فرشاد's Reviews > مقالات شمس تبریزی
مقالات شمس تبریزی
by
by

حکایت این کتاب به ایستگاه مترو دروازه دولت که زشتتری� و عاشقانهتری� ایستگاه مترو دنیاست گره خورده است. جایی که مسافران همه با عجله مشغول فرار بودند، در میانه� یک راهروی بیانتها� تنها ایستاده بودم�.
مقالات شمس را همان روز [؟] از دستفروشی در مترو خریدم که کیف کوچکی از کتاب به همراه داشت. در ایستگاه دروازه دولت، که زیباترین ایستگاه مترو دنیاست کتاب از دستم افتاد و صفحاتش زیر پای مسافران شکست. درست مثل ..�.
مقالات شمس کتابی عاشقانه است که نمیتوان� دربارها� چیزی بنویسم. برای نوشتن باید با کلمات آشنا بود. و اگر نتوانی چیزی را که در ذهن داری بگویی، آنوق� هر چه بگویی بیمعن� میشو�. مخصوصا درباره� عشق آدم باید همیشه حواسش را جمع کند. باید بتواند به زبان ورتر جوان صحبت کند�.
گوته، کتابی در باره� عشق نوشته است. بنام رنجها� ورتر. این کتاب مشابهت فراوانی با اشعار حافظ دارد. از غیاب میگوی�. از فاصله، از هدیه� عاشقانه، از ادای جمله� دوستت دارم، و شنیدن پاسخ ناامید کننده� "من هم." از تمنای عشق، از همذات پنداری عاشق با تمام عاشقان دنیا. از روزهای خاص دیدار با معشوقه [روزهای جشن]، از مقصر بودن عاشق [هر عاشقی خیال میکن� که در حق معشوقه کوتاهی کرده و از این رو احساس گناه میکند]، از تبعید شدن از معشوقه، از آرامش آغوش معشوق، از عشقی که به بیان در نمیآی�. از وابستگی، از متنهای� که عاشق برای معشوقه اش مینویس� [وبلاگ، نامه؟] ، از هدیه� دادن، از تن معشوقه، [که تمام احساس و علاقه� عاشق از آن تن میآید]، از وقتی که انگشته� به طور اتفاقی با تن معشوق تماس پیدا میکند� از انتظار، از فاجعه�.
شمس در مقالات، میخواه� رنجها� عشق را توصیف کند. در مقالات، شمس هم ابژه� یک رابطه� عاشقانه است و هم راوی آن. زبانی رازآلود دارد و کتابیس� که باید در وقت خودش خوانده شود�.
مقالات شمس را همان روز [؟] از دستفروشی در مترو خریدم که کیف کوچکی از کتاب به همراه داشت. در ایستگاه دروازه دولت، که زیباترین ایستگاه مترو دنیاست کتاب از دستم افتاد و صفحاتش زیر پای مسافران شکست. درست مثل ..�.
مقالات شمس کتابی عاشقانه است که نمیتوان� دربارها� چیزی بنویسم. برای نوشتن باید با کلمات آشنا بود. و اگر نتوانی چیزی را که در ذهن داری بگویی، آنوق� هر چه بگویی بیمعن� میشو�. مخصوصا درباره� عشق آدم باید همیشه حواسش را جمع کند. باید بتواند به زبان ورتر جوان صحبت کند�.
گوته، کتابی در باره� عشق نوشته است. بنام رنجها� ورتر. این کتاب مشابهت فراوانی با اشعار حافظ دارد. از غیاب میگوی�. از فاصله، از هدیه� عاشقانه، از ادای جمله� دوستت دارم، و شنیدن پاسخ ناامید کننده� "من هم." از تمنای عشق، از همذات پنداری عاشق با تمام عاشقان دنیا. از روزهای خاص دیدار با معشوقه [روزهای جشن]، از مقصر بودن عاشق [هر عاشقی خیال میکن� که در حق معشوقه کوتاهی کرده و از این رو احساس گناه میکند]، از تبعید شدن از معشوقه، از آرامش آغوش معشوق، از عشقی که به بیان در نمیآی�. از وابستگی، از متنهای� که عاشق برای معشوقه اش مینویس� [وبلاگ، نامه؟] ، از هدیه� دادن، از تن معشوقه، [که تمام احساس و علاقه� عاشق از آن تن میآید]، از وقتی که انگشته� به طور اتفاقی با تن معشوق تماس پیدا میکند� از انتظار، از فاجعه�.
شمس در مقالات، میخواه� رنجها� عشق را توصیف کند. در مقالات، شمس هم ابژه� یک رابطه� عاشقانه است و هم راوی آن. زبانی رازآلود دارد و کتابیس� که باید در وقت خودش خوانده شود�.
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
مقالات شمس تبریزی.
Sign In »
Reading Progress
March 28, 2018
–
Started Reading
March 28, 2018
– Shelved
March 28, 2018
–
Finished Reading
Comments Showing 1-19 of 19 (19 new)
date
newest »

message 1:
by
Nazanin
(new)
Mar 28, 2018 12:34PM

reply
|
flag

سلام آقا. ممنون از تعربفتون�. بله. تصحیح فوق العاده� آقای موحد�.

وقتی داشتم ریویو رو میخوندم� یاد ورتر افتادم. بعد یهو دیدم شما هم ازش نوشتی! خیلی برام جالب بود. :)

وقتی داشتم ریویو رو میخوندم� یاد ورتر افتادم. بعد یهو دیدم شما هم ازش نوشت..."
سلام. بابت خوندن رنجها� ورتر به شما تبریک میگ�. پیشنهاد میکنم مقالات جناب شمس رو هم هر زمانی که فرصت داشتید مطالعه بفرمایید. ممنون از لطف و توجهتو� محمد عزیز. پاینده باشی آقا�.

خیلی ممنونم از توجهتو�. لطف دارید. پاینده باشید�.

وقتی داشتم ریویو رو میخوندم� یاد ورتر افتادم. بعد یهو دید..."
خیلی ممنون.
بخشهای� از مقالات شمس رو خونده� و تو برنامهٔ نزدیکم هست که کامل بخونمش.
ورتر جوان را نخواندم و هیچ وقت انگار علاقه ای هم به خواندنش نداشتم و طبق توصیف شما انگار متوجه شدم چرا...صحبت از عشقی است زمینی و همگانی....عشقی که انگار همه با آن همذات پنداری میکنند در ارتباط عاطفی بین زن و مرد......و عشق از این منظر برای من بی کیفیت است.....از طرفی عشق شمس که مثالی بی بدیل از عشق است احساسی است که مرا به وجد می آورد....بی مکانی و بی زمانی....وابستگی نداشتن به اینجا و اصول و تعاریف.....عشقی بدون شرط, احساسی برخواسته از نهان و نشسته بر نهاد.....آنجا که میتوانی در اتاقی برای یک هفته محبوس باشی و بعد برای یک عمر چشم به راه و آنچه در این میانه معنا ندارد غیر است و فهمش از احساست.....


درود بر شما. من فکر نمیکن� عشقی جز آن عشق که همگان قادر به فهم و ادراکش هستند وجود داشته باشد. به عبارتی همان عشق زمینی. به گمانم تعریفی که مولانا و شمس هم از عشق ارائه میدهند همین عشق زمینی باشد. یک حالت انسانی. حالتی از یک دگرگونی ناب که انسان در درون خود آن را به وضوح حس میکن� و جایی برای تردید باقی نمیگذارد�.
من البته پیرو مذهب نیستم. اما این آیه از قرآن را در این مورد شاهد میگیر�: الانسان على نفسه بصیرة. و لو القى معاذیره�. انسان بر حال خودش آگاه است. هر چند که در ظاهر برای خود عذرهایی بتراشد. کسی که دچار عشق میشو� به روشنی این دچار بودن را احساس میکن�. اهمیتی ندارد که آن شخص مولانا باشد یا مجنون. به گمان من عشق بر همه� افراد بشر با یک کیفیت عارض میشو�. وجود عاشق از معشوق لبریز میشو�. شمس میگوید: در اندرون لیلی همه مجنون است و اندرون مجنون همه لیلی.
عشق زمینی، بیمکانیس� و بیزمان� و رهایی از تعلق به اصول و شروط. به نظر من مولانا هم از این عشق میگوی� و در جست و جوی چنین عشقیست�.

درود بر شما. به خاطر این اتفاق نبود. به دلیل یادمانی بود که در متن اشاره ای نکردم. ممنون از توجهتو�.
فرشاد wrote: "رؤیا (Roya) wrote: "ورتر جوان را نخواندم و هیچ وقت انگار علاقه ای هم به خواندنش نداشتم و طبق توصیف شما انگار متوجه شدم چرا...صحبت از عشقی است زمینی و همگانی....عشقی که انگار همه با آن همذات پنداری ..."
البته من هم از عشق زمینی صحبت میکردم و میکنم فقط شاید بیانم اشتباه بود در اینکه عشق زمینی که این روزها آدمها برایش تعریفی دارند که من با آن مخالفم....عشق بی زمان و مکان و رها از تعلق و شرایط همان عشق مد نظر من است اما کجا اجرا میشود کمی برایم سوال است....و بی شک ورتر صاحب چنین عشقی نبوده است ولی شمس و مولانا بی یقین
البته من هم از عشق زمینی صحبت میکردم و میکنم فقط شاید بیانم اشتباه بود در اینکه عشق زمینی که این روزها آدمها برایش تعریفی دارند که من با آن مخالفم....عشق بی زمان و مکان و رها از تعلق و شرایط همان عشق مد نظر من است اما کجا اجرا میشود کمی برایم سوال است....و بی شک ورتر صاحب چنین عشقی نبوده است ولی شمس و مولانا بی یقین

دقیقا. از این منظر کاملا با فرمایش شما موافقم�.

نه دوست عزیز. امکان دانلود از این سایت وجود نداره�.

پرده ایی که شمس در مقالات میدرد و گنج هایی که اشکار میکند با توصیفی کا حافظ در شعر هایش از عشق میکند تفاوت بسیاری دارد مانند اینکه یک راننده تاکسی هم سیاست را تفسیر میکند و یک سیاستمدار هم و بین این دو تفسیر دنیایی فرق است.