ŷ������

داستان از یک روز انتخابات بارونی آغاز می‌ش��. مردمی که رأی‌گیر�� رو تحریم کردند اما بعد در یک اقدام همه جانبه، بیش از هفتاد درصدشون رأی سفید می‌د��. می‌ش�� تصور کرد همچین کاری چطور کل سیستم رو به هم می‌ریز�� و این شروع ماجراهای سر و کله زدن با این مسأله ست.
اینجا هم مثل کتاب کوری، اسم شخصیت‌ه�� به ما گفته نمی‌ش�� و برای منی که دونستن اسم کسی اولین پایه ارتباط برقرار کردن باهاش محسوب می‌شه�� کلام ساراماگو می‌تون�� یه معجزه به حساب بیاد! اسم‌ه�� رو ندونم و تا این حد در فضای کتاب غرق بشم؟ بله، دست کمی از معجزه نداره.
بینایی بهترین کتاب سیاسیه که تو زندگیم خوندم. البته کتابای اندکی تو این حیطه خوندم ولی علتش اینه که نسبت به سیاست بی‌علاقه‌��. با این حال، منِ بی‌علاق�� به سیاست، این کتاب رو بسیار دوست داشتم...
چالش‌های�� که برای مواجهه و در اصل دور زدن مردم باهاش روبه‌ر�� بودن، نحوه تفکر افراد سیاسی، فضای مسموم و متعصبانه، دست و پا زدن برای حفظ قدرت و پایان‌بند�� فوق‌العاد�� کتاب که راه‌ح�� اکثر آدم‌ها�� بر مسند قدرت نشسته‌�� راه سیاسته، همه و همه این کتاب رو تبدیل به کتابی می‌کن�� که همه‌�� آدم‌ه�� بهتره یک بار تو زندگیشون بخوننش.
تنها نکته‌�� منفی کتاب برای من این بود که ریتم داستان تو یک سوم پایانی، به جز اواخرش، برام کند و تکراری شد. اگر می‌ش�� بهش ۴.۵ می‌داد�� اما متأسفانه امکانش نیست و به همین دلیل کوچولو، امتیازمو به پایین گرد کردم.
+ راوی کتاب یعنی بهرام ابراهیمی داستان رو به خوبی صوتی کرده بود و کمک می‌کر�� آدم خودش رو کاملا تو اون جو سیاسی احساس کنه.
----------
یادگاری از کتاب:
گویی همه با هم پیمان بسته بودند تا از اسراری در پشت دیوار سنگین سکوت دفاع کنند.
...
قصد و نیت افرادی که رأی سفید داده‌اند�� براندازی نظام و به دست گیری قدرت نبوده است چون حتی در این صورت بعدش نمی‌دانستن�� که با آن چه بکنند بلکه هدف آن‌ه�� تنها ابراز دلسردی و سرخوردگی بوده است.
...
همیشه همینطوری بوده است. آخرش هر که می‌توان�� خودش را نجات می‌ده�� و می‌گوی�� بقیه به جهنم. اصلا قضیه امروز و دیروز نیست، این یک موضوع تاریخی است. حالا به نظر می‌رس�� که خیلی با یکدیگر همبستگی داریم ولی فردا ساز مخالفت از هر گوشه شنیده می‌شو��. بعدش هم ناهماهنگی، رویارویی و جنگ علنی. بقیه هم از بیرون گود به ما نگاه خواهند کرد و بر روی زمان مقاومت ما شرط‌بند�� می‌کنن��.
...
بعضی‌ه�� تنها خصوصیت مشترکشان بی‌هدف�� است.
...
شاید بهتر بود که برای رسیدن به آرامش نمی‌خوابیدی��.
...
بهتر است سرها را قبل از اینکه شروع به فکر کردن کنند قطع کنی، وگرنه بعدا خیلی دیر می‌شو��.
...
آیا می‌توا�� با استفاده نکردن از کلمه «مرگ»، آن را به دست فراموشی سپرد؟
...
زمان هم مانند انسان‌هاس��. بعضی وقت‌ه�� حال تکان خوردن ندارد اما بعضی اوقات با سرعت یک گوزن یا چابکی یک بز می‌خرام��.
...
- امیدوارم در یک روز خوب، دوباره همدیگر را ببینیم. البته اگر چنین روزی وجود داشته باشد.
+ ظاهرا راه را گم کرده‌ان��.
- چه کسانی؟
+ منظورم روزهای خوب است.