Ali Mousavi's Reviews > مجلس ضربتزد�
مجلس ضربتزد�
by
by

بعد از یه روز عجیب و سخت با خوندنش بسیار لذت بردم و کل خستگیم رفت! کاش «آبدارچی» نبود و اینقدر زود تمام نمیش�!
_________________
آن سه تن اند که میمیرند� یکی برای ظلمش، یکی برای مکرش، و یکی برای عدالتش! ولی نه؛ در عمل ظالم ومکّا� جان به در بُردند، و تنها سومی بود که فرقش شکافت! عدالت میمیرد� و ظلم و مکر میمان�!
•Ģ�
تو کفر میگویی پسر ملجم. اگر ما گنهکاریم از آنست که خدایمان چنین خواسته! و اگر به اسفلْ درکاتِ دوزخ افکنده شویم از آنست که در ازل برما چنین نوشته! و اگر بدی بر تو نوشته باشند و خوبی کنی، خلاف خواست ویی؛ و بر وی کافری پسر ملجم! گفتی دوزخ؟ نترس و نپرس خارجی! بهشت و دوزخ پیش از ما در کتاب محفوظ، و از پیش، تقسیم شده؛ و آن جای دوستانی است که خدا شایسته دوستی خود آفریده،نه جای من و تو!
•Ģ�
من کجا هستم؟ حقیقت من کجاست؟ روزگاری ساکن شهری بودم؛ و اینک قرنهاست سرگشته� بیابانِ خضرِ الیاسم! - شما مرا از من گرفتید. خیالات خود را به من چسباندید. خون از شمشیرم چکاندید و سرهای دشمنان به تیغ ذوالفقارم بریدید! قلعه گیر و خندق گذار و معجزه سازم کردید! شاه ِ مردان و شیر خدا گفتید! از زمینم به چهارمْ آسمان بُردید! به خدایی رساندید! پدر خاک و خون خدا خواندید! درِ شهر علمم خواندید و از آن به درون نرفتید! شما با من چه کردید؟
وای بر آن که برده کند، و آن که بردگی خواهد! وای بر آن که نام و خون کسی را نان و آب خود کند! شما با من چه کردید؟ سوگند خوردید به فرق شکافته� من برای رواج سکّه های قلبتان! به ذوالفقار ِ خون چکان برای کشتن روح زندگی! و اشک ریختید بر مظلومیت ِ من تا ساده دلان را کیسه تهی کنید!
ای طبلی از شکم ساخته، قناعت به دیگران آموختی تا خود شکم بیانباری! ای رگ گردن برآورده، گردن زدن آیین کردی، که گردنت نزنند! ای بالانشین، که حیا افکندی، دور نیست که افکنده شوی! و ای ستم بر، که در مظلومیّت خویش پنهانی، تا کی ثنای ستمگر؟ و توی ای سوار بر رهوار - تو بر سینه و سر زدی اگر کسی میدید� تا رکابت گیرند؛ و چون بر زین نشستی، بر پیادگان خندیدی!
ای زاده ی، دروغ و بالیده در ریا، به شمار ِ بارهایی که به نامم سوگند خوردی برای فریفتن خویش و دیگری و من و خدا، به همان شمار که دانستم و به رویت نیاورم، شرمی از فردا کن که آینه رو به رویت گیرند. ذوالفقار این است، نه تیغ دو دم!
صبر کردم صبر، چون کسی که خار در چشم و استخوان در گلو دارد_به سالها!
آنها که خود را به من میبندند� کاش آزادم کنند از این بند! _آنها که سوار بر مرکب روح سادهدلانن�! آنها که لاف جنگ میزنن� با دشمنان خیالی در دیارات خیال؛ و هرگز نجنگیدند با دشمن راستین که در نهاد خویش میپرورن� برای جنگ با حقیقت!
شما با من چه کردید؟ ای شما که دوستداران منای�! من کجا هستم؟ بر صحنه شما حقیقت من کجاست؟ حذفا� می کنید به خاطر نیکیهای�. و با من، نیکی را حذف می کنید. آری _نیکی بر صحنه� شما مرده! و اگر قاتل نیکمردی بودم، با سربلندی نشان میدادی�! شما که دوستداران منید با من چنین کنید، دشمنانم چه باید کنند؟
شما با من چه کردید؟ بزرگم کردید برای حذفم! راستی که من انسان بودم پیش ازآنکه به آسمان برین برانیدم! چنین است که صحنه ها از ابن ملجم پر است و از علی خالی! _ شما دوستداران که با من چنین کنید، دشمنانم چه باید بکنند؟
_________________
آن سه تن اند که میمیرند� یکی برای ظلمش، یکی برای مکرش، و یکی برای عدالتش! ولی نه؛ در عمل ظالم ومکّا� جان به در بُردند، و تنها سومی بود که فرقش شکافت! عدالت میمیرد� و ظلم و مکر میمان�!
•Ģ�
تو کفر میگویی پسر ملجم. اگر ما گنهکاریم از آنست که خدایمان چنین خواسته! و اگر به اسفلْ درکاتِ دوزخ افکنده شویم از آنست که در ازل برما چنین نوشته! و اگر بدی بر تو نوشته باشند و خوبی کنی، خلاف خواست ویی؛ و بر وی کافری پسر ملجم! گفتی دوزخ؟ نترس و نپرس خارجی! بهشت و دوزخ پیش از ما در کتاب محفوظ، و از پیش، تقسیم شده؛ و آن جای دوستانی است که خدا شایسته دوستی خود آفریده،نه جای من و تو!
•Ģ�
من کجا هستم؟ حقیقت من کجاست؟ روزگاری ساکن شهری بودم؛ و اینک قرنهاست سرگشته� بیابانِ خضرِ الیاسم! - شما مرا از من گرفتید. خیالات خود را به من چسباندید. خون از شمشیرم چکاندید و سرهای دشمنان به تیغ ذوالفقارم بریدید! قلعه گیر و خندق گذار و معجزه سازم کردید! شاه ِ مردان و شیر خدا گفتید! از زمینم به چهارمْ آسمان بُردید! به خدایی رساندید! پدر خاک و خون خدا خواندید! درِ شهر علمم خواندید و از آن به درون نرفتید! شما با من چه کردید؟
وای بر آن که برده کند، و آن که بردگی خواهد! وای بر آن که نام و خون کسی را نان و آب خود کند! شما با من چه کردید؟ سوگند خوردید به فرق شکافته� من برای رواج سکّه های قلبتان! به ذوالفقار ِ خون چکان برای کشتن روح زندگی! و اشک ریختید بر مظلومیت ِ من تا ساده دلان را کیسه تهی کنید!
ای طبلی از شکم ساخته، قناعت به دیگران آموختی تا خود شکم بیانباری! ای رگ گردن برآورده، گردن زدن آیین کردی، که گردنت نزنند! ای بالانشین، که حیا افکندی، دور نیست که افکنده شوی! و ای ستم بر، که در مظلومیّت خویش پنهانی، تا کی ثنای ستمگر؟ و توی ای سوار بر رهوار - تو بر سینه و سر زدی اگر کسی میدید� تا رکابت گیرند؛ و چون بر زین نشستی، بر پیادگان خندیدی!
ای زاده ی، دروغ و بالیده در ریا، به شمار ِ بارهایی که به نامم سوگند خوردی برای فریفتن خویش و دیگری و من و خدا، به همان شمار که دانستم و به رویت نیاورم، شرمی از فردا کن که آینه رو به رویت گیرند. ذوالفقار این است، نه تیغ دو دم!
صبر کردم صبر، چون کسی که خار در چشم و استخوان در گلو دارد_به سالها!
آنها که خود را به من میبندند� کاش آزادم کنند از این بند! _آنها که سوار بر مرکب روح سادهدلانن�! آنها که لاف جنگ میزنن� با دشمنان خیالی در دیارات خیال؛ و هرگز نجنگیدند با دشمن راستین که در نهاد خویش میپرورن� برای جنگ با حقیقت!
شما با من چه کردید؟ ای شما که دوستداران منای�! من کجا هستم؟ بر صحنه شما حقیقت من کجاست؟ حذفا� می کنید به خاطر نیکیهای�. و با من، نیکی را حذف می کنید. آری _نیکی بر صحنه� شما مرده! و اگر قاتل نیکمردی بودم، با سربلندی نشان میدادی�! شما که دوستداران منید با من چنین کنید، دشمنانم چه باید کنند؟
شما با من چه کردید؟ بزرگم کردید برای حذفم! راستی که من انسان بودم پیش ازآنکه به آسمان برین برانیدم! چنین است که صحنه ها از ابن ملجم پر است و از علی خالی! _ شما دوستداران که با من چنین کنید، دشمنانم چه باید بکنند؟
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
مجلس ضربتزد�.
Sign In »
Reading Progress
November 25, 2017
–
Started Reading
November 25, 2017
– Shelved
November 25, 2017
–
Finished Reading
December 4, 2017
– Shelved as:
play-and-screenplay