ŷ

amin akbari's Reviews > سوگ مادر

سوگ مادر by شاهرخ مسکوب
Rate this book
Clear rating

by
43877225
's review

liked it

به نام او

اول
اول از همه بگویم که شاهرخ مسکوب یکی از محبوبترین نویسندگان و پژوهشگران معاصر در نزد من است و به نظرم در نثر فارسی صاحب سبک است و یکی از بهترین نثرها را در میان معاصران دارد، در عرصه پژوهش هم هرچند یک پژوهشگر به معنای عرفی و آکادمی آن نیست (و خود نیز هیچ‌وق� چنین ادعایی نداشته) ولی از ذوق و دقت ادبی سرشاری برخوردار است، از طرفی ترجمه‌ها� مسکوب به واسطه همان نثر پخته و پرداخته و همچنین دانش ادبی سرشار جزو بهترین‌هاست� خصوصاً ترجمه افسانه‌ها� تبای که بی‌هی� تعارفی شاهکاری ادبی‌س�. در یک کلام شاهرخ مسکوب در هر زمینه‌ا� که قلم زده است یک عاشق پاکباخته ادبیات است که این عشق و علاقه را به بهترین صورت به مخاطب خود منتقل می‌کن�

دوم
به صورت اتفاقی سوگ مادر مسکوب را پس از خیر النساء قاسم هاشمی نژاد (به قول یوسفعلی میرشکاک: شاه قاسم) دو اثر خواندنی به قلم دو تن از نویسندگان مورد علاقه‌ا� که اتفاقا موضوع مشترکی دارد: مادر
البته ژانر نوشتاری دو اثر بسیار متفاوت خیر النساء یک رمان با بن‌مایه‌ها� عرفانی و فرمی بدیع است که هاشمی‌نژا� در آن به سرگذشت زندگی مادربزرگش خیرالنساء هاشمی‌نژا� می‌پرداز� و سوگِ مادر مجموعه روزنوشتهای شاهرخ مسکوب است که دوران مریضی و پس از مرگ مادر او را شامل می‌شو�
ولی هر دو اثر از تعلق خاطر عمیق این دو نویسنده به مادرانشان حکایت دارد

سوم
نمی‌خواه� این دو اثر را با هم مقایسه کنم چرا که کار بیهوده‌ا� ‌س� ولی اصلا در مقام مقایسه نیستند. می‌خواه� حس خودم را در مورد این دو کتاب که بلافاصله از هم خوانده‌ا� بگویم.
به نظرم نگاه هاشمی‌نژا� به مادر از شکوه خاصی برخوردار است و با تکنیکهای داستانی که به کار می‌بند� او را تا مقام اسطوره بالا می‌آور� ولی نگاه مسکوب به مادر چنین نیست. با تمام ارادتی که به او و علاقه‌ا� که به نثرش دارم، اما چیزی از این کتاب مرا اذیت می‌کن� البته نه تنها من بلکه خود مسکوب را هم اذیت می‌کن�. خودش در جای جای کتاب از اینکه ایمانی چون مومنین ندارد شکایت می‌کند� ایمان به وجودی ازلی که غم و غصه فقدان عزیزش را برایش قابل تحمل‌ت� کند. به همین خاطر است که مرگ خیرالنسا بسیار شکوهمند است و مرگ مادرِ مسکوب بسیار رقت‌انگی� و دردناک ترسیم شده است.

به قول فروغ فرخزاد:

و هیچ کس نمی دانست
که نام آن کبوتر غمگین کز قلب‌ه� گریخته ایمان‌س�.


آخر
روح من تاریک است. مثل ژرفنایِ دوردستِ شب. و روح من از وجود من جدامانده است گویی در سرزمینی، در جهانی دیگر است، در ماورای من. تاریکم ولی در قفس غمی تاریک و تنگ نیستم. مثل شب، بی‌پایا� و بی‌کرانه‌ا�. در خودم نیستم در همه دنیای گرداگرد هستم و با همه چیز آمیخته‌ام� با خاک مادرم که امروز به دیدارش رفتم و حتی با مرگ او مرگ در خانه دل من نشسته است بی‌آنک� جانم را تسخیر کند. برعکس با همه اینها - چقدر آن بزرگ زیبا گفته است- 《می‌خواه� در ستاره‌ها� آسمان چنگ بزنم》� اما بی‌قدر� پرواز و با دستهای کوتاه. مردی زمین‌گی� که در خود نمی‌گنج� و از اشتیاق گریز و رهایی می‌سوز�.
مثل شب بر خاک افتاده‌ا� ولی به ستاره‌های� نمی‌رس�. فقط آسمانم را تاریک کرده‌ا�. اما نمی‌دان� در روشنی چطور می‌توا� ستاره‌ه� را دید، تا چه رسد به این‌ک� به آن‌ه� دست یافت.

پ.ن: البته برای اینکه قضاوت ناعادلانه‌ا� در مورد شاهرخ مسکوب نکرده باشیم باید بگویم مسکوب زندگی بسیار سخت و طاقت‌فرسای� چه در پیش از انقلاب چه پس از آن داشته است و این رنجوری که طبع او موکد شده ریشه در وقایع زندگیش دارد.
25 likes · flag

Sign into ŷ to see if any of your friends have read سوگ مادر.
Sign In »

Reading Progress

Finished Reading
January 9, 2019 – Shelved

No comments have been added yet.