2015
– Shelved as:
american-literature
May 29, 2015
– Shelved as:
improving-english
May 29, 2015
– Shelved as:
favorites
May 29, 2015
– Shelved as:
worth-to-be-read-again
May 30, 2015
–
Finished Reading
August 15, 2015
– Shelved as:
fiction
Comments Showing 1-9 of 9 (9 new)
date
newest »


بازار کتاب صدا و سیما نیست که"
من متاسفانه نمی تونم عکس بذارم اینجا تا مشاهده کنید، ولی یه عکس از متن اصلاحیه ای که ارشاد به یه نویسنده داده بود تا توی کتابش اعمال کنه رو به شخصه دیدم. اصلاحیات به قدری مضحک و خنده دار بود که شاید فکر می کردید عکس واقعی نباشه! شما حتی مسائل جنسی و اعتقادی رو فراموش کنید، واژه هایی مثل "دوست دختر/دوست پسر" یا عبارت هایی مثل "دست رد به سینه فلانی زدن" و چیزهایی از این دست کلا مردوده از نظرشون. خیییییلی از پاراگراف ها صرفاً بخاطر اینکه ارشاد فکر می کنه مفهوم اون پاراگراف با ارزش های خودش مغایرت داره، کلاً باید حذف بشه. شاید از یک کتاب 300 صفحه ای حداقل 50 پاراگراف به طور کلی باید حذف بشه
اینکه مسائل با تم جنسی چندان حذف نشن برای دهه 60 و 70 بود که حساسیت زیادی روی کتاب وجود نداشت. الان روی مسخره ترین چیزها گیر میدن

:))))
خواهش می کنم. خوشحالم که ترغیب شدی بخونیش

بعید می دونم ترجمه دیگه ای ازش باشه، و حتی اگه باشه بهتر از ترجمه خاکسار باشه. ولی وقتی میشه به راحتی نسخه اصلی کتاب رو خوند و ازش لذت برد، چه نیازی به ترجمه هست؟
به شخصه من دیگه خیلی کم کتاب ترجمه شده می خونم. فقط وقتی ترجمه می خونم که به هیچ وجه نشه نسخه انگلیسی کتاب رو پیدا کرد یا فهمید

هر پاراگراف کتاب حداقل یه تیکه داره که بشه سانسورش کرد :)) بنابراین یا باید اصن مجوز چاپ ندن، یا باید نصفه نیمه سانسور کنن که تهش یچی بمونه. مشکل اصلی کتاب ولی این بود که مترجم اسلنگ ها و اصطلاح ها رو معمولا واژه به واژه ترجمه کرده بود و این باعث کج فهمی مخاطب می شد
از این به بعد خواستی بوکوفسکی بخونی نسخه اصلی خودش رو بخون. راحته برات
libgen.io
از این سایت می تونی دانلود کنی با سرچ کردن اسم خود کتاب یا نویسنده
بازار کتاب صدا و سیما نیست که