ŷ

Gypsy's Reviews > مغازه‌� خودکشی

مغازه‌ی خودکشی by Jean Teulé
Rate this book
Clear rating

by
31690889
** spoiler alert ** دلم می‌خواس� بیام بگم ملت آب دست‌تون� بذارین زمین و برین مغازۀ خودکشی رو بخونین که قطری هم نداره و بی‌انداااااز� ایده‌� خاص و جدید و امروزیه و حالِ این روزهای ماهاست!

ولی نه، نمی‌تون� با همچین شوقی بگم؛ چون داستان رفته‌رفت� افت می‌کن�!

مغازۀ خودکشی یه شروع عالی داره با یه ایدۀ عالی‌ت�. مغازه‌ا� که لوازم خودکشی می‌فروش� و "ما خودکشی رو تضمین می‌کنی�. اگه نمردید، پول‌تو� رو پس می‌دی�." و "به‌عل� عزاداری باز است." و شعارش اینه که: آیا در زندگی شکست خورده‌اید� لااقل در مرگ‌تا� موفق باشید.

یه کمدی سیاه عالیه که دوست داری ازش فیلم بسازن! خیلی از ماها دوست نداریم از کتاب‌های� که دوست‌شو� داریم فیلم بسازن؛ چون هم قربانی جلوه‌ها� سینمایی و طبع مخاطب و هالیوود می‌شه� همم جزییات و دقت داستان رو نداره. اما مغازۀ خودکشی قابلیت فیلم شدن هم داره و دوست داری فیلمش رو ببینی.

خودکشی و مرگ و دید منفی به زندگی فقط فلسفۀ مغازه نیست؛ توی تک‌ت� شخصیت‌های� که مغازه رو می‌گردون� هست. اینکه به مشتری‌هاشو� نمی‌گ� روز خوش. آرزوهای خوب نمی‌کن�. برا تولد دخترشون بهش می‌گ� یه سال از عمرت کم شد. آلن‌کوچول� که سرشار از زندگیه، موقعیت‌ها� طنز خوبی رو فراهم می‌کن� و تعارض رو توی داستان به‌وجو� می‌آر�. غیر این عاشق شدن مرلین و تغییرات ونسان و همین‌طو� ماهیت مغازه هم داستان رو جذاب‌ت� می‌کن�. اینکه شخصیت‌ه� نمی‌تون� خودشون رو بکشن، چون اگه بکشن این مغازۀ نسل‌اندرنسلی‌شو� رو کی می‌خوا� بچرخونه؟ پس محکومن به زندگی. و این یه جورایی حال ماهاست. همون مفهوم دازاین هایدگره که ما توی این زندگی افتادیم. سارتر هم می‌گ� ما محکومیم به زندگی. زندگی همین‌ق� بی‌معنی� و باید بهش معنی بدی، باید یه مغازه‌ا� بسازی برای خودت که تو رو اینجا نگه داره.

ولی گفتم، داستان رو انگار یه نویسندۀ نیمه‌حرفه‌ا� نوشته؛ چون با وجود شروع و ایدۀ عالی و تکنیک‌ها� گاه‌وبی‌گاه� و ظرافت‌های� که داره، در پیشروی داستان موفق نیست به‌نظر�. به‌خصو� پایان زیادی خوشش بهم ننشست. هرچند انگار که به خودشم نچسبید که اونطور آلن رو به فنا داد. دوست دارم کتاب رو بخونین و دربارۀ پایانش نظر بدین؛ چون خیلی با پایانش مشکل داشتم! در روند داستان هم قاطی ویژگی‌ها� مخاطب‌پسندان� شد. همین عاشق شدن مرلین. هرچند که خیلی با اون تیکه خندیدم که ارنست به‌عنوا� یه نگهبان قبرستون به مرلین ابراز علاقه می‌کن� و می‌گ� تا پای مرگ. :)) یا اون تیکه که بابائه می‌گ� اگه مغازه رو جمع کنیم چی� بزنیم؟ ونسان می‌گ� پنکیک‌فروش�. یا چندتا تیکۀ دیگه که واقعاً بامزه بود و من اینجا تعریف کردم بی‌مز� شد. :دی

به‌نظر� بزرگ‌تری� عیب داستان این بود که کم بود! نویسنده نتونسته بود ادامه‌� بده. یه ایدۀ باحال داشته، شخصیت‌ه� رو طراحی کرده، فلسفۀ وجودی مغازه رو داشته، حتی فکر کرده که اسامی تناسب داشته باشن و چقدر ازین انتخابش خوشم اومد، اما نمی‌دونست� دقیقاً با اینا چی کار کنه. اگه بخونین متوجه می‌شی� چرا اینو می‌گم� چون اتفاق‌ها� توی داستان رو خیلی دم‌دست� انتخاب کرده، برخلاف چیزهایی که براش طراحی کرده بوده. مثل تولد مرلین، مثل عاشق شدنش، مثل از رونق افتادن مغازه، مثل تغییرات ونسان، همه با هم تناسب داشتن اما دم‌دست� بودن. اینه که می‌گ� نویسنده نیمه‌حرفه‌ا� بوده. یه وقتی یه نویسندۀ حرفه‌ا� هم چیزهای دم‌دست� رو برمی‌دار�. اما رشدشون می‌د�. سریع نمی‌ر� سراغ‌شو�. اینجا خیلی سریع رفت سراغ‌شو� و داستان زود تموم شد. خیلی اتفاق‌ه� می‌تونس� براشون بیفته، نه؟

دوست داشتم بیشتر توی این مغازۀ خودکشی بچرخم. زود خراب شد.
201 likes · flag

Sign into ŷ to see if any of your friends have read مغازه‌� خودکشی.
Sign In »

Reading Progress

May 2, 2018 – Shelved as: to-read
May 2, 2018 – Shelved
June 29, 2018 – Started Reading
June 29, 2018 – Finished Reading
July 1, 2018 – Shelved as: دوسشون-دارم
July 1, 2018 – Shelved as: طنزناك
July 1, 2018 – Shelved as: کاش-توی-این-داستان-بودم

Comments Showing 1-39 of 39 (39 new)

dateDown arrow    newest »

Yasmin M. به نظر ایده ی جالبیه، ببینم حتما میخونمش


message 2: by Shabnam (new)

Shabnam یک انیمیشن هم سال ۲۰۱۲ ساخته شد به همین اسم Le Magasin des suicides برام خیلی جالب بود ایده اش


Gypsy Yasmin wrote: "به نظر ایده ی جالبیه، ببینم حتما میخونمش"

آره ایده‌� واقعاً خوبه!


Gypsy Shabnam wrote: "یک انیمیشن هم سال ۲۰۱۲ ساخته شد به همین اسم Le Magasin des suicides برام خیلی جالب بود ایده اش"

عه نمدونستم! ممنونم از معرفی. 🌸


zara چه ریویو خوبی!منم باهات موافقم...پایانش مسخره شد.
با اینک ایده داستان محشر بود اما خوب نوشته نشده بود..پراکنده بود و به نظرم جای کار بیشتری داشت..و زیاد نتونستم با اخراش ارتباط برقرار کنم:(


Gypsy zara wrote: "چه ریویو خوبی!منم باهات موافقم...پایانش مسخره شد.
با اینک ایده داستان محشر بود اما خوب نوشته نشده بود..پراکنده بود و به نظرم جای کار بیشتری داشت..و زیاد نتونستم با اخراش ارتباط برقرار کنم:("


آره ایده‌� خیلی محشر بود. حس می‌کرد� نویسنده آماتوره. انگار واقعاً هم آماتوره، دیدم این معروف‌تری� کتابشه. خیلی جای کار داشت. آخرشم که اینطوری.


Zhra من هم واقعا پایانش رو نتونستم درک کنم واقعا دلیلی ندیدم ک الن ناگهان طناب رو رها کنه 😕


Gypsy Zhra wrote: "من هم واقعا پایانش رو نتونستم درک کنم واقعا دلیلی ندیدم ک الن ناگهان طناب رو رها کنه 😕"

منم دلیلش رو درک نکردم!


message 9: by Negin (new) - added it

Negin انیمیشنش خوبه ببینیدXD
مخصوصا اونجا که خواهرشو دید میزنن که خیلی منحرفانه بود


Gypsy Negin wrote: "انیمیشنش خوبه ببینیدXD
مخصوصا اونجا که خواهرشو دید میزنن که خیلی منحرفانه بود"


عه! چشم!


message 11: by Rana (new) - rated it 3 stars

Rana Heshmati وای چقدر ریویوی خوبی نوشتی! دقیقا همین‌ه�! و نظر من درمورد پایانش، فارغ از خط آخر.. کلا این روند رو به خوبی پیش رفتنش، بنظرم خیلی الکی بود.. همینطوری 😕


message 12: by معصوم (last edited Aug 25, 2018 11:21AM) (new) - added it

معصوم توکلی ظاهراً ریویوی خیلی خوبی نوشته اید (می گویم ظاهراً چون کتاب را نخوانده ام)
ولی لطفاً اسپویلر آلرت بگذارید. چون به نظر می رسد خیلی چیزها را لو داده اید!😞


Gypsy Rana wrote: "وای چقدر ریویوی خوبی نوشتی! دقیقا همین‌ه�! و نظر من درمورد پایانش، فارغ از خط آخر.. کلا این روند رو به خوبی پیش رفتنش، بنظرم خیلی الکی بود.. همینطوری 😕"

ممنونم! :) منم هیچ کنار نیومدم با این روند خوبش. ناسلامتی مغازۀ خودکشیه، کلی اتفاق ابزوردتری می‌تونس� بیفته! یه همچین روندی رو هر نویسندۀ دیگه‌ا� هم می‌تونس� پیش بگیره.


Gypsy معصوم wrote: "ظاهراً ریویوی خیلی خوبی نوشته اید (می گویم ظاهراً چون کتاب را نخوانده ام)
ولی لطفاً اسپویلر آلرت بگذارید. چون به نظر می رسد خیلی چیزها را لو داده اید!😞"


آخ آره! چشم چشم :D


message 15: by ___blue___ (new) - added it

___blue___ واقعا چرا آلن کار خودش رو تموم کرد؟ مرض داشت انگار. واقعا چی شد؟


Gypsy ___blue___ wrote: "واقعا چرا آلن کار خودش رو تموم کرد؟ مرض داشت انگار. واقعا چی شد؟"

فکر کنم می‌خواس� با این کار به خانواده‌� تلنگر بزنه ولی اگه اینم باشه خیلی کلیشه می‌ش�. درکل پایان اصلاً خوب نبود.


Soniya میخوام بخونمش ولی نظرتون راجع ب پایانش دلسردم میکنه!


Gypsy Soniya wrote: "میخوام بخونمش ولی نظرتون راجع ب پایانش دلسردم میکنه!"

اگه خرجی براتون برنمی‌دار� بخونین، به‌خصو� که قطرش واقعاً کمه. ولی خب غیر پایان‌بندی� ایده هم خیلی دم‌دست� و کلیشه پیش می‌بر�.


Atieh واقعا زود خراب شد..اصلا آخرشو دوست نداشتم


Gypsy Atieh wrote: "واقعا زود خراب شد..اصلا آخرشو دوست نداشتم"

منم! الان که بش فکر می‌کن� اصن ازین کار بدم اومده! میخوام بش دو بدم.


The reyhan! کاملن صحیح و حتا بزرگوارانه س ریویوت، عزیزجان! :)) من به قدری سرِ عاخرش اعصابم ریخ بهم که کتابو شوت کردم یه ور و خودم رفتم یه ورِ دیگه. ایده ی بسیار ناب و عالی رو با این پردازش ناقص و علیلش حروم کرده اصن.


Gypsy The reyhan! wrote: "کاملن صحیح و حتا بزرگوارانه س ریویوت، عزیزجان! :)) من به قدری سرِ عاخرش اعصابم ریخ بهم که کتابو شوت کردم یه ور و خودم رفتم یه ورِ دیگه. ایده ی بسیار ناب و عالی رو با این پردازش ناقص و علیلش حروم کر..."

الان که فکرشو می‌کن� اصلاً از داستان بدم میاد! می‌خوا� بش دو بدم! پایان‌بند� خیلی آشغال بود! حیف ایده! حتی ایده هم درست نپرداخته بود. انگار همون برداشت اولیه‌ش� نوشته، بعد ترسیده ادامه‌� بده خراب شه، یه پایان دم دستی و مسخره بش چسبونده گفته حالا ببینیم چی میشه! :|


Atoosa ریویوت عالی بود منم اصلا آخرش یخ زدم ! ولی ایده ش محشر بود که واقعا حیف شد ... من صوتی گوش دادم و تصویرسازی می کردم یه دفعه داستان رو جمع کرد می شد خیلی بهتر از اینا باشه .


Gypsy Atoosa wrote: "ریویوت عالی بود منم اصلا آخرش یخ زدم ! ولی ایده ش محشر بود که واقعا حیف شد ... من صوتی گوش دادم و تصویرسازی می کردم یه دفعه داستان رو جمع کرد می شد خیلی بهتر از اینا باشه ."

خیلی حیف شد!


Hamed daemkar سلام، من همین الان کتاب رو تموم کردم این ریویو مال تقریبا ۲ سال پیشه و خب دوست دارن بدونم الان نگاهت فرقی کرده؟
و اینکه میتونی اینجوری نگاه کنی که امید مثل یه باگه درست مثل یه بخش از وجود که شاید ما نخوایم وجود داشته باشه دنبالش کنیم تا بکشیمش ولی اون آروم آروم ما رو بکاوه و عوض کنه و وقتی ماموریتش تموم شد مارو به حال خودمون بذاره، چرا؟ چون امید فقط برای بیرون آوردن و تلنگر زدنه به خودمون تا از شرایط بهرانی بیرون بیاین البته اینا نکنه تاثیرات تا ۵:۳۰ صبح بیدار موندن و شب قبلش نخوابیدن هم باشه😂


Gypsy Hamed wrote: "سلام، من همین الان کتاب رو تموم کردم این ریویو مال تقریبا ۲ سال پیشه و خب دوست دارن بدونم الان نگاهت فرقی کرده؟
و اینکه میتونی اینجوری نگاه کنی که امید مثل یه باگه درست مثل یه بخش از وجود که شاید م..."


آقا من متأسفانه با شما خیلی موافقم، یه‌ک� بخواب فقط. :))


مرآذین خیلی موافقم، منم خیلی خندیدم و ایده رو دوست داشتم ولی قشنگ از وسطاش گند زد، دقیقا یه ایده داشت و نمی‌دونس� ایده رو چیکار کنه. اصلا چرا تو اون وضعیت مردم بچه‌دا� می‌شدن� اگه انقدر بدشون میاد از زندگی


Gypsy مرآذین wrote: "خیلی موافقم، منم خیلی خندیدم و ایده رو دوست داشتم ولی قشنگ از وسطاش گند زد، دقیقا یه ایده داشت و نمی‌دونس� ایده رو چیکار کنه. اصلا چرا تو اون وضعیت مردم بچه‌دا� می‌شدن� اگه انقدر بدشون میاد از زندگی"

وای همین! چرا بچه‌دا� شدین اصن! اوه البته فکر کنم اینو جواب دادن تلویحاً، که مغازه‌شو� نسل‌اندرنس� پابرجا بمونه. :|


Pourahmadi بلد نبود قصه بگه. ایده رو حیف کرده.


Gypsy Pourahmadi wrote: "بلد نبود قصه بگه. ایده رو حیف کرده."

آخ خیلی!


Narges_Jmlpr من با حرفاتون موافقم. واقعا داستان اونقدر عالی و کوبنده شروع شد که من تا پنجاه صفحه اول میخکوب بودم؛ اما افت داشت و واقعا ای کاش بهتر تموم میشد! اما خب پشیمون نیستم که خوندمش.


Alireza نظرات رو که خوندم تقریبا با همه موافق بودم .ریووی شما هم خیلی خوب بود .دقیقا ایده خیلی خوب بوده ... البته این ایده برای خود نویسنده نیست .
گروهی از شاعران قرن نوزدهم نقدی با عنوان مغاره ی خودکشی دارند که به گفته ی خود ژان تولی الهام بخش این ایده بوده . ولی با این حال به نظرم بازم ایده ی بکری بود .
من چندان با پایان بندی مشکلی نداشتم . به نظرم از قبل برای این پایان بندی اشاراتی داشته .مثلا هیچ دلیلی مطرح نمیکنه که در یک خانواده ای که همه افسردن (هم ژنتیک و هم محیط ) چطور کودکی با چنین روحیاتی زاده شده .اینجا آلن نماد یک منجی رو داشت به نظرم که وقتی میبینه ماموریتش تموم شده عملا وجودش به پایان میرسه . وجود آلن به ماموریتش مربوط بوده .
اما ضعف نویسنده در پرورش داستان واقعا مشخص بود .من انتظار فضا سازی ها و همینطور دیالوگ های خیلی قوی تری رو داشتم . چقد منتظر بودم که یه آدم عجیب غریب، مثلا یه نویسنده وارد مغازه بشه. انتظار بحث های فلسفی رو داشتم .
علاوه بر همه ی این ها ، روایت مستقیم نویسنده اذیتم میکرد . سعی میکرد همه چی رو مستقیم بیان کنه .البته فقط سلیقه ی منه ، اما خیلی چیزا رو دوست داشتم به صورت اشاره بخونم . مثلا واقعا لازم نبود در مورد اسم های بچه ها توضیح بده که با توجه به شخصیت هایی که خودکشی کردن اینا رو انتخاب کرده . هم واضح بود و هم اگه نمی گفت باعث مطالعه ی فعال می شد . یکم سرچ هم میکردیم بعصی جاها .مرموزتر و جذاب تر می شد.
خیلی حرف زدم
خوشحال میشم نظرتون رو بازم بشنوم


Gypsy Narges_Jmlpr wrote: "من با حرفاتون موافقم. واقعا داستان اونقدر عالی و کوبنده شروع شد که من تا پنجاه صفحه اول میخکوب بودم؛ اما افت داشت و واقعا ای کاش بهتر تموم میشد! اما خب پشیمون نیستم که خوندمش."

آره منم پشیمون نیستم، حیفش کرد فقط.


Gypsy Alireza wrote: "نظرات رو که خوندم تقریبا با همه موافق بودم .ریووی شما هم خیلی خوب بود .دقیقا ایده خیلی خوب بوده ... البته این ایده برای خود نویسنده نیست .
گروهی از شاعران قرن نوزدهم نقدی با عنوان مغاره ی خودکشی دا..."


آره منم پایان به لحاظ تم اصلی داستان برام منطقی بود، ولی مدلی که پایان رو ارائه داد نه. انگار نویسنده می‌دونس� می‌خوا� اینطوری تموم کنه ولی می‌ترسی� چطوری بگه. نمدونم شاید فکر می‌کرد� خوب درنیاره یا هرچی، خیلی سریع می‌بند� و با دم دستی‌تری� دیالوگا و اکت‌ه� تمومش می‌کن�. یعنی به منم می‌داد� می‌گفت� این داستان پایانشو بنویس همین می‌نوشت�. ولی تو که نویسنده‌ا� چی؟ دیالوگ‌ها� سطحی جای جای داستان و ناپختگی‌ها� تکنیکی... خیلی حیف شد کار. منم با این مستقیم‌گویی� خیلی مشکل داشتم! به خصوص اینکه تم داستان، فضای کمدی سیاهش کاملاً بهت این فضا رو میده که با کنایه و بازی‌ها� لفظی و نمادی و رفتاری خیلی چیزا رو بگی، ولی راحت‌تری� مدل نوشتن رو انتخاب کرده بود. دربارۀ اسم شخصیت‌ه� هم خیلی موافقم، رسماً خواننده رو هیچی فرض نکرده بوده. :))

منم خیلی حرف زدم. :D


message 35: by Sepideh (new)

Sepideh این نویسنده نمیتونست زیبا تر از این یه ایده ی ناب رو بکشه!
این کتاب در شرح و توصیف حال و هوای حاکم خیلی ضعیف عمل کرده و اصلا پسر بچه که تا حدودی باید نقش محوری داستان میبود نقش پر رنگی نداره و خ ب پرداخته نشده بهش اولش پایانش رو نمیتونستم درک کنم و تناقض میددم درش که بعد ها متوجه شدم شاید این اتفاقی که براش افتاد یکی از هنرمندی های نویستده باشه و از نکات مثبت داستان بود


message 36: by MaNi (new) - rated it 2 stars

MaNi Razavizadeh بسیار موافقم


Gypsy Sepideh wrote: "این نویسنده نمیتونست زیبا تر از این یه ایده ی ناب رو بکشه!
این کتاب در شرح و توصیف حال و هوای حاکم خیلی ضعیف عمل کرده و اصلا پسر بچه که تا حدودی باید نقش محوری داستان میبود نقش پر رنگی نداره و خ ب ..."


جمله اول شما بهترین توصیفیه که از این داستان خوندم :))

منم اون پسره رو عطف داستان میدونستم ولی هنوزم با گذشت زمان پایان رو دوست ندارم..


message 38: by Raoof (new) - rated it 1 star

Raoof sibeveih احتمالا آخرای قصه قرار بوده همونجوری به خوبی و خوشی تموم بشه بعدش برگشته با خودش گفته خیلی دیگه گندش رو در اوردم بزار یه حرکتی بزنم پایانش خاص بشه!😒


Gypsy Raoof wrote: "احتمالا آخرای قصه قرار بوده همونجوری به خوبی و خوشی تموم بشه بعدش برگشته با خودش گفته خیلی دیگه گندش رو در اوردم بزار یه حرکتی بزنم پایانش خاص بشه!😒"

آره :))


back to top