ŷ

Hilda hasani's Reviews > خون خورده

خون خورده by مهدی یزدانی خرم
Rate this book
Clear rating

by
44499931
's review

it was amazing
bookshelves: irani, novel

با موجی از بدبینی نسبت به معاصرنویسان ادبیات ایران، به سراغ مهدی یزدانی خرم رفتم و به صورت عجیبی همه چیز این سه کتاب خوب بود! اگر به دو کتاب قبلی 4 ستاره دارم، قطعا این کتاب نظرم را به اندازه ای جلب کرد که 5 ستاره بگیرد. خون خورده داستان پنج برادر سوخته است که در پاییز سال های 1360 مفقود و کشته شده اند، برادران سوخته ای که نام خانوادگی شان میتواند کنایه ای به نحوۀ ناپدید شدنشان بزند، سوختن! اما این تنها جنبۀ کوچکی از ،داستان پیچیده و یا شاید سادۀ آن هاست. داستان هایی که در پنج شهر رقم می خورد؛ اصفهان، آبادان، بیروت، مشهد ، تهران. برای منی که هنگام خواندن داستان ها همیشه روی حضور شهر و تاثیرش بر شخصیت ها و روایت ها حساس بوده ام این جنس از حضور شهر ها و گره خوردنشان با سیر داستانی و پیشرفت اتفاق های داستان هیجان انگیز بود، مخصوصا اینکه دقت نویسنده را در شناخت این شهرها می دیدم . هنگامی که مثلا داستان ناصر برادر باستان شناس بزرگ در اصفهان نقل می شد، برای من که چند سالی در اصفهان زندگی کرده ام تمامی تصاویر زنده بود و فضاهای شهر را در ذهن تصویر می کردم. با آشنایی با شخصیت این پنج برادر و داستان های تکان دهنده شان تا اعماق وجودم ترسیدم، هیجان زده، مضطرب وغمگین شدم! من به شخصه چیز دیگری از یک نویسنده نمی خواهم مگر نزدیک شدن داستانش به اعماق «من»!
ناصر و مریم و جلفا و قبر بیرون ریخته شدۀ کلیسای بیت لحم، مسعود و آبادان و تن بی سر سیاوش و برج ناقوس ریخته، منصور و بیروت و راهبه ای با موهای فر و بهت اعدام، محمود و خیابان شانزده آذر و عشق تهمینۀ کمونیست و مشهد، طاهر و سد لتیان و موشک عمل نکرده. و تمام.
70 likes · flag

Sign into ŷ to see if any of your friends have read خون خورده.
Sign In »

Reading Progress

March 29, 2019 – Shelved
March 29, 2019 – Shelved as: to-read
March 29, 2019 – Shelved as: irani
March 29, 2019 – Shelved as: novel
October 2, 2019 – Started Reading
October 2, 2019 –
page 86
31.62%
October 3, 2019 –
page 125
45.96% "هنوز هم نمی دانم عنصر زیر و زبر کنندۀ یزدانی خرم چیست! سر رو پیدا کنید. سرِ سیا رو پیدا کنید و بعد قلبش تیر کشید. قلبِ جوان که ماه ها بود با ضربان بالا کار می کرد و غرقِ نیکوتینِ آرام کننده بود، نفهمید چرا ایستاد...مسعود پسر کریم سوخته نشسته سکته کرد. و من مطمئنم این تصویر سازی جانکاه یزدانی خرم تا آخر عمر در ذهنم حک می شود! جانکاه و منقلب کننده."
October 5, 2019 –
page 157
57.72% "منصور به زن زیبای مسیحی فکر کرد و مور مورش شد. تاریخ پر است از این لرزه های تنانه. از مرد ها و زن هایی که در بستری خنک به هم فکر می کنند، لرزشان می گیرد و نمی دانند چه اتفاقی قرار است برایشان رقم بخورد. این جا در بیروت، چه اهمیتی داشت که یک عکاس 24 سالۀ ایرانی به زنی تارک دنیا و کوله پشتی بر دوش فکر کند که تنش پر زخم بود و زبانش الکن؟"
October 8, 2019 – Finished Reading

No comments have been added yet.