ŷ

Chadi Raheb's Reviews > Nadja

Nadja by André Breton
Rate this book
Clear rating

by
53414564
's review

it was amazing
bookshelves: ٳ-ڰç, shreds-of-life, favourites, unsent-letters, 20th-century, read-in-french

!آندر
جزیره. من. "جهانِ بی ریشه. بادبادکی سرگردان." سرگردانی روحم جزیره ای بود که کلماتت خوابش را آشفته کرد. جزیره‌� آشفته ای که در آن گیر افتاده ام و مرا از آن گریزی نیست. جزیره‌ا� خالی از حیوانات درنده‌� آشنا, و مملو اما از بیگانگان عجیبی که بر روی دو پا راه می‌رون� و نگاه کردن, شنیدن, و حرف زدن نمی‌دانن�. نگاهم کن, آندره! حرف بزن! ناگفتنی ها. نشنیدنی‌ه�. کلمه. کلمه. کلمه. با کلماتِ "سرخ, سفید, و آبی": پنجره ای نیم‌با� و فراموش شده که طریقِ بستنش را دیگر به یاد نمی‌آور�. برگرد و این پنجره را بر هم بکوب!

آندر
کاشف ها فصل به فصل به جزیره‌ا� می آیند و در هر بازگشت, تکه ای از مرا با خود به یادگار می‌برن�. من روی ساحل نشسته ام و دور شدن کشتی‌ه� را تماشا میکنم. من اجازه‌� سوار شدن ندارم. اینجا بر روی ماسه ها نشسته ام و نامه‌� بی‌جواب� می‌نویس� که نخواهی‌ا� خواند.

!آندر
شب است. اینجا همیشه شب است, آندره. آخرین رد پاهای روی ساحل در حال ناپدید شدن هستند. رد پاهایی که از زنجیرهای جزیره تا رهایی در دل اقیانوس طوفانی ادامه دارد. رد پاهایی بی رحمانه که تو جا گذاشتی.

جزیره خوابیده. جزیره خود را به خواب زده؟ من روی ماسه های سرد دراز می کشم. خیره به دورترین فانوس دریایی. رد پایی وجود ندارد. جزیره سخت نفس می‌کش�. سایه ای شبیه تو از پشت فانوس دریایی دست تکان می‌ده� که "از این طرف... از این طرف!". سایه‌ا� که تو نیستی محو می‌شو� و من در ماسه ها فرو و فروتر می‌رو�.

...آندر
سردم شده. خوابم گرفته. می ترسم. و زمانی باقی نمانده. باید پوست بیندازم. باید به آب بزنم. به دل طوفان. به سمت نوری که تو می‌تابان�. زنجیرهای جزیره به دست و پایم گره خورده‌اند� زخمی‌ا� می‌کنن� و مرا به عمق اقیانوس می کشانند. اگر شب تمام نشود؟ اگر نفسی نمانَد؟ باید به فریادهای پشت سرم بی اعتنا باشم. باید پا بزنم. به سمت نور. به سمت تو. به سمت نوری که تویی. می‌رس� روزی؟ تو می‌دان�. آن‌ه� که پشت سرند, نمی‌دانن�...
61 likes · flag

Sign into ŷ to see if any of your friends have read Nadja.
Sign In »

Reading Progress

February 20, 2019 – Shelved
February 20, 2019 – Shelved as: to-read
February 20, 2019 – Shelved as: ٳ-ڰç
February 21, 2019 –
page 1
0.47% "اجازه بده آندره صدایت کنم و همین اول سنگ هایم را وا بکنم و عاجزانه درخواست کنم که لطفا با نوشته هایت نه ما را تا صبح بیدار نگاه دار و نه بترکان :| مخسی :|"
February 21, 2019 –
page 21
9.77% ""به زندگی در خانه شیشه ای ام ادامه می دهم, در جاییکه همه میتوانند در هر ساعت کسانی را که به ملاقاتم می آیند ببینند, جایی که تمام آنچه از سقف و به دیوار آویخته شده, به نحوی جادویی, آشکار و عیان است, جایی که بر تختخوابی شیشه ای با ملحفه هایی از شیشه میخوابم, جایی که کیستی ام, دیر یا زود, حک شده با الماس, بر من ظاهر میشود.""
February 22, 2019 – Started Reading
February 22, 2019 –
page 12
5.58% "« Il se peut que ma vie ne soit qu’une image de son genre ,et que je sois condamné à revenir sur mes pas tout en croyant que j’explore, à essayer de connaître ce que je devrais fort bien reconnaître, à apprendre une faible partie de ce que j’ai oublié.»"
February 22, 2019 –
page 18
8.37% "«Pour moi, je continuerai à habiter ma maison de verre, où l’on peut voir à toute heure qui vient me rendre visite, où tout ce qui est suspendu aux plafonds et aux murs tient comme par enchantement, où je repose la nuit sur un lit de verre aux draps de verre, où qui je suis m’apparaîtra tôt ou tard gravé au diamant.»"
February 22, 2019 –
page 67
31.16% "«آیا چنین چیزی ممکن است؟ آدم این همه مدت با کسی باشد، بارها فرصتش را پیدا کند که اورا در همه حالت‌ه� ببیند و به ریزترین خصوصیات جسمانی و جزئی‌تری� حرکاتش دقیق شود، و آخر سر بفهمد اصلا هیچی ندیده و متوجه چیزی آنقدر علنی نشده! به نظر شما... به نظر شما عشق می‌توان� اینطور ما را بازی دهد؟»"
February 22, 2019 –
page 70
32.56% "«من با تمام وجود از اسارتی که میخواهند در نظرم ارزشمند جلوه‌ا� دهند، بیزارم. انسانِ محکوم به بندگی، که معمولا قادر نیست زنجیر بگسلد، مرا به رقت می‌آورد� اما شدت رنج اش همدلی‌ا� را بر‌نمی‌انگیزاند� آنچه میتواند ما را پیوند دهد، فقط صلابت اعتراض اوست.»


[پ.ن. برتون کار کردن انسان‌ه� رو یکجور بندگی و اسارت میدونه و در گفتگو با نادیا شدیدا باهاش مخالفت میکنه.]"
February 22, 2019 –
page 70
32.56% "«عذاب الیم را تاب آوردن، آزادی نمی‌آفرین�. قبول دارم، زنجیر گسستن مدام، شاید نوعی آزادی باشد؛ تازه، زنجیر گسستن تنها در صورتی امکان دارد، در صورتی پیوسته امکان‌پذی� است، که زنجیرها آدم را له نکنند»"
February 22, 2019 –
page 40
18.6% "La maison de mon cœur est prête,
Et ne s’ouvre qu’� l’avenir,
Puisqu’il n’est rien que je regrette,
Amour nouveau, tu peux venir
"
February 22, 2019 –
page 65
30.23% "«Nous nous arrêtons à la terrasse d’un café proche de la Gare du Nord. Je la regarde mieux. Que peut-il bien passer de si extraordinaire dans ces yeux? Que s’y Mire-t-il à la fois obscurément de détresse et lumineusement d’orgueil?»"
February 22, 2019 –
page 71
33.02% "+ Qui êtes-vous?
- Je suis l’âme errante."
February 22, 2019 –
page 79
36.74% "«Un baiser est si vite oublié.»"
February 22, 2019 –
page 82
38.14% "«اما، بگو ببینم، چرا باید به زندان بروی؟ چه جرمی مرتکب شده‌ای� من هم حبس کشیده‌ا�. کی بودم؟ قرن ها پیش. و تو، آن زمان، کی بودی؟»

[پ.ن. آخ نادیا! چرا سوال های منو میپرسی؟!]"
February 22, 2019 –
page 90
41.86% "«تمام صبح دلتنگ نادیا بودم و خودم را شماتت کردم که چرا برای امروز وعده دیداری نگذاشتم. از دست خودم عصبانی‌ا�. به نظرم میرسد زیادی به او توجه دارم، چکار میتوانم بکنم وقتی از اختیارم بیرون است؟ در چشم او چطور آدمی هستم؟ چه قضاوتی راجع به من دارد؟ گناهی نابخشودنیست اگر به دیدارهایمان ادامه بدهیم، اگر دوستش نداشته باشم. آیا دوستش ندارم؟»"
February 22, 2019 –
page 101
46.98% "«یکهو رو‌به‌روی� قرار میگیرد، و جوری صدایم میکند که بی‌اختیا� میخکوب میشوم، گویی در قلعه‌ا� خالی، از تالاری به تالار دیگر، اسمم را فریاد بزند: "آندر آندر... تو یک رمان راجع به من مینویسی. بهت اطمینان میدهم. نگو نه. مراقب باش: همه‌چی� تحلیل میرود. همه چیز محو میشود. باید نشانه‌ا� از ما باقی بماند..."»

[پ.ن. آخ مرسی آندره که این دیوانگی جذاب رو ثبت کردی]"
February 22, 2019 –
page 100
46.51% "«Elle se sert d’une nouvelle image pour me faire comprendre comment elle vit: c’est comme le matin quand elle se baigne et que son corps s’éloigne tandis qu’elle fixe la surface de l’eau. Je suis la pensée sur le bain dans la pièce sans glaces.»

[من اندیشه‌ا� شناورم در اتاق بی آینه]"
February 22, 2019 –
page 105
48.84% "Le temps est taquin. Le temps est taquin parce qu’il faut que toute chose arrive à son heure.

زمان لجباز است. زمان لجباز است چون هرچیز باید به موقعش اتفاق بیفتد."
February 22, 2019 –
page 110
51.16% "Se peut-il qu’ici cette poursuite éperdue prenne fin? Poursuite de quoi, je ne sais, mais poursuite.

آیا ممکن است این جست‌و‌جو� سراپا سرگشتگی و شیدایی همین‌ج� پایان پذیرد؟ جست‌و‌جو� چه، خودم هم نمی‌دانم� اما در هر حال جست‌و‌ج�."
February 22, 2019 –
page 111
51.63% "«از نخستین تا واپسین روز، نادیا را پریزاده‌ا� آزاد پنداشته‌ام� یکی از ارواح هوایی که به کمک بعضی اعمال جادویی میتوان برای لحظه‌ا� پایبندشان کرد، اما غلبه بر آنها ممکن نیست. میدانم، او، به معنای تمام و کمال کلمه، گهگاه مرا ایزد به‌شما� می‌آورد� گمان میبرد خورشید هستم. همچنین به یاد می‌آور� سیاه و سرد بر او ظاهر شدم مانند انسان مغضوب درافتاده به پای ابولهول.»"
February 22, 2019 –
page 118
54.88% "دیگر نمیخواهم به یاد بیاورم مگر چند جمله‌ا� را که به گوش» خود از زبانش شنیدم...

Je ne suis qu’un atome qui respire au coin de tes lèvres ou qui expire. Je veux toucher la sérénité d’un doigt mouillé de larmes.

ذره ای بیش نیستم که کنج لب‌های� نفس میکشد یا عمرش به سر می‌رس�. میخواهم طراوت انگشت مرطوب از اشک را لمس کنم.»"
February 22, 2019 –
page 138
64.19% "«به عقیده‌� من، محبوس کردن اشخاص در تیمارستان همیشه مستبدانه است. هنوز نمیتوانم بفهمم به چه حق انسانی را از آزادی محروم میکنند. ساد را حبس کردند؛ نیچه را حبس کردند؛ بودلر را حبس کردند...»"
February 22, 2019 –
page 138
64.19% "«میدانم اگر دیوانه بودم و چند روز حبس میکشیدم، در یک موقعیت که جنون موقتا رهایم میکرد و حالم عادی میشد، با خونسردی یکی از افراد دور و برم-ترجیحا پزشک را- به قتل میرساندم. حداقل فایده‌ا� این بود که از امتیاز دیوانه‌ها� زنجیری برخوردار میشدم و از بخش عمومی به اتاق خصوصی منتقلم میکردند. شاید آنوقت دست از سرم برداشته و مرا به حال خود میگذاشتند»"
February 23, 2019 – Finished Reading
February 1, 2021 – Shelved (Mass Market Paperback Edition)
February 1, 2021 – Shelved as: pure... (Mass Market Paperback Edition)
February 1, 2021 – Shelved as: shreds-of-life
April 4, 2021 – Shelved as: favo... (Mass Market Paperback Edition)
April 4, 2021 – Shelved as: favourites
June 12, 2022 – Shelved as: unsent-letters
July 9, 2024 – Shelved as: le-monde-100-books (Other Paperback Edition)
July 9, 2024 – Shelved (Other Paperback Edition)
December 6, 2024 – Shelved as: 20th-century
December 6, 2024 – Shelved as: read-in-french
December 6, 2024 – Shelved as: 20th-century (Other Paperback Edition)
December 6, 2024 – Shelved as: read-in-french (Other Paperback Edition)

Comments Showing 1-7 of 7 (7 new)

dateDown arrow    newest »

Chadi Raheb Matty wrote: "دلم خواست ریویوتون اندازه یه کتاب می‌بو�. لذت بردم از خوندنش😊"

مرسی از خوندنش :)


Chadi Raheb دُکترْ دَرونْ‌گَر� wrote: "فکر کنم نوشته بودی از ترجمه راضی نبودی و زبان اصلی خوندی، درسته؟ اگه آره ترجمه‌� میرعباسی بود یا پژمان؟ آخه من چندتایی از میرعباسی خوندم راضی بودم :( و اینکه فقط فارسی‌ا� بد بود یا کلا مشکل در انتق..."

میرعباسی. ترجمه پژمان رو ندیدم که مقایسه کنم. مشکلم با نوع جمله بندی ها بود نه با ترجمه. اونم تا سر جایی که نادیا وارد میشه و یه چند صفحه ای اواخر کتاب. اول و آخرش رو چندین بار جمله ها رو میخوندم و هیچی نمیفهمیدم. میرفتم اصلشو میخوندم میدیدم مشکلی ندارم.
من یه نوعی از جمله بندی ها رو توی فارسی خیلی سخت میفهمم نه اینکه لزوما ترجمه مشکلی داشته باشه. مثلا ادبیات کهن مثل سبک فیه ما فیه و مقالات شمس و این چیزا فهمیدنش واسه من راحتتره تا این جمله بندی هایی مثل این کتاب یا همون سبک ترجمه سحابی از در جستجو. بیشتر مشکل شخصی به نظر میاد


Chadi Raheb دُکترْ دَرونْ‌گَر� wrote: "Chadi wrote: "دُکترْ دَرونْ‌گَر� wrote: "فکر کنم نوشته بودی از ترجمه راضی نبودی و زبان اصلی خوندی، درسته؟ اگه آره ترجمه‌� میرعباسی بود یا پژمان؟ آخه من چندتایی از میرعباسی خوندم راضی بودم :( و اینک..."

ولم کن :))))


message 4: by Fahim (new) - added it

Fahim بسیار زیبا �


Chadi Raheb Fahim wrote: "بسیار زیبا �"

مخسی :)


message 6: by Nina (new) - added it

Nina حقیقتا زیباترین چیزی بود که در چند ماه اخیر خوندم
دمت گرم فقط. دمت گرم


Dream.M ایموجی پرواز روح🥰🥰


back to top