Fatima's Reviews > کافکا در کرانه
کافکا در کرانه
by
by

اینقدر که کتابش رو دوست داشتم یکدفعه که تموم شد واقا دلم خواست به جای نوشتن با موبایل , لپ تاپم رو روشن کنم و به یاد قدیما که خیلی چیزا مینوشتم , با انگشت هام ریویو رو تایپ کنم ... یک جایی توی آپدیت های دیشب گفتم یک جور بیماری هیجان هراسی دارم :)) خنده ی حضار ! :)) برای همین خیلی طول کشید تا این کتاب پرهیجان رو تمومش کنم چون هروقت به نقطه ی اوج میرسید من میذاشتمش کنار و تپش قلب میگرفتم :)) باز هم خنده ی حضار :)) خلاصه به هر سختی ای بود به این بیماری غلبه کردم و این اثر خاص موراکامی رو هم تمومش کردم ....
تعریف شخصی من از کتاب : خیلی جاهای کتاب اصلا نمیشد حدس زد اتفاق بعدی چی میتونه باشه یا این دو شخصیت موازی داستان کجا به هم میرسن , در واقع موراکامی ذهن من یکی رو خیلی خوب بازی داد چون اصلا هیچ کجای کتاب مطابق حدس من پیش نرفت ! حتی آخرش که منتظر خیلی چیزها بودم که نشد ! و تقریبا عجیب و یا حتی برعکس روند رمان , کمی ساده تر تمومش کرد جوری که آدم با خودش میگفت با این همه دردسر اخرش این شد ؟! اصلا چرا شد ؟! از این نظر کتاب خاصی بود و به قول دوستان حس هفتمم داشته باشی نمیتونی حدسم بزنی داستان تو رو به کجا میبره و این واقعا برای من درست از آب در اومد ... به نظرم کسی که مثل من موراکامی رو دوست داشته باشه و بدونه موراکامی اجازه میده قلمش برای خودش بلغزه و پیش بره در حالیکه واقعا نقشه ی ذهنی خاصی برای متن داستان نداره , تنها کسانی که این رو بدونن میتونن 607 صفحه از کتاب رو بخونن و در آخر نگن آخیش تموم شد ! در عوض از تموم شدنش لذت ببرن و حس رفع وظیفه نداشته باشن و ...
نقد : یک جاهایی زیادی همه چیز تخصصی میشد ! موسیقی و سبک هاش و نوازندگان یا کلمات نا آشنای تخصصی و اسم های شخصیت های کتاب های مختلف و نویسنده هاشون که هرچند قابل تحمل بود و رنگی به روند کتاب میداد ولی گاهی از خودم میپرسم این اضافات و اظهار فضل ها نبود چی از کتاب میمونست ؟ شاید یه چهارصد پانصد صفحه یا کمتر ... هرچند جدای از نقد این قسمت , برای یک شخص واقعا کتاب خون این بخش هم زیاد آزار دهنده نیست و به چشم اضافه شدن چیزی به معلوماتش دیده و خوانده میشه ...
لپ کلام : به لیست کتاب های مورد علاقم اضافه شد , دلیل اولم اینکه موراکامی عزیزم نوشتتش , دم اینکه جدای از تعصب سر اسم موراکامی , کتاب جذابی بود و تونستم در کنارش کمی مرض هیجان گریزیم رو هرچند خیلی کم , ولی همونقدر محسوس کنار بگذارم و کتاب رو به اتمام برسونم ... پیشنهاد میکنم اگر حال و حوصله ی یک کتاب نسبتا قطور تقریبا هیجان انگیز که اصلا طبق حدس های شما پیش نمیره و دارای یک سبک خاص هست رو دارید حتما بخونیدش و مثل من کند هم پیش نرید , یک ضرب بخونید تا مزه اش رو یکدفعه حس کنید و تپش قلب بگیرید ...
تعریف شخصی من از کتاب : خیلی جاهای کتاب اصلا نمیشد حدس زد اتفاق بعدی چی میتونه باشه یا این دو شخصیت موازی داستان کجا به هم میرسن , در واقع موراکامی ذهن من یکی رو خیلی خوب بازی داد چون اصلا هیچ کجای کتاب مطابق حدس من پیش نرفت ! حتی آخرش که منتظر خیلی چیزها بودم که نشد ! و تقریبا عجیب و یا حتی برعکس روند رمان , کمی ساده تر تمومش کرد جوری که آدم با خودش میگفت با این همه دردسر اخرش این شد ؟! اصلا چرا شد ؟! از این نظر کتاب خاصی بود و به قول دوستان حس هفتمم داشته باشی نمیتونی حدسم بزنی داستان تو رو به کجا میبره و این واقعا برای من درست از آب در اومد ... به نظرم کسی که مثل من موراکامی رو دوست داشته باشه و بدونه موراکامی اجازه میده قلمش برای خودش بلغزه و پیش بره در حالیکه واقعا نقشه ی ذهنی خاصی برای متن داستان نداره , تنها کسانی که این رو بدونن میتونن 607 صفحه از کتاب رو بخونن و در آخر نگن آخیش تموم شد ! در عوض از تموم شدنش لذت ببرن و حس رفع وظیفه نداشته باشن و ...
نقد : یک جاهایی زیادی همه چیز تخصصی میشد ! موسیقی و سبک هاش و نوازندگان یا کلمات نا آشنای تخصصی و اسم های شخصیت های کتاب های مختلف و نویسنده هاشون که هرچند قابل تحمل بود و رنگی به روند کتاب میداد ولی گاهی از خودم میپرسم این اضافات و اظهار فضل ها نبود چی از کتاب میمونست ؟ شاید یه چهارصد پانصد صفحه یا کمتر ... هرچند جدای از نقد این قسمت , برای یک شخص واقعا کتاب خون این بخش هم زیاد آزار دهنده نیست و به چشم اضافه شدن چیزی به معلوماتش دیده و خوانده میشه ...
لپ کلام : به لیست کتاب های مورد علاقم اضافه شد , دلیل اولم اینکه موراکامی عزیزم نوشتتش , دم اینکه جدای از تعصب سر اسم موراکامی , کتاب جذابی بود و تونستم در کنارش کمی مرض هیجان گریزیم رو هرچند خیلی کم , ولی همونقدر محسوس کنار بگذارم و کتاب رو به اتمام برسونم ... پیشنهاد میکنم اگر حال و حوصله ی یک کتاب نسبتا قطور تقریبا هیجان انگیز که اصلا طبق حدس های شما پیش نمیره و دارای یک سبک خاص هست رو دارید حتما بخونیدش و مثل من کند هم پیش نرید , یک ضرب بخونید تا مزه اش رو یکدفعه حس کنید و تپش قلب بگیرید ...
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
کافکا در کرانه.
Sign In »
Reading Progress
January 9, 2016
– Shelved
January 9, 2016
– Shelved as:
to-read
March 5, 2017
–
Started Reading
March 9, 2017
–
15.3%
"چقدر خوبه که دوتا داستان موازی داره و خستم نمیکنه هیچ , برام خیلی جذابه :)"
page
93
March 16, 2017
–
33.72%
"این قسمت از داستان باعث سرگیجه ام شد چون واقعا گربه هارو دوست دارم و درک نمیکنم یک آدم بتونه اینقدر بی رحمانه این موجودات خز دار بی دفاع رو سلاخی کنه ..."
page
205
March 22, 2017
–
50.33%
"به طور عجیبی داستان داره جذاب تر و مرموز تر میشه اینقدر که یه مقاوتمی توی خودم حس میکنم که به جای خوندنش،حس ششمم رو بسنجم تا بفهمم تمام این سرنخ های داستان به کجا ختم میشه و دلیلشون چی میتونه باشه ؟"
page
306
April 13, 2017
–
93.26%
"این آخراش چقدر هیجان انگیزه و من هم که انگاری یک جور بیماری فرار از هیجان دارم و هیجان آخر کتاب رو با بستن کتاب در همین صفحه و همینجا تا فردا صبح سرکوب میکنم ! آخه چرا ؟! اشک اشک :("
page
567
April 14, 2017
–
Finished Reading
Comments Showing 1-41 of 41 (41 new)
date
newest »



، حس میکنم از لذتی که بار اول داشت، بسی کم شه،
انقد هم ریویه شما خوبه که دلم خواست دوباره :))
هیجان هراسی، بعدش تعجب حضار شد D:
و به همین دلیل با..."
از اون کتاب هایی هست که فقط یه بار خوندنش مزه میده مگر اینکه فراموشی بگیریم و باز تجربه اش کنیم که اینم خنده ی حضار :))
جنایات و مکافات رو خیلی بهم پیشنهاد دادن ولی میترسم اینو دوماهه از شدت هیجان هراسیم خوندم اونو ۴ ماهه بخونم :))
ولی باید دل رو زد به دریا ، حالا یه کاریش میکنم
)

خوش به حالت ، من تحمل یه جا خوندنش رو نداشتم و مزه اش رو اروم اروم چشیدم :)

بعد موازی با اون، هری پاتری چیزی بخونید، قشنگ بشوره ببره ) :))"
خیلی جالب گفتین ، بشوره ببره :)
سکته میزنما :))
وای قلبم :))

پر از استعاره و تشبیه های مخصوص خود موراکامی، و البته پر از تنهایی...

پر از استعاره و تشبیه های مخص..."
خیلی ممنونم از معرفیش ، من واقعا این سبک موراکامی رو دوست دارم، برام مثل یک در رو به سوی یک دنیای دیگه هست

حق داری به خدا :))
خودمم موندم :))
از بس تو یه چیزایی کنجکاوم و با سر میپرم توش و ریسک میکنم ، باورم نمیشه توی خوندن کتاب ها و یا دیدن فیلم های هیجان انگیز اینقدر عقب نشینی میکنم ! موقع فیلم ها حالا بیشتره این حالتم !
احتمالا سرم به جای خورده اینجوری شدم :))

کتاب هیچ ربطی به زندگی نامه کافکا نداره . کافکا اسم شخصیت پسر پانزده ساله ی داستانه که از قضا این اسم رو خودش روی خودش گذاشته



Zi wrote: "هیجان هراسیت کاملن قابل درک هست ) منم دچارشم !"
Zi wrote: "قلب از کشف زیبایی سرشار میشه و بعد دچار هیجان میشه و نمیتونه این حجم از هیجان رو تاب بیاره و بعد پاز توقف ، تا این میزان از زیبایی رو که دیدی یا که شنیدی یا که خوندی بگذاری که در تو رسوخ کنه که در ..."
میگن فلانی نیشش تا بناگوشش بازه . من الان از ذوق دیدن این کامنت هات اینجوریم :))
خیلی خوبه حسمو میفهمی . جدا از شدت هیجانش شبیه اسفند روی آتیش میشم . خیلی جالب و باحاله این حس ^_^


دختر تو خیلی باحالی :))
چقدرم کتابای باحالی توی کامنتت بهم معرفی کردی . مرسی مرسی ^_^
خدا کنه وقت کنم یکم برم بخونمشون و از هیجانشون بازم دچار این مرض شیرین هیجان هراسی بشم ^_^


مرسی. خیلی از کتاب ها هم هستن منم بعد خوندنشون حس پوچ و تهی بودن بهم دست میده و درک نمیکنم نوشه هاشون رو ...


این حست از جادوی قلم موراکامیه 😎😄
:))

دوست دارم پس از تاریکی رو همینجا که کافکا در کرانه تموم شد شروع کنم، نقد کاملی بود و موافقم، اگه میتونین کتاب رو یه نفس بخونین!


شما لطف دارید 🌹

ممنون از معرفی کتاب ، شاید بعدها پس از تاریکی رو خوندم ، فعلا لیست خواندنی ها سربه فلک کشیده حسابی 🌹😊



، حس میکنم از لذتی که بار اول داشت، بسی کم شه،
انقد هم ریویه شما خوبه که دلم خواست دوباره :))
هیجان هراسی، بعدش تعجب حضار شد D:
و به همین دلیل با تاکید، اصلا سمت "جنایت و مکافات" نرید