Elham's Reviews > نامه به فلیسه
نامه به فلیسه
by
by

همیشه احساس خستگی میکنم� آرزوی خوابیدن را، همواره و همواره باید در سر بپرورانم. تنش و فشار به طور مداوم در قسمت راست و چپ بالای جمجمه ام وجود دارد. دیروز داستان کوچکی را شروع کردم که متن آن گویی در یک لحظه جلوی چشمانم گشوده شد و کاملا هم در حافظه ام جای گرفت؛ ولی امروز صفحه آن کاملا بسته شده است. وقتی میپرسم چه پیش خواهد آمد، به فکر خودم نیستم. من لحظات بدتری را گذرانده ام و کم و بیش هنوز هم زنده هستم. اگر برای خودم ننویسم وقت بیشتری خواهم داشت که برای تو بنویسم، و از نزدیک بودن به تو لذت ببرم، نزدیک بودنی که با فکر کردن، نوشتن، و جنگیدن با تمام وجودم به دستش آوردها�. ولی تو، تو دیگر قادر نخواهی بود مرا دوست داشته باشی، نه برای اینکه دیگر نمیخواهم بنویسم بلکه به این دلیل که این ننوشتن، مرا به آدمی درماندهتر� نامتعادلت� و بیپناهت� تبدیل خواهد کرد که احتمالا تو نمیتوان� دوستش داشته باشی. عزیز دلم، اگر بچه های فقیر خیابان را خوشحال میکن� مرا هم خوشحال کن، من کمتر از آنه� درمانده نیستم. تو هیچ نمیتوان� تصور کنی که من چه شباهت زیادی به فروشنده پیری دارم که شب با اجناس به فروش نرفته اش به خانه میرو�._ بنابراین همان رفتاری را با من داشته باش که با چنین آدمهای� خواهی داشت.
نامه به فلیسه صفحه ۱۹۷
و چه عشقهای� که از دست میرون�... نامه ها فقط نامه نبودند، شاهکاری به معنای واقعی، کافکا همانطور در نامههای� با فلیسه سخن میگفت که انگار با خود، یک نمونه تحلیل خود، تحلیل دیگری و امید به عشقی که میبایس� نجات دهنده باشد و نتوانست که باشد...
به شدت دنبال نسخه چاپی این کتاب گشتم و نتونستم پیداش کنم متاسفانه. با این که از روی پی دی اف خوندم اما اگه پیداش کردم حتما تهیه اش میکنم.
بخش دیگری از کتاب :
بی حس و سنگینم و نمیتوان� کلمات مناسب را پیدا کنم. آنچه میتوان� بگویم این است که : در کنارم بمان و تنهایم نگذار. و اگر یکی از دشمنان درونم چیزی مثل امروز صبح برایت نوشت باور نکن، فقط بیاعتنای� نشان بده و مستقیما به قلب من نگاه کن. زندگی خیلی دشوار و غم انگیز است. چطور آدم میتوان� امیدوار باشد که خواهد توانست کسی را با نوشته برای خودش نگه دارد؟ نگه داشتن کار دست است؛ ولی این دست من، دست تو را که برای زندگی ام حیاتی شده فقط در سه لحظه لمس کرده و نگه داشته است: وقتی وارد اتاق شدم، هنگامی که قول سفر فلسطین را به من دادی، و وقتی من، با حماقتی که دارم، گذاشتم وارد آسانسور شوی.
با چنین وضعی آیا بوسیدن تو امکانپذی� است؟ آیا کاغذ ناقابل را ببوسم؟ اگر اینطو� باشد که میتوان� پنجره را باز کنم و هوای شب را ببوسم.
عزیز دلم، از دست من عصبانی نباش! این تنها چیزیاس� که از تو درخواست میکن�.
نامه به فلیسه صفحه ۹۹
نامه به فلیسه صفحه ۱۹۷
و چه عشقهای� که از دست میرون�... نامه ها فقط نامه نبودند، شاهکاری به معنای واقعی، کافکا همانطور در نامههای� با فلیسه سخن میگفت که انگار با خود، یک نمونه تحلیل خود، تحلیل دیگری و امید به عشقی که میبایس� نجات دهنده باشد و نتوانست که باشد...
به شدت دنبال نسخه چاپی این کتاب گشتم و نتونستم پیداش کنم متاسفانه. با این که از روی پی دی اف خوندم اما اگه پیداش کردم حتما تهیه اش میکنم.
بخش دیگری از کتاب :
بی حس و سنگینم و نمیتوان� کلمات مناسب را پیدا کنم. آنچه میتوان� بگویم این است که : در کنارم بمان و تنهایم نگذار. و اگر یکی از دشمنان درونم چیزی مثل امروز صبح برایت نوشت باور نکن، فقط بیاعتنای� نشان بده و مستقیما به قلب من نگاه کن. زندگی خیلی دشوار و غم انگیز است. چطور آدم میتوان� امیدوار باشد که خواهد توانست کسی را با نوشته برای خودش نگه دارد؟ نگه داشتن کار دست است؛ ولی این دست من، دست تو را که برای زندگی ام حیاتی شده فقط در سه لحظه لمس کرده و نگه داشته است: وقتی وارد اتاق شدم، هنگامی که قول سفر فلسطین را به من دادی، و وقتی من، با حماقتی که دارم، گذاشتم وارد آسانسور شوی.
با چنین وضعی آیا بوسیدن تو امکانپذی� است؟ آیا کاغذ ناقابل را ببوسم؟ اگر اینطو� باشد که میتوان� پنجره را باز کنم و هوای شب را ببوسم.
عزیز دلم، از دست من عصبانی نباش! این تنها چیزیاس� که از تو درخواست میکن�.
نامه به فلیسه صفحه ۹۹
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
نامه به فلیسه.
Sign In »