ŷ

پیمان عَلُو's Reviews > رنج‌ها� ورتر جوان

رنج‌های ورتر جوان by Johann Wolfgang von Goethe
Rate this book
Clear rating

by
93620400
's review

it was amazing

#روزولنتاین

هزار و نود و پنج روز_شبم را صرف دوست‌داشت� دختری کردم که با یک ساعت نشستن با دیگری رفت...


چند روز قبل در اینستاگرام خبر چاپ کتاب شعری از بختیار علی را دیدم ،قلکم را شکستم و رفتم تا کتاب را بخرم.در تمام مسیر بابک جهانبخش گوش دادم.هی زمزمه میکردم
“ر� عشق من حساب کن همیشه
آدم از عشقش که خسته نمیشه�
به کتابفروشی رسیدم .
داخل کتاب‌فروش� شدم و او را با او دیدم...
خانه‌ا� که هزار و نود روز صرف ساختن آن کرده بودم در یک ثانیه فرو ریخت...
آنقدر دست و پایم را گم کردم که ندانستم در آنجا چه گوهی میخورم و چرا آمده بودم کتابفروشی...
هیچ کتابی نخریدم ،هدفونم را زدم و اینبار بابک جهانبشی در کار نبود...
نامجو بود که در گوشم زمزمه میکرد:
“ت� اکنون ز عشقم گریزانی
غمم را ز چشمم نمیخوانی�

احساس میکردم نامجو «ساربان» را خوانده تا چشمان من بیکار نباشند.ببارند.
شاید خداوند میخواست چشمان من ببارند چون امسال برف خوبی نبارید.
آن دختر آبی پوش آنقدر آبی پوشید تا من آبی شدم:”””|
آنقدر اهنگ‌ر� عقب و جلو کردم که اگر نامجو مرا میدید میگفت: «گا..دی حنجره ما را جوان»
تمام خیابان دانشکده تا خانه را روی آن تیکه از آهنگ قفلی زده بودم.
تمام دغدغه‌ا� شده بود اینکه ،یک پیرمرد سیگارفروش را پیدا کنم و از او دو نخ سیگار بخرم.راستش آنقدر ها هم بدشانس _یا_خوش‌شان� نبودم چرا که پیدا کردم و دو نخ سیگار فیلتر قرمز خریدم.
از او خواهش کردم فندکش را بدهد تا سیگار را روشن کنم. نمیدانم چرا نگفت:«حیف نیست سیگار میکشی»
شاید بخاطر این بود که او آنجا بود تا از من ۲۰۰۰ تومن بگیرد...
شاید هم آنقدر غم از چهره� ام معلوم بود که دلش نیامد بگوید نکش.
راستش من هم نمیخواستم تامی شلبی بازی دربیاورم ،فقط فکر میکردم اگر یک سیگار بپیچانم بلکه آن تصویر از ذهنم پاک شود.
اما نشد ، حداقل تا امروز هم آن دو سیگار کاری نکرده‌ان� و تصویر جلو چشمانم رژه میرود...
حالا باید وارد خانه میشدم و مادرم مغزم را میگایید که تا این وقت شب در بیرون چه گوهی میخوردم.
دم در خانه احساس کردم قلبم ،قلبی به مراتب دردمند‌ت� و نالان تر از کسی است که در بستر بیماری افتاده باشد.
به خانه رفتم ،نمیدانم خوش‌شان� بودم_یا بد شانس که مهمان داشتیم.
آن هم دایی احمقم با یه لشکر از قد و نیم قد هایش.
آن تخم جن‌ه� فکر میکردند حالم خوب است و مثل همیشه از سر و کولم بالا میرفتند.
دوست داشتم داد بزنم و به آنها بگویم :
مادر جنده‌ه� من فقط از نظر قدی با شما یکی هستم ،۲۲ سالمه...
اما نتوانستم بگویم _ جرات نکردم بگویم ...
اما چیزی در آنها بود که برایم جالب بود ،خوی کودکانه‌� آنها... به تخمشان نبود که من و اتفاقات جهان چطور میگذرد.
به تخمشان نبود که همین من ،نیم ساعت قبل دختری را که هزار و نود روز صرف دوست داشتنش کرده بودم را با دوستم دیدم.
اگر حتی آن تخم جن‌ه� صحنه ای را که من دیدم: یعنی وقتی دوست دخترم از دوستم گل رز گرفت را میدیدند،باز هم به تخمشان نبود .
آن تخم جن ها باعث شدند کمی حالم بهتر شود ،البته به آقای نامجو توهینی نمیکنم ایشان هم باعث شد ببارم. اما اگر روانکاوی کنم با دیدن بچه‌ه� ،بازگشتم به گذشته و از شدت دردم کم شد.
شب جمعه نبود اما...
دایی‌ا� تخم هایش را برداشت و رفت. باز من ماندم و یک تصویر ...
در خانه نمی‌توانست� سیگار بکشم و مجبور شدم کتاب بخوانم.اعترافات یک رمان نویس جوان از اومبرتو اکو را باید تمام میکردم .چند صفحه‌ا� را ورق زدم و با یک متن عجیبی مواجه شدم.که برایتان در اینجا میاورم:
بحث عشق رمانتیک که در میان باشد ما همگی از این تصور که یارمان روزی ترک‌ما� بگوید عذاب می‌کشی�: حتی بودند کسانی که در عالم واقع،با ترک یار،کارشان به خودکشی کشیده است.
پس از انتشار کتاب «رنج های ورتر جوان» از گوته که قهرمان داستان به دلیل عشق ناکامش دست به خودکشی میزند،بسیاری از خوانندگان جوان و رمانتیک نیز خودکشی کردند.


این گفته های اکو بود که باعث شد سمت این کتاب بیایم . با خودم گفتم :تنها من می‌توان� ورتر را درک کنم و تنها ورتر می‌توان� درد مرا درک کند.
راستش من بارها گفتم خایه‌� آن را ندارم کار را تمام کنم و فقط می‌توان� بقول ورتر بگویم:

«دیگر تحمل این همه رنج را ندارم»
خدایا تو خود نظاره‌گ� رنج هایم هستی! تو خود نیز باید پایانی بدانها ببخشی...
168 likes · flag

Sign into ŷ to see if any of your friends have read رنج‌ها� ورتر جوان.
Sign In »

Reading Progress

August 17, 2019 – Shelved
August 17, 2019 – Shelved as: to-read
February 13, 2021 – Started Reading
February 16, 2021 –
page 44
20.0% "اگر از من بپرسی مردمان این منطقه چگونه هستند،بی‌درن� می‌گوی�:
«مانند همه‌جا»نژا� بشر ،به طرز عجیبی یکسان و مشابه است.اکثر مردم ناگزیرند بخش زیادی از اوقاتشان را برای زنده بودن کار کنند."
February 16, 2021 –
page 69
31.36% "آن دختر با با هر تکه پرتغالی که بنا به آداب و رسوم اجتماعی به همسایه کنجکاو خود تعارف میکرد ،بنظرم چنین میپرسید که هربار کسی با خنجری قلبم را می‌درّ�."
February 18, 2021 – Finished Reading

Comments Showing 1-50 of 50 (50 new)

dateDown arrow    newest »

message 1: by Alireza (new) - added it

Alireza خب پس ینی یه جورایی عشق رمانتیک رو می پسندی ؟ یا الان به تخم گرفتن کودکانه رو ترجیح میدی ؟


message 2: by Banafsheh (new)

Banafsheh انقدر درگیرکننده نوشتین که تا خط آخر خوندم👌🏻 قلمتون خوبه !!
و این قطعا یکی از بهترین ریویوهایی بود که روی این کتاب خوندم بدون اینکه جز پاراگراف آخر اشاره‌ا� به کتاب بشه👌🏻


پیمان عَلُو @Alireza:

موضوع پسندیدن یا نپسندیدن نیست . اتفاقاتی هست که رخ داد تا این کتاب انتخاب بشه برای خوندن.
پسندیدن یا نپسندیدن کار کسی هست که این متن رو میخونه❤️🌻


پیمان عَلُو @Banafshe:

«چون سخن از دل بر آید...»
در جلسه ای خبرنگاری از مسعود بهنود پرسید چطور بنویسیم یا نویسندگی کنیم : مسعود بهنود اگر اشتباه نکنم گفت: همونجور که حرف میزنید بنویسید.بظاهر آسون میاد نه؟

راستش وقتی مینوشتم با خودم فکر میکردم کاش یک نفر اون رو بخونه و نظر بده. هر نویسنده ای که مینویسه آرزوشه که یه مخاطب با تکلف پیدا بشه و متنش رو بخونه و به درک نویسنده برسه. خوشحالم که خوندید و خوشحالم که هستید تا باشم❤️🌻


message 5: by Parham (new)

Parham بایستی اقرار کنم که بعد از چند وقت ، متن جوندار و متلاطمی نوشتی ؛ که حاکی از ارتباط محکمتر این کتاب به نسبت قبلیا با زندگیت بوده:)


پیمان عَلُو @parham:
ممنون که خوندی پرهام جان❤️🌻 بخاطر تک تک ثانیه هایی که گذاشتی پای خوندن این ریویو ازت ممنونم❤️😘


sAmAnE چقدر خوب نوشتید💔واقعا متاسفم برای اتفاقی که افتاده


پیمان عَلُو @sAmAnE:

مرسی که خوندید 🖤🌻
ممنون بابت همدردی🖤🌻


message 9: by bookaholic (new)

bookaholic عجب ریوییویی اگرچه متاثرم از اتفاقی که افتاده اما به نظرم هممون به نوعی این موضوع رو تجربه کردیم تو زندگیمون و کمتر کسی هست که شکست عشقی نداشته باشه و به قول بزرگی ؛ چیزی که تورو نکشه قوی ترت میکنه ۰ در ضمن شما خودت یه پا نویسنده ای 😉


message 10: by Sana (new) - rated it 3 stars

Sana ایول پیمان بازم ترکوندی ریویو رو❤️بسیار زیبا ودردناک نوشتی.


پیمان عَلُو @bookaholic:
ممنونم که خوندید خیلی خوشحالم شدم از کامنتتون🖤🌻 یک دنیا سپاس بخاطرش🖤🌻


پیمان عَلُو @sana:
خیلی ممنون عزیزم .خوشحال شدم از کامنتت . کتاب پیشنهادیت رو هم از فردا شروع میکنم .باشد که رستگار شوم😢🖤🌻


message 13: by Mouzhan (new)

Mouzhan بابت دیدن این صحنه ناراحتم...نمیدونم چی بگم اما نوشتتون عالی بود


پیمان عَلُو @Mouzhan:
ممنون که خوندید😢
بقول حضرت حافظ :
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود.

خوشحالم بابت کامنتتون و همدردی🖤🌻


message 15: by HaMiT (new)

HaMiT به قول شاعر گفتنی

it's better to feel pain than nothing at all


پیمان عَلُو @HaMiT:
واقعا عالی بود حمید جان🖤🌻😔


message 17: by Sahra (new) - added it

Sahra ریویو، زیبای غم انگیزی بود از اون زیباهای تلخ


پیمان عَلُو @sahra:
ممنون که وقت گذاشتی و خوندی🖤🌻
خیلی خوشحال شدم از کامنت و همدردی🖤🌻


Mahdi Ghasemi از اینکه به تمایلات و کنش های درونیت در این متن میدون دادی بدون اینکه نقاب به صورتشون بزنی ممنونم.


پیمان عَلُو @Mahdi:

از اینکه وقت گذاشتی و خوندی و به فرامتن رسیدی ازت ممنونم🖤🌻
خیلی وقت بود بیخبر بودی ،خوشحال اومدی


message 21: by Elinor (new) - added it

Elinor ﹏ عشق ورزیدن کلی زمان می‌بر� ولی فروریختنش فقط چند ثانیه کذایی:((
مثل همیشه ریویوی عالی نوشتی 🤒👌🏻👌🏻👌🏻


Mahtab ادمای خیلی خفن دیگه ای هستن که تو هنوز باهاشون اشنا نشدی و به زودی یکیشون رو میبینی..اون موقع با سرخوشی سیگار فیلتر قرمزتو بکش و بخند به این زندگی و ادمای بی معرفت.کی میدونه چی پیش میاد


پیمان عَلُو @Forogotthen:
مرسی بخاطر وقتی که گذاشتی و خوندی 🖤🌻 بسیار خوشحال شدم بخاطر کامنت🖤🌻


پیمان عَلُو @Mahtab:
ممنون که خوندی مهتاب عزیز🖤🌻
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور . امیدوارم اتفاق بیوفته🌻


message 25: by Akamo (new) - added it

Akamo داشتم دکمه‌ها� کیبوردمو نگاه می کردم که از کدام حرف و کلمه شروع‌کن�. دیدم تو قبل از من هر چی لازم بوده رو نوشتی. نشستم و خوندمت. گاهی آدما رو نباید نگاه کرد، نباید دید. هر آدمی میتونه یه رمان بکر و دست نخورده باشه. من میخونمت. تو بنویس که ما جرأت بکنیم زبونمونو روی تلخی بکشیم.�


پیمان عَلُو @Akamo:

در یکی از نامه‌ها� به جامانده‌� خودکشی در دهه ۱۹۷۰ یک نفر نوشت: به سمت پل میروم �
اگر در مسیر حتی یک نفر به من لبخند بزند � نخواهم پرید!



آن یک نفر اگر من باشم و پل روبه‌روی� باشد. کامنتت قطعا آن لبخند محسوب میشود دوست خوبِ هم‌مسیر� 🖤🌻 ممنون که وقت گذاشتی و خوندی 🖤😘


message 27: by Atefeh (new)

Atefeh کاش بیشتر بنویسی پیمان خان. کاش این دردی که کشیدی شروع فصل جدیدی از زندگیت باشه.


پیمان عَلُو @Atefe:
سلام عاطفه جان. راستش باید نوشتن بیاد سمتت تا بنویسیش. نمیخوام زور بزنم تا بنویسم .درد میکشم تا بتونم چند خط بنویسم / خیلی خوشحال شدم بابت کامنتت و وقتی که گذاشتی برای خوندن این متن. یک دنیا سپاس🌻🖤


message 29: by Forough (new)

Forough Sharifi به قول خانم توران میرهادی، غم بزرگ رو تبدیل به کار بزرگ کنیم. غمت بزرگه و شناخت و توصیف دقیق احساساتت غم، خشم، ناامیدی و... و نیازهایی که برآورده نشده امنیت، عشق، اعتماد و... ارزشمند. انگار اون نیازی که تجربه این غم بزرگ در تو برآورده کرده خلاقیت بوده و شاید کار بزرگت فرصت نفس کشیدن به این خلاقیت در غالب کلمات و نوشتار
دائما یکسان نباشد حال دوران غم ..... رو تجربه کن، تجربه عمیق فقدان پنجره ای به زندگی ی تازه ای باز میکنه


message 30: by Neda (new)

Neda Holy shit man, this was incredible.
نه که بگم چون دردی که کشیدین خیلی خفن بوده، نه.. ریویوتون خیلی خوب و ملموس بود. یکی از اون ریویوهای ماندگاری بود که امسال خوندم. همین که اون تخم جن ها حالتون رو یکم تغییر دادن خوب بود. کاش همیشه یه چیزی باشه برای اینکه حال مغشوش آدم رو یکم عوض کنه حتی اگه خوب نکنه.


پیمان عَلُو Forough:@
ممنون که وقت گذاشتید و خوندید
🖤🌻
واقعا به این مصرع ایمان دارم:
دائما یکسان نباشد حال دوران غم‌مخور🖤�


Tahoura وقتی این کتاب خوندم گفتم قشنگ بود اما نمیشه به عشق های امروزی ربطش داد! انگار میشه.. چه خوب نوشتی


پیمان عَلُو @Neda:

ممنون که وقت گذاشتید و خوندید...
صادق هدایت میگفت کسی که درد کشیده باشد مرا درک میکند.
امیدوارم تونسته باشم حس رو انتقال بدم .
بسیار خوشحال و خرسند شدم بابت همدردی و کامنت🖤🌻


پیمان عَلُو @Miss Maya:
ممنون که وقت گذاشتی و خوندی مایا🖤🌻
خیلی خوشحال شدم بابت همدردی و کامنتت🖤🌻 امیدوارم که تغییری ایجاد بشه . بقول برشت: تنها چیزی که قطعیست تغییر است.


Mahsa هزار و نود و پنج روز تونستی تمرین کنی که کسی رو دوست داشته باشی و این به کار هم خیلی سخته و هم خیلی زیبا، به نظرم همه باید دوست داشتن و عشق ورزیدنو تمرین کنن تا به زندگی بدهکار نباشن، ارزو میکنم هزاران شب دیگه ات هم صرف دوست داشتن بشه و همه مردم شهر هم :)


پیمان عَلُو @Tahoura:


مرسی که وقت گذاشتید و خوندید 🖤🌻 واقعا خوشحال شدم بابت کامنت و همدردیتون🌻🖤
امیدوارم درد بیاد سراغم تا بتونم بنویسمش تا امثال شما رو ببینم که کنارم هستید و درک میکنید 🌻🌻🌻🌻


Ladan چه ریویو قشنگی! البته منظورم درد شما نیست که قشنگه! اما بعضی وقتها انگار کائنات دست به دست هم میدن که شما چیزی رو تجربه کنید که قشنگیش فقط ۱۰ یا ۲۰ سال بعد معلوم میشه.
امیدوارم ۱۰ یا ۲۰ سال بعد، به امروزتون لبخند بزنید و بگین، با تمام احمق بازی هات، باز هم دوستت دارم.


پیمان عَلُو @mahsa:

ممنون که خوندی مهسا جان 🖤🌻
منو یاد فروغ فرخزاد انداختی که میگفت: زندگی گر هزارباره بوَد، بار دیگر تو، بار دیگر تو


پیمان عَلُو @Ladan:
خوشحالم که خوندید و ممنون بخاطر همدردی لادن عزیز.

امیدوارم اون لبخند برای هممون باشه .
بقول مهدی موسوی: کاش آخر این سوز بهاری باشد🖤🌻


message 40: by Solmaz (new)

Solmaz اون چیزی که بنظرم باعث شده بقیه انقد تحسینتون کنن بخاطر این نوشته، شناخت قبلی و پیش فرض ها و همدلی شکل گرفته از قبل بوده، من بدون شناخت و پیش فرض خوندمش و واقعیتش یه جوون یا حتی نوجوون رو دیدم که داره تجربه میکنه تا بزرگ تر شه، حستون شاید در نوع خودش بزرگ باشه ولی بنظرم نوشته فقط یک "معمولی" بود.


message 41: by Solmaz (new)

Solmaz صحبت من ربطی به اینکه اون شخص کیه نداره واقعا، حالا بماند که تو کامنت هام کاملا دارید به اینکه تجربه شخصی هست دامن میزنید و تعجبی نداره کسی اینجوری فک کنه، ولی تاکید میکنم که اصلا این چیز مهمی نبود، هم میتونست شخصی باشه هم میتونست نباشه، اینکه بفهمیم اون شخص فرد دیگری بوده باعث میشه نه تنها نگم واووووو چه تکنیک فوق العاده ای بلکه میگم چه ربطی به شقیقه داشت؟! :) و بازم معمولی و فقط تجربه ی یک جوان و یا نوجوان بودن در مسیر بزرگ شدنه، که احتمالا آشنایی نقدناپذیر داره :))
ضمنا اینکه متن معمولی باشه هم واقعا اشکالی نداره، آدم میتونه رشد کنه، قبول فقط تعریف و تمجیدها باعث رشد شما نمیشه، دقیقا هدف من از مداخله این بود که کسی هم به شما بگه معمولی بوده نوشته تون تا شاید کمی نظرات نسبی تر بشه ، ولی عکس العمل شما باعث شد ترجیح بدم در همین حالت باقی بمونید :)


message 42: by Diyako (new)

Diyako 🌹🕊�


پیمان عَلُو @Diyako:
دیاکو گیان


message 44: by Moon rain (new) - added it

Moon rain متنی که نوشتید بسیار زیبا بود!یکبار که سهله، چندبار تنهایی خوندمش.دیروز مادرم اتفاقی تصمیم به خوندن این کتاب داشت براش این ریویو رو دوباره خوندم. در کنار اینکه از نوشته شما لذت بردم بابت اتفاق تلخی که در پیش براتون افتاده بود متاسف هستم،با اینکه زمان زیادی از نوشتن این ریویو میگذره :))


پیمان عَلُو ید�:

لطف داری دوست عزیزم🖤
ممنون که وقتتو پای خوندن این ریویو گذاشتی
خوشحالم که از خوندنش پشیمون نشدی و مفید واقع شد.
امیدوارم بوی بهبود ز اوضاع جهان بشنویم🖤🌺


message 46: by Aleksandra (new)

Aleksandra rel


message 47: by Sara (new)

Sara داشتم میرفتم زیر ماشین و این تقصیر گیرایی متنت بود!
نمیدونم چرا الان این ریویوت برام اومد، ولی باز بهم یادآوری کرد چقدر خوب می‌نویس� و امیدوارم گذر کرده باشی از حس اون موقع و حال دلت الان بسیار خوش تر باشه.


پیمان عَلُو @Sara Bakhshi:

متاسفم سارا جان.امیدوارم که حالت در بهترین حالت ممکن باشه.
«هرگونه امید به آینده‌ا� بهتر توهمی بیش نیست»
اما ممنونم از حس خوبت.🤍🌻


شاین غمگسار خیلی دراماتیکش کردی برادر پیمان. از آدمی که آن ریویو را دربارۀ جنایت و مکافات نوشته بود انتظار نداشتم چنین بشکند. (میگوید بیا بغلم و بغلش میکند!) پشتبندش چوب نروژی را میخواندی تمام می شد میرفت... بعد هم جستارهایی درباب عشق را می خواندی کلا زندگی آدم کمتر تلف می شد. این کتاب (رنج های ورتر) را باید وقتی 17 سالت نشده بخوانی. ما آن موقع خواندیمش. آن موقع فاز فاز دیگری است و ورتر و شارلوت هم اشخاصی دیگر.


arame basirati البته تو ۳ سال پیش ریویو نوشتی و خیلی جذاب نوشتی که چرا ختم شده به خوندنش و دقیقا بخاطر حال و هوای روانیت بوده تو اون تایم و ربطی به ۱۷ ساله یا بیست و چندساله بودن نداره ابدا
ادم درهرسنی میتونه هر احساسی رو تجربه کنه و ازش حرف بزنه
ادمیزاد نمی‌تون� بگه نه من دیگه رنجی نمیکشم و دیگه حسی مثل شارلوت و دانته وجود نداره و مال نوجوانیه، نه میتونه توی ۷۰ سالکی هم اتفاق بیفته. این ریویو جذابه چون در اون تایم بنا به شرایط و حس درونیت نوشتی و من لذت بردم رنجی رو تجربه شده و قیاس شده با ورتر خوندم.


back to top