رێبوار's Reviews > دوئل
دوئل
by
by

زندگی همین است،انسان در جستجوی حقیقت،دو قدم رو به جلو برمیدارد و یک قدم به عقب بازمیگردد.زجرها،خطاها،و یکنواختی زندگی او را به عقب پرت میکند،اما تشنه ی حقیقت همین طور میرود و میرود و میرود و ادامه میدهد.و خدا را چه دیدی؟شاید راهش را به سمت حقیقت بیابد.
آقای چخوف لازم میبینم یک بار دیگر به احترام شما از جایم برخواسته و کلاهم را بردارم.
اکنون که کتاب را تمام کرده ام به جای آنکه به کتاب و پیامی که به من داد فکر کنم بیشتر به معنی یک واژه فکر کردم،"نبوغ"
به راستی که آقای چخوف نابغه است و حقیقتا خداوندگار داستان کوتاه
فقط اوست که میتواند از دل یک داستان ساده و پیش پا افتاده چنین اثری بیرون بیاورد،فقط اوست که میتواند وادارت کند که یک روزه کتاب را بخوانی و در پی سرنوشت" لاوکسی" باشی
این بار با مفاهیمی چون حقیقت،قضاوت،نفرت،شرافت و غرور طرف هستیم و تعاریف چخوف از این کلمات از زبان کاراکترهای داستان شنیدنی ست.چخوف با ریزبینی هرچه تمام تر جامعه ی روسیه را ترسیم میکند،جامعه ای سردرگم و خرافاتی و فاقد ارزش های راستین
مردمانی متظاهر و ریاکار و آرمانگرا
مردمانی که همانند ربات اسیر عادات تکراری خود هستند و تنها در تخیلاتشان رو به جلو حرکت میکنند.مردمانی منفعل و غرق در رویا و آرزو
و نهایتا دوئل
مبارزه ای دو طرفه برای اعاده ی حیثیت و باز پس گرفتن غرور
به گمانم هرکدام از ما دست کم یک بار دوئل را تجربه کرده ایم،شاید با خانواده یا جامعه یا حتی خود زندگی و سرنوشت،نه لزوما با اسلحه
ما بارها برای باز پس گرفتن غرور خود و به کرسی نشاندن حرف ها یا ثابت کردن عقایدمان دست به دوئل و مبارزه میزنیم.
ولی آیا دوئل دائما� لازم است؟آیا لازم است چیزی به کسی ثابت شود؟
کسی چه میداند،شاید همین دوئل با زندگی و اطرافیان است که ادامه زندگی را برای ما ممکن میسازد.
گاه باید زندگی و سرنوشت را در آغوش کشید و تسلیم شد و گاه باید آن را به چالش و دوئل دعوت کرد.
راجع به ترجمه:
ترجمه خانم فرشته افسری به معنای واقعی کلمه افتضاح بود،تنها علاقه به چخوف مجابم کرد تا آخر داستان رو بخونم،اگر ترجمه ی دیگری خوانده اید معرفی کنید لطفا.
آقای چخوف لازم میبینم یک بار دیگر به احترام شما از جایم برخواسته و کلاهم را بردارم.
اکنون که کتاب را تمام کرده ام به جای آنکه به کتاب و پیامی که به من داد فکر کنم بیشتر به معنی یک واژه فکر کردم،"نبوغ"
به راستی که آقای چخوف نابغه است و حقیقتا خداوندگار داستان کوتاه
فقط اوست که میتواند از دل یک داستان ساده و پیش پا افتاده چنین اثری بیرون بیاورد،فقط اوست که میتواند وادارت کند که یک روزه کتاب را بخوانی و در پی سرنوشت" لاوکسی" باشی
این بار با مفاهیمی چون حقیقت،قضاوت،نفرت،شرافت و غرور طرف هستیم و تعاریف چخوف از این کلمات از زبان کاراکترهای داستان شنیدنی ست.چخوف با ریزبینی هرچه تمام تر جامعه ی روسیه را ترسیم میکند،جامعه ای سردرگم و خرافاتی و فاقد ارزش های راستین
مردمانی متظاهر و ریاکار و آرمانگرا
مردمانی که همانند ربات اسیر عادات تکراری خود هستند و تنها در تخیلاتشان رو به جلو حرکت میکنند.مردمانی منفعل و غرق در رویا و آرزو
و نهایتا دوئل
مبارزه ای دو طرفه برای اعاده ی حیثیت و باز پس گرفتن غرور
به گمانم هرکدام از ما دست کم یک بار دوئل را تجربه کرده ایم،شاید با خانواده یا جامعه یا حتی خود زندگی و سرنوشت،نه لزوما با اسلحه
ما بارها برای باز پس گرفتن غرور خود و به کرسی نشاندن حرف ها یا ثابت کردن عقایدمان دست به دوئل و مبارزه میزنیم.
ولی آیا دوئل دائما� لازم است؟آیا لازم است چیزی به کسی ثابت شود؟
کسی چه میداند،شاید همین دوئل با زندگی و اطرافیان است که ادامه زندگی را برای ما ممکن میسازد.
گاه باید زندگی و سرنوشت را در آغوش کشید و تسلیم شد و گاه باید آن را به چالش و دوئل دعوت کرد.
راجع به ترجمه:
ترجمه خانم فرشته افسری به معنای واقعی کلمه افتضاح بود،تنها علاقه به چخوف مجابم کرد تا آخر داستان رو بخونم،اگر ترجمه ی دیگری خوانده اید معرفی کنید لطفا.
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
دوئل.
Sign In »
Reading Progress
February 28, 2019
–
Started Reading
February 28, 2019
– Shelved
February 28, 2019
–
80.0%
"وقتى خورشید غروب کرد و تاریکى همهج� را فرا گرفت، حسى غریب و ناخوشایند به او دست داد. ترس از مرگ نبود، هنگام شام و بازى ورق به دلایلى مطمئن بود که دوئل راه به جایى نمىبر�. بلکه ترس از اتفاقى بود که فردا صبح براى اولین بار در زندگىا� رخ مىدا�. ترس از آغاز شب... او مىدانس� که شبى دراز در پیش خواهد داشت که بىخواب� به سرش مىزن�."
February 28, 2019
–
Finished Reading
Comments Showing 1-6 of 6 (6 new)
date
newest »

message 1:
by
[deleted user]
(new)
Feb 28, 2019 09:36PM
نظرتان را درباره اینکه همه ما در زندگی حتی برای یکبار هم که شده دست به دوئل زده ایم را خیلی دوست داشتم و این نقطه دیدتان را ستایش میکنم اصلا به فکرم نرسیده بود و الان که به آن نگاه میکنم میبنم چه درست میگویید و آیا لازم است که همیشه خود را به دیگری یا دیگران به هرطریقی ثابت کنیم؟ اینکه چخوف در ساختن داستان از موضوعات ساده نابغه بوده است را واقعا درست گفتید و این اتفاقا در کتابی که به تازگی از زندگی اش خوانده ام اشاره شده است...زندگی چخوف با نقطه نظرتاش و استعدادی که در قلم زدن داستانهای کوتاه و نمایش داشته است واقعا خواندنی است...ممنونم از ریویو خوبتان
reply
|
flag

یکی از دلایلی که دوباره به گودریدز برگشتم دیدن ریویوهای دوستانی مثل شما و بحث ها و نقطه نظرهاتون هستش،مجابم میکنه بنویسم و خوشبختانه بعد مدتها بواسطه دوستان گودریدزی دوباره شروع کردم به نوشتن
سپاس از اینکه وقت گذاشتید و نوشتید