Fatima's Reviews > دایی جان ناپلئون
دایی جان ناپلئون
by

چه لحظاتی که با جملات اسدالله میرزا و دیالوگ هایش در ماجراهای مختلف این طایفه ی خل و چل و اصرارش به سانفرانسیسکو شدن لیلی توسط راوی داستان ؛ از خنده غش رفتم و اشکم به گوشه ی چشمم امد و پاکش کردم و بعد باز روز از نو روزی از نو و ... ؛ شخصیت ها به قدری زنده بودند و محیط و توصیفات هم به قدری قوی بودند که لحظه به لحظه در ذهنم میتونستم همراه شان در گیر و دار ماجراها و بدجنسی های آقاجان و دعوا و تلافی دو طرفه اش با دایی ناپلئون بخندم یا نگران شوم و به حماقت دایی جان ناپلئون پوزخند بزنم و گاهی هم این دلم بخواهد که سرم را به دیوار باغ شان بکوبم و شاخ هایم را بشکنم که چه ؟! آخر یک آدم چقدر خوب دروغ و خیال بافی و داستان پردازی رو میتونه با هم قاطی کنه و شاخ و برگش بده و به همه در هر جایی با افتخار تعریفش کند و ان هم طوری که خودش باور شود و همان دروغ در نهایت دلیلی برای مالیخولیایی و دیوانه دونستنش بشه ؟ !
از همه جالب تر بادمجان دور قاب چینی مثل مشقاسم که نوبریه داستان بود و دروغ ها و خیال پردازی های دایی جان رو تا جایی پروبال میداد که خودش هم رفته رفته باورش شده بود که حضرت آقا در جنگ های ممسنی و کازرون بین ایران و انگلستان ! در کنار دایی جان نقش بزرگی رو ایفا میکردند و قهرمان جنگ و دشمن انگلیسی ها به حساب میایند!
لپ کلام آقا/خانم ! دروغ چرا تا قبر آآآآ :)) داستان بامزه و خنده داری بود و طنزش به دلمان نشست و میل داریم باقی آثار ایرج پزشک زاد رو هم بخونیم
by


چه لحظاتی که با جملات اسدالله میرزا و دیالوگ هایش در ماجراهای مختلف این طایفه ی خل و چل و اصرارش به سانفرانسیسکو شدن لیلی توسط راوی داستان ؛ از خنده غش رفتم و اشکم به گوشه ی چشمم امد و پاکش کردم و بعد باز روز از نو روزی از نو و ... ؛ شخصیت ها به قدری زنده بودند و محیط و توصیفات هم به قدری قوی بودند که لحظه به لحظه در ذهنم میتونستم همراه شان در گیر و دار ماجراها و بدجنسی های آقاجان و دعوا و تلافی دو طرفه اش با دایی ناپلئون بخندم یا نگران شوم و به حماقت دایی جان ناپلئون پوزخند بزنم و گاهی هم این دلم بخواهد که سرم را به دیوار باغ شان بکوبم و شاخ هایم را بشکنم که چه ؟! آخر یک آدم چقدر خوب دروغ و خیال بافی و داستان پردازی رو میتونه با هم قاطی کنه و شاخ و برگش بده و به همه در هر جایی با افتخار تعریفش کند و ان هم طوری که خودش باور شود و همان دروغ در نهایت دلیلی برای مالیخولیایی و دیوانه دونستنش بشه ؟ !
از همه جالب تر بادمجان دور قاب چینی مثل مشقاسم که نوبریه داستان بود و دروغ ها و خیال پردازی های دایی جان رو تا جایی پروبال میداد که خودش هم رفته رفته باورش شده بود که حضرت آقا در جنگ های ممسنی و کازرون بین ایران و انگلستان ! در کنار دایی جان نقش بزرگی رو ایفا میکردند و قهرمان جنگ و دشمن انگلیسی ها به حساب میایند!
لپ کلام آقا/خانم ! دروغ چرا تا قبر آآآآ :)) داستان بامزه و خنده داری بود و طنزش به دلمان نشست و میل داریم باقی آثار ایرج پزشک زاد رو هم بخونیم
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
دایی جان ناپلئون.
Sign In »
Reading Progress
May 14, 2016
–
Started Reading
May 14, 2016
– Shelved
May 17, 2016
–
42.67%
"اینکه دایی جان ناپلئون دروغ های خودش رو اینقدر عمیق باور کرده که داره برای فرار از دست انگلیسی ها خودش رو به آب و اتیش میزنه ؛ طنز جالب و جو خنده داری رو برای این قسمت از کتاب ساخته"
page
198
May 24, 2016
–
54.31%
"قمر خانوم خل و چل داستان سانفرانسیسکو شده و همه به دنبال هویت پدر بچه اش هستند و چه ماجراهایی خنده داری که این وسط پیش نیومده :))"
page
252
May 27, 2016
–
Finished Reading
June 20, 2019
– Shelved as:
طنز
Comments Showing 1-17 of 17 (17 new)
date
newest »


همه میگن خیلی خنده داره و مشتاق شدم ببینمش :)


با این اوصاف محاله نبینمش
مرسی عزیزم , حتما دانلودش میکنم و میبینم :)

من هم سال پیش این کتاب رو خوندم و این روزا هم دایی جان ناپلئون زیاد دور و برم میبینم . یه جور طنز زیادی حقیقی ای این کتاب داره که این روزا شدید تر از خود کتاب تکرار میشه و عجیبه ...خیلی خوشحالم کردی برام حس و نظرت رو نوشتی زهرا جان . انشاالله همیشه بخندید و شاد باشید :)


من مثل شما سعادت اینو نداشتم که این کتاب برام نستالژی محسوب بشه اما واقعا کتابش رو دوست داشتم و ازش لذت بردم و شاید بعدا دنبال نسخه ی قدیمی سریالش هم برم و ببینم
خیلی خوب نوشتی