Mohammad Hrabal's Reviews > ابل
ابل
by
by

چقدر عالی بود. یکی از بهترین رمانهای� که امسال خواندم. داستایوسکی نابغه همیشه باعث بهت و حیرت من میشو�. از تعداد صفحات زیاد آن نترسید و اگر به نویسندگان روس علاقهمن� هستید حتماً آن را بخوانید. ترجمه حبیبی محشر بود. چند فیلم اقتباس شده از این رمان و چند فیلم هم با الهام از آن ساخته شده است. من به خاطر علاقه وافر به کوروساوا اقتباس او را دیدم، اگر علاقهمن� بودید پس از مطالعه� کتاب آن را ببینید.
The idiot (1951) 7.3 Kurosawa
The idiot (1958) 7.6 Ivan Pyryev
و در پایان
زنده باد داستایوسکی
زنده باد کوروساوا
و زنده باد سروش حبیبی
این اهانت است به روح انسان، و غیر از این هیچ نیست! دین به ما میگوی�: "نکش!" ولی انسانی را میکشن� چون آدم کشته! این که نمیشو�! من این صحنه را یک ماه پیش دیدم و تا امروز هنوز آن را جلو چشم دارم. ص38 کتاب
حقیقت این است که از معاشرت با آدمبزرگه� خوشم نمیآی�. این چیزی است که خودم مدتهاس� فهمیدها�. علتش هم این است که نمیتوان� با آنه� سر کنم. ص 121 کتاب
من پول میخواه�. میدانی� اگر پول داشته باشم دیگر کسی مرا یک آدم عادی نمیشمار�. آن وقت من از هر جهت برجسته و غیر از دیگران میشو�. پول از این جهت از همه چیز حقیرتر و نفرتانگیزت� است که حتی آدم را صاحب ذوق میکن� و تا دنیا دنیاست همین خواهد بود. ص 203 کتاب
عادت به راحت و تجمل، به آسانی انسان را مبتلا میکن� و در بند میکش� و چون تجمل کمک� به صورت ضرورت درآمد خلاصی از بند آن بسیار دشوار است. ص222 کتاب
خوشحالی یک مادر وقتی اولین لبخند طفلش را میبین� مثل خوشحالی خداست وقتی که از آن بالای آسمانش گناهکاری را میبین� که پشیمان شده و از سر صدق بخشایش میخواه�. ص 357 کتاب
همدردی بزرگتری� و شاید یگانه قانون وجود برای تمامی بشریت است. ص 372 کتاب
"ولی طبیعت به ریش ما میخند�." ناگهان با هیجان و حرارت بسیار گفت: "برای چه بهترین موجودات را خلق میکن� تا بعد به ریششا� بخندد؟ مگر نکرده؟ تنها مخلوقی را که همه به کمالش اعتراف میکردن� آفرید و بعد از آنکه او را به همه شناساند حرفهای� را بر زبانش گذاشت که خون� جاری کرد. آنقد� خون جاری شد که اگر همزمان ریخته شده بود مردم به یقین در آن غرق شده بودند. ص 476 کتاب
ناگهان اشتیاق عجیبی احساس کرد که همه چیز را همین جا رها کند و خود به همان جایی برود که از آن آمده بود، و برود به جایی، هرچه دورتر بهتر، جایی دورافتاده و فوراً برود، بی خداحافظی با کسی. احساس میکر� که اگر، ولو چند روز دیگر، آنجا بماند به داخل این دنیا کشیده میشو� و بیبازگش�. ص 493 کتاب
در کشور ما اگر دستت به جایی بند نباشد و پشتیبانها� متنفذ نداشته باشی تبار کهن به کاری نمیآی�. ص 528 کتاب
کهنهکارتری� جانی که دیگر اصلاح شدنی نیست، هر چه باشد میدان� که "جانی" است، و گرچه از کاری که کرده پشیمان نیست، پیش وجدان خود میدان� که کار زشتی کرده است، و همه� آنه� همین طورند. ص 544 کتاب
همه شراب در سر دارند، آن هم شامپانی و ظاهراً تازه هم شروع نکردهاند� زیرا بسیاری از این شبزندهدارا� از آن آب سرد آتشین به شوری شیرین آمده بودند. ص 589 کتاب
غریزه� تباه سازی خود و غریزه� بقا در وجود آدمه� به یک اندازه نیرومند است. تسلط شیطان و سلطنت ایمان، تا ابد، یا بگوییم تا زمانی که ما نمیدانی� کی خواهد رسید، با هم برابرند. ص 601 کتاب
اطمینان داشته باشید که خوشبختی کریستف کلمب زمانی نبود که آمریکا را کشف کرد بلکه زمانی خوشبخت بود که میکوشی� آن را کشف کند... اینجا صحبت زندگی است. فقط زندگی. صحبت تلاش در کشف زندگی است و نه در کشف آن. ص 602 کتاب
صحبت یک زندگی است و راهی بینهای� شاخه شاخه که اسرار آن هرچه هست بر ما پوشیده است. بهترین شطرنج بازان، تواناترین و تیزهوشترینشا� بیش از چند حرکت را نمیتوانن� از پیش حساب کنند. کار یک شطرنج باز فرانسوی را که میتوانس� تا ده حرکت خود را پیشبین� کند اعجاز شمردهان�. حال آنکه چه بیشمارن� حرکتها� ممکن، که ما از آنه� بیاطلاعی�. شما با پاشیدن بذر خود و بذل نیکی به هر شکلی که باشد جزئی از خود را به دیگری میبخشی� و جزئی از دیگری را در خود میپذیری�. ص 627 کتاب
ظرافت احساس و عزت نفس از دل آدم سرچشمه میگیر� و چیزی نیست که معلم رقص به کسی تعلیم بدهد. ص 700 کتاب
آدم نمیتوان� مظهر کمال را دوست داشته باشد. آدم در برابر صورت کمال فقط میتوان� محو تماشا باشد. ص 724 کتاب
در حقیقت هیچ چیز ناراحت کنندهت� از این نیست که آدم مثلاً ثروتمند و خوشنام و باشعور و خوش صورت و حتی پسندیده سیرت باشد و تحصیلاتش هم بد نباشد و در عین حال هیچ قریحهای� اصالتی، کیفیتی غیرعادی ولو در خور نیشخند، هیچ فکر اصیلی که از ذهن خودش جوشیده باشد نداشته باشد و از هر جهت مثل دیگران باشد! ثروتمند هستی اما روتشیلد نیستی. خانوادها� خوشنام است اما هرگز با هیچ کار درخشانی نمایان نشده است. صورتت قشنگ است اما جذاب نیست. تحصیلات خوبی کردها� اما نمیتوان� از آن بهرها� برداری. باهوش و فهمیدها� اما فکر بکری هرگز در ذهنت پیدا نمیشو�. بد کسی را نمیخواه� اما خیری هم به کسی نمیرسانی� از هر نظر که فکر کنی نه بویی و نه خاصیتی! ص 736 کتاب
بعضی وقته� وضع طوری است که انسان مجاز است که پلها� پشت سر خود را خراب کند و دیگر به خانه باز نیاید. ص 891 کتاب
The idiot (1951) 7.3 Kurosawa
The idiot (1958) 7.6 Ivan Pyryev
و در پایان
زنده باد داستایوسکی
زنده باد کوروساوا
و زنده باد سروش حبیبی
این اهانت است به روح انسان، و غیر از این هیچ نیست! دین به ما میگوی�: "نکش!" ولی انسانی را میکشن� چون آدم کشته! این که نمیشو�! من این صحنه را یک ماه پیش دیدم و تا امروز هنوز آن را جلو چشم دارم. ص38 کتاب
حقیقت این است که از معاشرت با آدمبزرگه� خوشم نمیآی�. این چیزی است که خودم مدتهاس� فهمیدها�. علتش هم این است که نمیتوان� با آنه� سر کنم. ص 121 کتاب
من پول میخواه�. میدانی� اگر پول داشته باشم دیگر کسی مرا یک آدم عادی نمیشمار�. آن وقت من از هر جهت برجسته و غیر از دیگران میشو�. پول از این جهت از همه چیز حقیرتر و نفرتانگیزت� است که حتی آدم را صاحب ذوق میکن� و تا دنیا دنیاست همین خواهد بود. ص 203 کتاب
عادت به راحت و تجمل، به آسانی انسان را مبتلا میکن� و در بند میکش� و چون تجمل کمک� به صورت ضرورت درآمد خلاصی از بند آن بسیار دشوار است. ص222 کتاب
خوشحالی یک مادر وقتی اولین لبخند طفلش را میبین� مثل خوشحالی خداست وقتی که از آن بالای آسمانش گناهکاری را میبین� که پشیمان شده و از سر صدق بخشایش میخواه�. ص 357 کتاب
همدردی بزرگتری� و شاید یگانه قانون وجود برای تمامی بشریت است. ص 372 کتاب
"ولی طبیعت به ریش ما میخند�." ناگهان با هیجان و حرارت بسیار گفت: "برای چه بهترین موجودات را خلق میکن� تا بعد به ریششا� بخندد؟ مگر نکرده؟ تنها مخلوقی را که همه به کمالش اعتراف میکردن� آفرید و بعد از آنکه او را به همه شناساند حرفهای� را بر زبانش گذاشت که خون� جاری کرد. آنقد� خون جاری شد که اگر همزمان ریخته شده بود مردم به یقین در آن غرق شده بودند. ص 476 کتاب
ناگهان اشتیاق عجیبی احساس کرد که همه چیز را همین جا رها کند و خود به همان جایی برود که از آن آمده بود، و برود به جایی، هرچه دورتر بهتر، جایی دورافتاده و فوراً برود، بی خداحافظی با کسی. احساس میکر� که اگر، ولو چند روز دیگر، آنجا بماند به داخل این دنیا کشیده میشو� و بیبازگش�. ص 493 کتاب
در کشور ما اگر دستت به جایی بند نباشد و پشتیبانها� متنفذ نداشته باشی تبار کهن به کاری نمیآی�. ص 528 کتاب
کهنهکارتری� جانی که دیگر اصلاح شدنی نیست، هر چه باشد میدان� که "جانی" است، و گرچه از کاری که کرده پشیمان نیست، پیش وجدان خود میدان� که کار زشتی کرده است، و همه� آنه� همین طورند. ص 544 کتاب
همه شراب در سر دارند، آن هم شامپانی و ظاهراً تازه هم شروع نکردهاند� زیرا بسیاری از این شبزندهدارا� از آن آب سرد آتشین به شوری شیرین آمده بودند. ص 589 کتاب
غریزه� تباه سازی خود و غریزه� بقا در وجود آدمه� به یک اندازه نیرومند است. تسلط شیطان و سلطنت ایمان، تا ابد، یا بگوییم تا زمانی که ما نمیدانی� کی خواهد رسید، با هم برابرند. ص 601 کتاب
اطمینان داشته باشید که خوشبختی کریستف کلمب زمانی نبود که آمریکا را کشف کرد بلکه زمانی خوشبخت بود که میکوشی� آن را کشف کند... اینجا صحبت زندگی است. فقط زندگی. صحبت تلاش در کشف زندگی است و نه در کشف آن. ص 602 کتاب
صحبت یک زندگی است و راهی بینهای� شاخه شاخه که اسرار آن هرچه هست بر ما پوشیده است. بهترین شطرنج بازان، تواناترین و تیزهوشترینشا� بیش از چند حرکت را نمیتوانن� از پیش حساب کنند. کار یک شطرنج باز فرانسوی را که میتوانس� تا ده حرکت خود را پیشبین� کند اعجاز شمردهان�. حال آنکه چه بیشمارن� حرکتها� ممکن، که ما از آنه� بیاطلاعی�. شما با پاشیدن بذر خود و بذل نیکی به هر شکلی که باشد جزئی از خود را به دیگری میبخشی� و جزئی از دیگری را در خود میپذیری�. ص 627 کتاب
ظرافت احساس و عزت نفس از دل آدم سرچشمه میگیر� و چیزی نیست که معلم رقص به کسی تعلیم بدهد. ص 700 کتاب
آدم نمیتوان� مظهر کمال را دوست داشته باشد. آدم در برابر صورت کمال فقط میتوان� محو تماشا باشد. ص 724 کتاب
در حقیقت هیچ چیز ناراحت کنندهت� از این نیست که آدم مثلاً ثروتمند و خوشنام و باشعور و خوش صورت و حتی پسندیده سیرت باشد و تحصیلاتش هم بد نباشد و در عین حال هیچ قریحهای� اصالتی، کیفیتی غیرعادی ولو در خور نیشخند، هیچ فکر اصیلی که از ذهن خودش جوشیده باشد نداشته باشد و از هر جهت مثل دیگران باشد! ثروتمند هستی اما روتشیلد نیستی. خانوادها� خوشنام است اما هرگز با هیچ کار درخشانی نمایان نشده است. صورتت قشنگ است اما جذاب نیست. تحصیلات خوبی کردها� اما نمیتوان� از آن بهرها� برداری. باهوش و فهمیدها� اما فکر بکری هرگز در ذهنت پیدا نمیشو�. بد کسی را نمیخواه� اما خیری هم به کسی نمیرسانی� از هر نظر که فکر کنی نه بویی و نه خاصیتی! ص 736 کتاب
بعضی وقته� وضع طوری است که انسان مجاز است که پلها� پشت سر خود را خراب کند و دیگر به خانه باز نیاید. ص 891 کتاب
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
ابل.
Sign In »
Reading Progress
Finished Reading
January 10, 2020
– Shelved
Comments Showing 1-9 of 9 (9 new)
date
newest »

message 1:
by
Yasaman
(new)
Jul 26, 2020 04:19AM

reply
|
flag