(آگر)'s Reviews > Le diable et le bon dieu
Le diable et le bon dieu
by
by

به احتمال زیاد فیلم نجات سرباز رایان را تماشا کرده اید

این فیلم دیالوگ زیبایی دارد که شباهت عجیبی به مضمون این کتاب دارد
..کاپیتان : نترسین برین جلو... خدا با ماست
سرباز : اگه خدا با ماست، پس کی با اوناست
!که دارن ما رو تیکه پاره می کنن؟
و قسمتی از کتاب
ما مقصر نیستیم و خدا حق ندارد ما را مجازات کند-
هیهات! دخترم! خودت می دانی که خدا حق دارد هرکاری بکند-
اگر حق داشت که بیگناه ها را مجازات بکند، من بی درنگ خودم را تسلیم شیطان می کردم-
ژان پل سارتر در «شیطان و خدا» تکنیک جالبی بکار برده که این کتاب را می توان هم فلسفی نامید و هم تاریخی
البته نه محدود به آن تاریخ وقوع داستان یعنی آلمان قرن شانزدهم
بلکه گسترش آن به چند هزارسال تاریخ انسانی
نزدیک به 90 درصد کتاب ، شخصیت ها و مردم به خدا و شیطان اعتقاد دارند
..چون بیشترتاریخ انسان پر است از خدایان و شیاطین بمانند اهورا و اهریمن و ازیریس و ست و
و هرکسی که آمده خود را برگزیده این خدایان نامیده و دنیا را با آرمان هایش پر از نفرت و دشمنی و جنگ کرده است
آرمان هایی که فقط باید به آنها ایمان داشت بدون آنکه آنرا فهمید
هاینریش: هیچ چیز بی اجازه خدا روی نمی دهد و خدا نیکویی محض است، پس هرچه روی می دهد نیکوست
زن : نمی فهمم
هاینریش: تو هرچه بدانی خدا بیشتر می داند: آنچه در چشم تو بدی است به چشم او خوبی است، زیرا عواقب امور را می سنجد
زن: تو خودت اینها را می فهمی؟
هاینریش: نه، نه! من نمی فهمم! من هیچ را نمی فهمم! نه می توانم و نه می خواهم که
! بفهمم. باید ایمان داشت! ایمان! ایمان
زن: (با نیشخند) تو می گویی که باید ایمان داشت، ولی پیداست که خودت به آنچه می گویی ایمان نداری
این اندیشه های تقدیری است که راسکولنیف را در جنایت و مکافات مجاب می کند که قتل پیرزنی ممسک را مسئله اخلاقی بنامد
:و گوتز هم در این کتاب چنین حرفی می زند
دارم باور می کنم که خدا به من اختیار تام داده است تا هر کاری می خواهم، بکنم. خداوندا، متشکرم، سخت متشکرم. از بابت زنهایی که امشب بی ناموس می کنیم متشکرم. از بابت بچه هایی که امشب به سیخ می کشیم متشکریم
یکی از اصلی ترین چیزهایی که سارتر در این کتاب می خواهد بگوید این است که این آرمان ها باعث شده اند تمدن انسانی درجا بزند
در این دنیا، یک روز بیشتر نیست، همین یک روز است که همیشه تکرار می شود: صبح آنرا به ما می دهند و شب از ما پس می گیرند. تو یک ساعت از کار افتاده هستی که همیشه همان وقت را نشان می دهد
:و اگر خدا آن چیزی است که تعریف کرده اند انسان حق دارد به او چنین بتازد
!خدا از تو طلب آمرزش کنیم! تو را چه به آمرزیدن ما؟ تویی که باید از ما آمرزش بطلبی
من طرفدار انسان ها هستم و دست از این طرفداری بر نمی دارم. تو می توانی مرا بی کشیش و بی اقرار بمیرانی و بی خبر به دیوان عدالت احضار کنی: آن وقت خواهیم دید که تو مرا محاکمه می کنی یا من تو را
اما انسانِ سارتر کم کم به این آرمان ها شک کند
..اگر خدا هست، انسان عدم است و اگر انسان هست
و به نتیجه نیچه می رسد: خدا مُرده است
و آنوقت دیگر بهشت نیست، دوزخ نیست: هیچ چیز جز زمین نیست
ما غیر از زندگی مان چیزی نداریم
در 10 درصد بعدی کتاب است که انسان به چنین قدرت های مطلقی شک می کند و آن را برای همیشه از ذهنش خارج می کند
اینجاست که او برای انسان می جنگد
اما پرده می افتد
چون ما گذشته را می دانیم ولی در مورد آینده چیزی نمی دانیم که چنین فلسفه ای به کجا خواهد رسید و چه به بار خواهد آورد
:حرف آخر
این درصدها منو یاد فیلم «لوسی» انداخت
کسی چه می داند شاید انسانها دارند به درصدهای بالاتری از تکامل می رسند شایدم نه
اما هرچه باشد، مهم این است که قوانینی داشته باشیم که جان انسانها در آنها مهمتر از هرچیزی باشد
کاپیتان میلر : فـقـط ایـن رو مـیـدونـم کـه هـر کـسـی رو کـه کـشـتـم حـس کـردم از خونه دورتــر شــدم

این فیلم دیالوگ زیبایی دارد که شباهت عجیبی به مضمون این کتاب دارد
..کاپیتان : نترسین برین جلو... خدا با ماست
سرباز : اگه خدا با ماست، پس کی با اوناست
!که دارن ما رو تیکه پاره می کنن؟
و قسمتی از کتاب
ما مقصر نیستیم و خدا حق ندارد ما را مجازات کند-
هیهات! دخترم! خودت می دانی که خدا حق دارد هرکاری بکند-
اگر حق داشت که بیگناه ها را مجازات بکند، من بی درنگ خودم را تسلیم شیطان می کردم-
ژان پل سارتر در «شیطان و خدا» تکنیک جالبی بکار برده که این کتاب را می توان هم فلسفی نامید و هم تاریخی
البته نه محدود به آن تاریخ وقوع داستان یعنی آلمان قرن شانزدهم
بلکه گسترش آن به چند هزارسال تاریخ انسانی
نزدیک به 90 درصد کتاب ، شخصیت ها و مردم به خدا و شیطان اعتقاد دارند
..چون بیشترتاریخ انسان پر است از خدایان و شیاطین بمانند اهورا و اهریمن و ازیریس و ست و
و هرکسی که آمده خود را برگزیده این خدایان نامیده و دنیا را با آرمان هایش پر از نفرت و دشمنی و جنگ کرده است
آرمان هایی که فقط باید به آنها ایمان داشت بدون آنکه آنرا فهمید
هاینریش: هیچ چیز بی اجازه خدا روی نمی دهد و خدا نیکویی محض است، پس هرچه روی می دهد نیکوست
زن : نمی فهمم
هاینریش: تو هرچه بدانی خدا بیشتر می داند: آنچه در چشم تو بدی است به چشم او خوبی است، زیرا عواقب امور را می سنجد
زن: تو خودت اینها را می فهمی؟
هاینریش: نه، نه! من نمی فهمم! من هیچ را نمی فهمم! نه می توانم و نه می خواهم که
! بفهمم. باید ایمان داشت! ایمان! ایمان
زن: (با نیشخند) تو می گویی که باید ایمان داشت، ولی پیداست که خودت به آنچه می گویی ایمان نداری
این اندیشه های تقدیری است که راسکولنیف را در جنایت و مکافات مجاب می کند که قتل پیرزنی ممسک را مسئله اخلاقی بنامد
:و گوتز هم در این کتاب چنین حرفی می زند
دارم باور می کنم که خدا به من اختیار تام داده است تا هر کاری می خواهم، بکنم. خداوندا، متشکرم، سخت متشکرم. از بابت زنهایی که امشب بی ناموس می کنیم متشکرم. از بابت بچه هایی که امشب به سیخ می کشیم متشکریم
یکی از اصلی ترین چیزهایی که سارتر در این کتاب می خواهد بگوید این است که این آرمان ها باعث شده اند تمدن انسانی درجا بزند
در این دنیا، یک روز بیشتر نیست، همین یک روز است که همیشه تکرار می شود: صبح آنرا به ما می دهند و شب از ما پس می گیرند. تو یک ساعت از کار افتاده هستی که همیشه همان وقت را نشان می دهد
:و اگر خدا آن چیزی است که تعریف کرده اند انسان حق دارد به او چنین بتازد
!خدا از تو طلب آمرزش کنیم! تو را چه به آمرزیدن ما؟ تویی که باید از ما آمرزش بطلبی
من طرفدار انسان ها هستم و دست از این طرفداری بر نمی دارم. تو می توانی مرا بی کشیش و بی اقرار بمیرانی و بی خبر به دیوان عدالت احضار کنی: آن وقت خواهیم دید که تو مرا محاکمه می کنی یا من تو را
اما انسانِ سارتر کم کم به این آرمان ها شک کند
..اگر خدا هست، انسان عدم است و اگر انسان هست
و به نتیجه نیچه می رسد: خدا مُرده است
و آنوقت دیگر بهشت نیست، دوزخ نیست: هیچ چیز جز زمین نیست
ما غیر از زندگی مان چیزی نداریم
در 10 درصد بعدی کتاب است که انسان به چنین قدرت های مطلقی شک می کند و آن را برای همیشه از ذهنش خارج می کند
اینجاست که او برای انسان می جنگد
اما پرده می افتد
چون ما گذشته را می دانیم ولی در مورد آینده چیزی نمی دانیم که چنین فلسفه ای به کجا خواهد رسید و چه به بار خواهد آورد
:حرف آخر
این درصدها منو یاد فیلم «لوسی» انداخت
کسی چه می داند شاید انسانها دارند به درصدهای بالاتری از تکامل می رسند شایدم نه
اما هرچه باشد، مهم این است که قوانینی داشته باشیم که جان انسانها در آنها مهمتر از هرچیزی باشد
کاپیتان میلر : فـقـط ایـن رو مـیـدونـم کـه هـر کـسـی رو کـه کـشـتـم حـس کـردم از خونه دورتــر شــدم
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
Le diable et le bon dieu.
Sign In »
Reading Progress
March 24, 2016
–
Started Reading
March 24, 2016
– Shelved
March 26, 2016
–
14.06%
".
ناستی:کلیسای تو زن هرجایی است: الطافش را به ثروتمندها می فروشد... برادران احتیاجی به کشیش نیست؛ همه مردم می توانند غسل تعمید بدهند، همه مردم می توانند آمرزش بطلبند.. من حقیقت را به شما می گویم: یا همه مردم پیغمبرند و یا خدایی وجود ندارد"
page
36
ناستی:کلیسای تو زن هرجایی است: الطافش را به ثروتمندها می فروشد... برادران احتیاجی به کشیش نیست؛ همه مردم می توانند غسل تعمید بدهند، همه مردم می توانند آمرزش بطلبند.. من حقیقت را به شما می گویم: یا همه مردم پیغمبرند و یا خدایی وجود ندارد"
March 27, 2016
–
15.63%
".
هاینریش: خدا ما را از قتل نفس منع کرده است. خداوند از خشونت نفرت دارد
ناستی: پس جهنم را چه می گویی؟ خیال می کنی آنجا با گناهکاران نرمی می کنند؟"
page
40
هاینریش: خدا ما را از قتل نفس منع کرده است. خداوند از خشونت نفرت دارد
ناستی: پس جهنم را چه می گویی؟ خیال می کنی آنجا با گناهکاران نرمی می کنند؟"
March 28, 2016
–
25.78%
".
من به ریش شیطان می خندم! شیطان ارواح را تحویل می گیرد، اما دیگری آنها را لعنت ابدی می کند. من کسی را جز خدا شایسته همچشمی نمی بینم. دوزخیان و بهشتیان به حکم او بسته اند. کشیش، خدا مرا می بیند، می داند که من برادرم را کشته ام و خون از دلش می چکد. بله، خداوندا، من او را کشته ام. با من چه می توانی بکنی؟ من مرتکب زشت ترین جنایت شده ام، اما خداوند عادل قهار از مکافات من عاجز است: بیش از پانزده سال است که مرا لعنت"
page
66
من به ریش شیطان می خندم! شیطان ارواح را تحویل می گیرد، اما دیگری آنها را لعنت ابدی می کند. من کسی را جز خدا شایسته همچشمی نمی بینم. دوزخیان و بهشتیان به حکم او بسته اند. کشیش، خدا مرا می بیند، می داند که من برادرم را کشته ام و خون از دلش می چکد. بله، خداوندا، من او را کشته ام. با من چه می توانی بکنی؟ من مرتکب زشت ترین جنایت شده ام، اما خداوند عادل قهار از مکافات من عاجز است: بیش از پانزده سال است که مرا لعنت"
March 28, 2016
–
39.45%
".
خدا صدای مرا می شنود، من گوش خدا را کر می کنم و همین برای من بس است، زیرا او تنها دشمنی است که شایسته من است. فقط خدا هست و من و یک مشت اشباح. امشب روی تن تو و روی تن بیست هزار نفر دیگر خدا را به صلابه می کشم، زیرا رنج نامتناهی است و هرکه او را رنج بدهد نامتناهی می شود. من این شهر را آتش می زنم و خدا آنرا می داند.حس می کنم که در این لحظه هراسان است؛
..حس می کنم که نگاهش را به دست های من دوخته است"
page
101
خدا صدای مرا می شنود، من گوش خدا را کر می کنم و همین برای من بس است، زیرا او تنها دشمنی است که شایسته من است. فقط خدا هست و من و یک مشت اشباح. امشب روی تن تو و روی تن بیست هزار نفر دیگر خدا را به صلابه می کشم، زیرا رنج نامتناهی است و هرکه او را رنج بدهد نامتناهی می شود. من این شهر را آتش می زنم و خدا آنرا می داند.حس می کنم که در این لحظه هراسان است؛
..حس می کنم که نگاهش را به دست های من دوخته است"
March 28, 2016
–
84.38%
".
می خواهید به شما بگویم که چرا از مرگ نمی ترسید؟
چون هرکدام از شما فکر می کند که مرگ به سر دیگری نازل خواهد شد، نه به سر خودش"
page
216
می خواهید به شما بگویم که چرا از مرگ نمی ترسید؟
چون هرکدام از شما فکر می کند که مرگ به سر دیگری نازل خواهد شد، نه به سر خودش"
March 28, 2016
–
90.23%
".
هیلدا: ما به بهشت نمی رویم، گوتز، و تازه اگر هم هردو آنجا برویم چشم نداریم که همدیگر را ببینیم، دست نداریم که همدیگر را بگیریم. آنجا فقط باید به خدا مشغول بود.(بطرف گوتز می رود و به او دست می کشد.) تو اینجا مقابل من هستی؛ کمی گوشت فرسوده، زبر، حقیر؛ این زندگی است- یک زندگی حقیر. ولی من همین گوشت و همین زندگی است که دوست دارم. فقط روی زمین می توان دوست داشت، و علیرغم خدا"
page
231
هیلدا: ما به بهشت نمی رویم، گوتز، و تازه اگر هم هردو آنجا برویم چشم نداریم که همدیگر را ببینیم، دست نداریم که همدیگر را بگیریم. آنجا فقط باید به خدا مشغول بود.(بطرف گوتز می رود و به او دست می کشد.) تو اینجا مقابل من هستی؛ کمی گوشت فرسوده، زبر، حقیر؛ این زندگی است- یک زندگی حقیر. ولی من همین گوشت و همین زندگی است که دوست دارم. فقط روی زمین می توان دوست داشت، و علیرغم خدا"
March 28, 2016
–
100.0%
".
مرگ هم وضع تو را عوض نخواهد کرد: تو در جهنم هستی. شیطان به من گفته است که زمین خواب است و خیال: فقط بهشت هست و جهنم و همین. مرگ فریبی است برای اهل خانواده؛ اما برای شخص مرده، همه چیز ادامه دارد"
page
256
مرگ هم وضع تو را عوض نخواهد کرد: تو در جهنم هستی. شیطان به من گفته است که زمین خواب است و خیال: فقط بهشت هست و جهنم و همین. مرگ فریبی است برای اهل خانواده؛ اما برای شخص مرده، همه چیز ادامه دارد"
March 28, 2016
–
Finished Reading
Comments Showing 1-31 of 31 (31 new)
date
newest »



ممنون
خوشحالم مورد توجهتون قرار گرفت
:)

ممنونم، حسابی مستم کرد، نوشتتون. . ."
سپاس مهرسا خانوم
خواهش می کنم. مستی و شادی دوستانم آرزوست
:)


شما لطف دارید
ممنون
:)
بسیار جالب و خواندنی بخصوص دیالوگ فیلم سرباز رایان. به نظر میرسد که وجود خدا در این عصر و زمانه بیشتر زیر سوال رفته است و دلایل آدمیان برای ایمان بی شرط کمتر شده است. انسان امروزی حاضر به سرسپردگی بی شرط و خارج از منطق نیست اما البته به علت ظلم هایی که در زیر نام خدا انجام گرفته باورپذیری خدای ساخته شده کمی هم دشوار است. یکی از علتهایی که نیچه خدا را مرده میدانست همین بود. به اعتقاد او انسان خدا را خودش ساخت و خودش هم با سهل انگاری و بی عدالتی او را کشت.
سپاس از نگارش زیبا
سپاس از نگارش زیبا

لطف داری دوست خوبم
ممنون ازاینکه خوندی و نظر جالبت رو در اینجا نوشتی
:) خواهش میکنم

لطف داری احمد جان
:) خوشحالم مورد پسندت قرار گرفت
چقدر این فیلم خوبه، بارها دیدمش.. چقدر این کتاب خوبه، چرا تاحالا نخوندمش!

...خیلی محشره
من پی دی افشو خوندم و با اینکه کیفیت خوبی نداشت اما باز خوندن کتاب لذت بخش بود. اگه کتابهای ایبوک میخونی از این ادرس کیفیت عالیشو میتونی دانلود کنی

االان انتخاب كتابم اينجور شده كه ، يه كتاب پيدا ميكنم بعد ميام ريويوي شما را ميخونم، كيف ميكنم و ميرم سراغ خود كتاب :))

االان انتخاب كتابم اينجور شده كه ، يه كتاب پيدا ميكنم بعد ميام ريويوي شما را ميخونم، كيف ميكنم و ميرم سراغ خود كتاب :))"
کتاب فوق العاده ایه
نظر لطفتون رو میرسونه. ممنون که وقت میذارین و میخونید
:)
عالی بود داداش.