Amin Ghaemi's Reviews > خوبیِ خدا
خوبیِ خدا
by ǰ�
by ǰ�

شاید ستایش من از ادبیات آمریکا کمی اغراق زده باشد، اما به گمانم برای خواننده و نویسنده ی ایرانی بازخوانی مکرر ادبیات روز آمریکا یک نیاز اساسی است، چرا که عقیده دارم ادبیات آمریکا دیگر یک ادبیات ملی نیست که در پهنه ی فرهنگ بومی خود اسیر باشد. ادبیاتِ انسان و جهان است. به انسان بِما هُوَ انسان می پردازد. بدین ترتیب پایان و کهنگی بر چنین ادبیاتی به این آسانی متصور نیست.
"تو گرو بگذار..." شرمن الکسی ترغیبم کرد که از او بیشتر بخوانم. پایان رویاییش را بسیار دوست داشتم.
برخلاف عادتم که علاقه ای به پایان خوش - آنها خوش و خرم سالها زندگی کردند! - ندارم.
"شیرینی عسلی" موراکامی عزیز با همان دستمایه ی همیشگیش: انسان منزوی و درونگرا، و باز هم زاویه و نگاهی نو به این پیرنگ تکراری.
تعمیر کار، فلامینگو، و خوبی خدا را در یک دسته جای می دهم: ادبیات تجربه ی دینی. البته بجز داستان "خوبی خدا" اشاره ی مستقیمی به موضوع دیانت نشده، اما هر سه با موضوعاتی عمیقا دینی درگیرند: امید، شفا، شفاعت. عمیقا معتقدم در ایران به آثار بهتری در زمینه ی تجربه ی دینی، معرفتی و معنوی نیازمندیم. اغلب داستان هایی که داریم یا بیش از حد شعاری اند یا به طرزی تصنعی و غیرواقعی دین ستیزانه. میراث مصیبت بار " انقلاب - صادق هدایت" است.
داستان های الکساندر همن و جومپا لاهیری - همانطور که از لاهیری انتظار می رفت- به مهاجرت می پردازد. داستان همن برایم جالبتر بود. شخصیت پدر، فراز و فرودش در همه ی عمر و بازخوردی که از دنیایش می گرفت باورپذیرتر بود. لاهیری همان دختر نسل دومی غرب زده را در تقابل با مادر ساری پوش و کاری خورش به تصویر کشیده و بغلش یک شکست عاطفی چپانیده. وصله ای بود که به خوبی همیشه ی لاهیری جوش نخورده بود.
اثر ریموند کارور را درک نکردم. روابط عاطفی و اخلاقی و خانوادگیش برای من خاورمیانه ای ملموس نبود، حتی در دهه نود شمسی. حتی فضاسازی و ایجاز فوق العاده ی داستان هم در درکش به من کمک نکرد.
و داستان گیپ هادسون و استعاره های بامزه و عجیبش.... به زودی من هم برای رییس جمهورمان مثل او نامه خواهم نوشت. دو بار او را از دور دیده ام.
"تو گرو بگذار..." شرمن الکسی ترغیبم کرد که از او بیشتر بخوانم. پایان رویاییش را بسیار دوست داشتم.
برخلاف عادتم که علاقه ای به پایان خوش - آنها خوش و خرم سالها زندگی کردند! - ندارم.
"شیرینی عسلی" موراکامی عزیز با همان دستمایه ی همیشگیش: انسان منزوی و درونگرا، و باز هم زاویه و نگاهی نو به این پیرنگ تکراری.
تعمیر کار، فلامینگو، و خوبی خدا را در یک دسته جای می دهم: ادبیات تجربه ی دینی. البته بجز داستان "خوبی خدا" اشاره ی مستقیمی به موضوع دیانت نشده، اما هر سه با موضوعاتی عمیقا دینی درگیرند: امید، شفا، شفاعت. عمیقا معتقدم در ایران به آثار بهتری در زمینه ی تجربه ی دینی، معرفتی و معنوی نیازمندیم. اغلب داستان هایی که داریم یا بیش از حد شعاری اند یا به طرزی تصنعی و غیرواقعی دین ستیزانه. میراث مصیبت بار " انقلاب - صادق هدایت" است.
داستان های الکساندر همن و جومپا لاهیری - همانطور که از لاهیری انتظار می رفت- به مهاجرت می پردازد. داستان همن برایم جالبتر بود. شخصیت پدر، فراز و فرودش در همه ی عمر و بازخوردی که از دنیایش می گرفت باورپذیرتر بود. لاهیری همان دختر نسل دومی غرب زده را در تقابل با مادر ساری پوش و کاری خورش به تصویر کشیده و بغلش یک شکست عاطفی چپانیده. وصله ای بود که به خوبی همیشه ی لاهیری جوش نخورده بود.
اثر ریموند کارور را درک نکردم. روابط عاطفی و اخلاقی و خانوادگیش برای من خاورمیانه ای ملموس نبود، حتی در دهه نود شمسی. حتی فضاسازی و ایجاز فوق العاده ی داستان هم در درکش به من کمک نکرد.
و داستان گیپ هادسون و استعاره های بامزه و عجیبش.... به زودی من هم برای رییس جمهورمان مثل او نامه خواهم نوشت. دو بار او را از دور دیده ام.
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
خوبیِ خدا.
Sign In »
Reading Progress
Finished Reading
February 16, 2017
–
Started Reading
February 16, 2017
– Shelved
March 9, 2017
–
Finished Reading