Hossein Sharifi's Reviews > دختر پرتقالی
دختر پرتقالی
by
SPOILER ALERT!
پاراگراف اول کتاب اینگونه شروع میشود:پدرم یازده سال پیش مرد.آن زمان چهار سال بیشتر نداشتم و فکر نمی کردم روزی برسد که دوباره از او خبری بشود. ولی حالا به اتفاق هم در حال نوشتن یک کتاب هستیم.
این داستان دو نوع داستان را در دل خود دارد که در آخر مکمل هم می شوند.
پسری پانزده ساله که پدرش را در چهار سالگی از دست داده است در پانزده سالگی به نوشته ای از پدرش دست پیدا می کند که پدر قبل از مرگش برای او نوشته است. در این نوشته پدر از عشقش به دختری می گوید که دراولین دیدار کاپشنی نارنجی رنگ به تن دارد و پاکتی پرتقال در بغل...
داستان بر محور چند سوال عاشقی پیش میرود. عشقی ایدئال و پرتقالی. عشقی که با هزار راز و پرسش و داستان پردازی آغاز می شود و خواننده را در جریان زوایا و سوالات دیگری درباره ی زندگی معمول و روزمره مان قرار می دهد.
در نیمه ی دوم کتاب سوال مهمتری مطرح میشود که درون مایه کمی فلسفی به داستان القا میکند: اینکه ما فقط یکبار در این دنیا زندگی می کنیم و اگر بنا بر انتخاب ما بود آیا زندگی در زمین را انتخاب می کردیم یا نه؟

یکی دیگر از درون مایه های اصلی داستان "امید" است. در جایی از داستان میگوید :
شخصاً اعتقادی به این موضوع ندارم. واقعاً اعتقاد ندارم. ولی رویای چیزی محال را در سر پروراندن هم نام مخصوص خودش را دارد که ما به آن امید می گوییم.
از نظر گوردر این داشتن امید است که زندگی را قابل تحملتر میکند. که در آخر کتاب پسر نیز به چنین نتیجه ای میرسد. زندگی کردن برای مدت کوتاهی بهتر از اصلا زندگی نکردن است.
یک زندگی کوتاه بر روی زمین و وداعی همیشگی با تمام چیزهایی که دوست داشته ای را برمی گزیدی یا تشکرکنان دست رد به سینه زندگی می زدی؟ دو راه داری. چون قوانین این افسانه چنین می گوید.اگر زندگی را انتخاب کنی, مرگ را هم برگزیده ای.
نتنها در مورد زندگی در این جهان، بلکه هر رابطی نیز میتواند مصداقی از این سوال اساسی باشد:
... بعضی وقت ها برای ما انسانها از دست دادن چیزی که به آن علاقه داریم, بدتر از هرگز نداشتن آن است.
اما مسئله ی مهم زندگی کردن در اکنون و چشیدن طعم خوش لحظه هاست طعم شیرین دستی که در آخرین لحظه که چشمانتان را بسته اید، در دستانتان نگه داشته اید. طعم شیرین خاطرات و لبخند هایی که بوی پرتقال میدهد.

این دنیا و طبیعت جهان، ستاره ها و سیاره ها بسیار عجیب و هماهنند یک افسانه است. تلسکوپ هابل که سالها طول کشید تا ساخته شود، همانند چشمی سعی در نشان دادند عظمت این جهان به انسانیان است. اما هرکسی نمیتواند این زیبایی هارا درک کند. اما آنهایی که به درک چنین موضوعی رسیده اند، خواهند فهمید که سرانجام این زندگی به پایان خود نزدیک میشود. ما میتوانیم اندوه زمان هایی را بخوریم که از دست داده ایم و یا زمان هایی که دیگر امکان دیدنشان را نداریم. اما باید به این فکر کرد که چقدر خوش شانس بوده ایم چنین تجربه هایی را تا این زمان داشته ایم. چه دست هایی را گرفته ایم و چه پرتقال های متفاوتی را، متفاوت دوست داشته ایم.
زندگی بخت آزمایی عظیمی است که در آن فقط شماره های برنده را میتوان دید.
بخش هایی از کتاب :
در کل کتابی نیست که اگر نخوانید چیزی را از دست داده باشید
by


SPOILER ALERT!
پاراگراف اول کتاب اینگونه شروع میشود:پدرم یازده سال پیش مرد.آن زمان چهار سال بیشتر نداشتم و فکر نمی کردم روزی برسد که دوباره از او خبری بشود. ولی حالا به اتفاق هم در حال نوشتن یک کتاب هستیم.
این داستان دو نوع داستان را در دل خود دارد که در آخر مکمل هم می شوند.
پسری پانزده ساله که پدرش را در چهار سالگی از دست داده است در پانزده سالگی به نوشته ای از پدرش دست پیدا می کند که پدر قبل از مرگش برای او نوشته است. در این نوشته پدر از عشقش به دختری می گوید که دراولین دیدار کاپشنی نارنجی رنگ به تن دارد و پاکتی پرتقال در بغل...
داستان بر محور چند سوال عاشقی پیش میرود. عشقی ایدئال و پرتقالی. عشقی که با هزار راز و پرسش و داستان پردازی آغاز می شود و خواننده را در جریان زوایا و سوالات دیگری درباره ی زندگی معمول و روزمره مان قرار می دهد.
در نیمه ی دوم کتاب سوال مهمتری مطرح میشود که درون مایه کمی فلسفی به داستان القا میکند: اینکه ما فقط یکبار در این دنیا زندگی می کنیم و اگر بنا بر انتخاب ما بود آیا زندگی در زمین را انتخاب می کردیم یا نه؟

یکی دیگر از درون مایه های اصلی داستان "امید" است. در جایی از داستان میگوید :
شخصاً اعتقادی به این موضوع ندارم. واقعاً اعتقاد ندارم. ولی رویای چیزی محال را در سر پروراندن هم نام مخصوص خودش را دارد که ما به آن امید می گوییم.
از نظر گوردر این داشتن امید است که زندگی را قابل تحملتر میکند. که در آخر کتاب پسر نیز به چنین نتیجه ای میرسد. زندگی کردن برای مدت کوتاهی بهتر از اصلا زندگی نکردن است.
یک زندگی کوتاه بر روی زمین و وداعی همیشگی با تمام چیزهایی که دوست داشته ای را برمی گزیدی یا تشکرکنان دست رد به سینه زندگی می زدی؟ دو راه داری. چون قوانین این افسانه چنین می گوید.اگر زندگی را انتخاب کنی, مرگ را هم برگزیده ای.
نتنها در مورد زندگی در این جهان، بلکه هر رابطی نیز میتواند مصداقی از این سوال اساسی باشد:
... بعضی وقت ها برای ما انسانها از دست دادن چیزی که به آن علاقه داریم, بدتر از هرگز نداشتن آن است.
اما مسئله ی مهم زندگی کردن در اکنون و چشیدن طعم خوش لحظه هاست طعم شیرین دستی که در آخرین لحظه که چشمانتان را بسته اید، در دستانتان نگه داشته اید. طعم شیرین خاطرات و لبخند هایی که بوی پرتقال میدهد.

این دنیا و طبیعت جهان، ستاره ها و سیاره ها بسیار عجیب و هماهنند یک افسانه است. تلسکوپ هابل که سالها طول کشید تا ساخته شود، همانند چشمی سعی در نشان دادند عظمت این جهان به انسانیان است. اما هرکسی نمیتواند این زیبایی هارا درک کند. اما آنهایی که به درک چنین موضوعی رسیده اند، خواهند فهمید که سرانجام این زندگی به پایان خود نزدیک میشود. ما میتوانیم اندوه زمان هایی را بخوریم که از دست داده ایم و یا زمان هایی که دیگر امکان دیدنشان را نداریم. اما باید به این فکر کرد که چقدر خوش شانس بوده ایم چنین تجربه هایی را تا این زمان داشته ایم. چه دست هایی را گرفته ایم و چه پرتقال های متفاوتی را، متفاوت دوست داشته ایم.
زندگی بخت آزمایی عظیمی است که در آن فقط شماره های برنده را میتوان دید.
بخش هایی از کتاب :
این عکس را چند هفته قبل از مرگ او گرفته اند و ای کاش من آن را نداشتم اما حالا که دارم نمی توانم آن را دور بیندازم و حتی نمی توانم از نگاه کردن مکرر به آن خودداری کنم .
اگر گاه و بی گاه اجازه نداشته باشیم از کلید استفاده کنیم پس برای چه آن را روی در میگذاریم؟ هنوز هم چیزی به نام زندگی خصوصی وجود دارد.
آخرین چیزی که انسان محکم نگه می دارد اغلب دست کسی است .
خنده گرمی کرد و این خنده او, جرج, می توانست تمام دنیا را گرم کند و اگر تمام مردم دنیا می توانستند او را ببیننددر یک آن , همه جنگ ها, خصومت ها و دشمنی های روی کره زمین از بین می رفت یا دست کم یک آتش بس بسیار طولانی اعلام می شد.
... بعضی وقت ها برای ما انسانها از دست دادن چیزی که به آن علاقه داریم, بدتر از هرگز نداشتن آن است.
در خیلی از زبان ها، وقتی صحبت از «دونفر» باشد ضمیر خاصی به کار میرود که ضمیر دوتایی نام دارد یعنی چیزی بین دو نفر تقسیم میشود و این خیلی پر معناست زیرا گاهی نه یک نفریم و نه بیشتر از دونفر. فقط «ما دو تا» هستیم و این ما دوتا تقسیم شدنی نیست.
در کل کتابی نیست که اگر نخوانید چیزی را از دست داده باشید
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
دختر پرتقالی.
Sign In »
Reading Progress
January 25, 2017
–
Started Reading
January 25, 2017
– Shelved
January 27, 2017
–
Finished Reading
Comments Showing 1-3 of 3 (3 new)
date
newest »


هر دفعه یه صفحه می خونم بعد می بندمش... چرا آخه!"
من هفت هشت ماه پیش بود خوندم این کتاب رو.. تا جایی که یادم میاد گروه سنی کتاب نوجوانان بود.. زیاد مناسب من نبود...
هر دفعه یه صفحه می خونم بعد می بندمش... چرا آخه!