Fahim's Reviews > تسلیبخشیها� فلسفه
تسلیبخشیها� فلسفه
by
by

" ما به این دلیل به پزشکان نیاز داریم که می توانند در اوقات بحرانی ، (فقدانِ خودشناسیِ جسمانی)بیماران خود را جبران کنند.
وقتی روحمان ناخوش است، باید به فیلسوفان روی آوریم . فلسفه اگر تألم فکری را برطرف نسازد بی فایده است. "
وجه مشترک همه ی فلاسفه ، علاقه ی مشترکی ست که به بیان مطالب تسلی بخش و عملی درباره ی علل بزرگترین غم های ما داشته اند.
سقراط معرفت را نه فقط آگاهی از (چراییِ درست بودن چیزی ) می شمارد ، بلکه آگاهی از (چراییِ نادرست بودنِ بدیل های آن چیز) نیز می داند. از نظر او آنچه باید نگرانمان کند، تعداد مخالفان ما نیست، بلکه خوب بودن دلایل آنها برای این کار است ...
از نظر دوباتن سقراط تسلی بخشِ ما در مواجهه با عدم محبوبیت است.
اپیکور معتقد است عناصر ضروري لذت ، هر قدر هم که سهل الوصول نباشند، اما خیلی گران نیستند:دوستی، آزادی و تفکر سه اصل اساسی هستند که اگر از آنها برخوردار باشیم ولی پول نداشته باشیم ، هرگز بدبخت نخواهیم بود و اگر پول داشته باشیم ولی از آن نعمت ها محروم باشیم ، هرگز واقعا خوشبخت نخواهیم بود...
دوباتن می گوید نظریات اپیکور (که البته در زندگی شخصی او نیز تجلی یافته بود) می تواند تسلی بخش ما در مواجهه با کم پولی باشد...
سنکا فلسفه را رشته ای برای کمک به انسانها در غلبه بر تضاد میان واقعیت و خواسته هایشان می دانست. او سعی کرد ابعاد انتظارات ما را طوری تعدیل کند که وقتی این انتظارات نقش بر آب شد، با صدای بلند فریاد نزنیم:
"وظیفه ی فلسفه عبارت است از آماده کردنِ نرم ترین محل فرود آرزوهای ما بر روی دیوار انعطاف ناپذیر واقعیت. "
دوباتن گفته های سنکا را تسلی بخش ما در مواجهه با ناکامی ها می داند...
فلسفه ی مونتنی، فلسفه ی سازش است. او می گوید به جای اینکه بکوشیم وجود خود را دونیم کنیم و همواره شرمنده ی کاستی ها و خواهش های نازل تنانه ی خود باشیم، یاد بگیریم که آنها را به عنوان واقعیت های تغییر ناپذیر وجود خود بپذیریم.مونتنی با نقب زدن به اندوه های خصوصی اتاق خواب، رسوایی و ننگ را از آنها زدود و سعی کرد ما را با بدن های خود آشتی دهد.
"بر بلندترین تخت جهان، هنوز هم بر ماتحتِ خود نشسته ایم! "
مونتنی بهترین تسلی بخش ما در مواجهه با ناتوانی و نابسندگی های وجودمان است...
نظریه ی شوپنهاور (اراده ی معطوف به حیات) ، عشق را از نظر زیست شناختی ، اجتناب ناپذیر و کلید تداوم نوع بشر میشمارد و از ما می خواهد که موضع ملایمتری نسبت به رفتار عجیب و غریب ناشی از عشق، اتخاذ کنیم.
اراده ی معطوف به حیات ما را به سمت کسانی سوق می دهد که شانس مارا برای ایجاد بچه های زیبا و باهوش زیاد می کنند و اغلب فردی که برای بچه ی ما بسیار مناسب است ، به ندرت پیش می آید که برای خود ما چندان مناسب باشد! اما ما نمی توانیم این امر را به موقع تشخیص دهیم چون اراده ی معطوف به حیات چشم ما را کور کرده است...
شوپنهاور مارا از انتظاراتی خلاص می کند که موجب تلخکامی می شود. وقتی عشق ما را در هم شکسته ، تسلی بخش است که بشنویم ، خوشبختی هرگز جزئی از برنامه نبوده است...
نیچه می گوید:
"در حق انسان هایی که دوستشان دارم، آرزوی رنجوری، پریشانی ، بیماری و آزردگی می کنم."
او معتقد است نه با پرهیز از درد، بلکه با تشخیص نقش آن به عنوان مرحله ای اجتناب ناپذیر و طبیعی ، برای دستیابی به هر چیز خوبی، رضایت خاطر حاصل می شود. در فاصله ی میان شکست اولیه و موفقیت های بعدی، در شکاف میان کسی که در حال حاضر هستیم و کسی که می خواهیم باشیم ،اضطراب ، حسد و تحقیر وجود دارد.
نیچه می خواست مارا به حقانیت درد عادت بدهد و از ما می خواست همچنان به چیزهای مورد علاقه ی خود عشق بورزیم ، حتی وقتی آنها را در اختیار نداریم و ممکن است هرگز هم به آنها دست نیابیم...
در پایان باید سپاسگزار جناب دوباتن باشم که چشم مرا که چون چشم نوزادی ، در مقابل روشنای مفاهیم بلند فلسفی یارای باز شدنش نبود، با سهل الهضم کردن مطالب، اندکی به روی زیباییها گشود....
چون : آنچه به آسانی خوانده می شود، به ندرت به آسانی نوشته می شود... (مونتنی)
وقتی روحمان ناخوش است، باید به فیلسوفان روی آوریم . فلسفه اگر تألم فکری را برطرف نسازد بی فایده است. "
وجه مشترک همه ی فلاسفه ، علاقه ی مشترکی ست که به بیان مطالب تسلی بخش و عملی درباره ی علل بزرگترین غم های ما داشته اند.
سقراط معرفت را نه فقط آگاهی از (چراییِ درست بودن چیزی ) می شمارد ، بلکه آگاهی از (چراییِ نادرست بودنِ بدیل های آن چیز) نیز می داند. از نظر او آنچه باید نگرانمان کند، تعداد مخالفان ما نیست، بلکه خوب بودن دلایل آنها برای این کار است ...
از نظر دوباتن سقراط تسلی بخشِ ما در مواجهه با عدم محبوبیت است.
اپیکور معتقد است عناصر ضروري لذت ، هر قدر هم که سهل الوصول نباشند، اما خیلی گران نیستند:دوستی، آزادی و تفکر سه اصل اساسی هستند که اگر از آنها برخوردار باشیم ولی پول نداشته باشیم ، هرگز بدبخت نخواهیم بود و اگر پول داشته باشیم ولی از آن نعمت ها محروم باشیم ، هرگز واقعا خوشبخت نخواهیم بود...
دوباتن می گوید نظریات اپیکور (که البته در زندگی شخصی او نیز تجلی یافته بود) می تواند تسلی بخش ما در مواجهه با کم پولی باشد...
سنکا فلسفه را رشته ای برای کمک به انسانها در غلبه بر تضاد میان واقعیت و خواسته هایشان می دانست. او سعی کرد ابعاد انتظارات ما را طوری تعدیل کند که وقتی این انتظارات نقش بر آب شد، با صدای بلند فریاد نزنیم:
"وظیفه ی فلسفه عبارت است از آماده کردنِ نرم ترین محل فرود آرزوهای ما بر روی دیوار انعطاف ناپذیر واقعیت. "
دوباتن گفته های سنکا را تسلی بخش ما در مواجهه با ناکامی ها می داند...
فلسفه ی مونتنی، فلسفه ی سازش است. او می گوید به جای اینکه بکوشیم وجود خود را دونیم کنیم و همواره شرمنده ی کاستی ها و خواهش های نازل تنانه ی خود باشیم، یاد بگیریم که آنها را به عنوان واقعیت های تغییر ناپذیر وجود خود بپذیریم.مونتنی با نقب زدن به اندوه های خصوصی اتاق خواب، رسوایی و ننگ را از آنها زدود و سعی کرد ما را با بدن های خود آشتی دهد.
"بر بلندترین تخت جهان، هنوز هم بر ماتحتِ خود نشسته ایم! "
مونتنی بهترین تسلی بخش ما در مواجهه با ناتوانی و نابسندگی های وجودمان است...
نظریه ی شوپنهاور (اراده ی معطوف به حیات) ، عشق را از نظر زیست شناختی ، اجتناب ناپذیر و کلید تداوم نوع بشر میشمارد و از ما می خواهد که موضع ملایمتری نسبت به رفتار عجیب و غریب ناشی از عشق، اتخاذ کنیم.
اراده ی معطوف به حیات ما را به سمت کسانی سوق می دهد که شانس مارا برای ایجاد بچه های زیبا و باهوش زیاد می کنند و اغلب فردی که برای بچه ی ما بسیار مناسب است ، به ندرت پیش می آید که برای خود ما چندان مناسب باشد! اما ما نمی توانیم این امر را به موقع تشخیص دهیم چون اراده ی معطوف به حیات چشم ما را کور کرده است...
شوپنهاور مارا از انتظاراتی خلاص می کند که موجب تلخکامی می شود. وقتی عشق ما را در هم شکسته ، تسلی بخش است که بشنویم ، خوشبختی هرگز جزئی از برنامه نبوده است...
نیچه می گوید:
"در حق انسان هایی که دوستشان دارم، آرزوی رنجوری، پریشانی ، بیماری و آزردگی می کنم."
او معتقد است نه با پرهیز از درد، بلکه با تشخیص نقش آن به عنوان مرحله ای اجتناب ناپذیر و طبیعی ، برای دستیابی به هر چیز خوبی، رضایت خاطر حاصل می شود. در فاصله ی میان شکست اولیه و موفقیت های بعدی، در شکاف میان کسی که در حال حاضر هستیم و کسی که می خواهیم باشیم ،اضطراب ، حسد و تحقیر وجود دارد.
نیچه می خواست مارا به حقانیت درد عادت بدهد و از ما می خواست همچنان به چیزهای مورد علاقه ی خود عشق بورزیم ، حتی وقتی آنها را در اختیار نداریم و ممکن است هرگز هم به آنها دست نیابیم...
در پایان باید سپاسگزار جناب دوباتن باشم که چشم مرا که چون چشم نوزادی ، در مقابل روشنای مفاهیم بلند فلسفی یارای باز شدنش نبود، با سهل الهضم کردن مطالب، اندکی به روی زیباییها گشود....
چون : آنچه به آسانی خوانده می شود، به ندرت به آسانی نوشته می شود... (مونتنی)
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
تسلیبخشیها� فلسفه.
Sign In »
Reading Progress
Finished Reading
January 19, 2020
– Shelved as:
psychology
January 19, 2020
– Shelved as:
philosophic
January 19, 2020
– Shelved
Comments Showing 1-13 of 13 (13 new)
date
newest »


دوم اینکه میفرمایید شبیه کتابهای موفقیت به نظر میاد، این رو بیشتر به شکل ریویو نوشتن خودم نسبت میدم تا کتاب دوباتن، چون مجبور شدم خیلی از سر و ته مطالب بزنم و انچه باقی موند شاید داره شبیه گزین گویه ها و توصیه های کتابهای موفقیت به نظر میرسه ، در صورتی که در کتاب، زندگینامه ی هر یک این فیلسوفها به همراه عقایدشون ، پستی بلندیهای زندگیشون و حتی تغییر عقیده دادن هاشون بیان شده به شکلی کاملا دلنشین و اقناع کننده.
و نکته ی بعدی اینکه برای بزرگوارانی چون شما که شاید سالهاست فلسفه مطالعه میکنید ، این کتاب شاید خیلی سطح پایین واصلا غیرفلسفی به نظر بیاد ، اما برای همچون منی که سعی دارم ارام ارام و با گامهای لرزان به فلسفه نزدیک بشم، فوق العاده بود و همین که این اشتیاق رو در من به وجود آورده که من بعد هرکتابی راجع به سقراط، اپیکور، سنکا، نیچه و حتی خود دوباتن 😁به دستم برسه با ولع بخونم ، برام کافیه و از نظر من شایسته ی پنج ستاره ست.
و نکته ی اخر اینکه نظر شما محترمه و میتونه کتابی که برای من باارزش محسوب میشه برای شما نباشه... به دلیل تفاوت در دانش و سلیقه هامون..



درسته که جزء کتابهای مقدماتی فلسفه محسوب میشه اما از نظر من سطحش از دنیای سوفی بالاتر هست و هیچ کدوم نمیتونن جایگزین دیگری بشن... و در آخر اینکه چرا ساده نویسی رو دوست نداریم؟
مونتنی میگه: نثر دشوار، نقابی ست بر فقدان محتوا، درک ناپذیر بودن ، بهترین حامیِ حرفی برای گفتن نداشتن است...
چه اشکالی داره کسی مثل دوباتن پیدا بشه که با ساده نویسی ترس مارو از درک مفاهیم فلسفی از بین ببره 😊

مرسی فهیم جون از توضیح . من اتفاقا موافق ساده نویسی هستم اما با تقلیل نه

ساده گویی نویسنده از مسائل پیچیده و سعی در برداشت قابل استفاده برای تسلی بخشی در کوران مشکلات زندگی خبر از آن می دهد که نویسنده آنچه را در زندگی تجربه کرده در فلسفه باز میابد و این بسیار متفاوت است با اینکه با آنچه میخوانی در آینده مواجه شوی.
با اين حسابي كه من فهميدم دوباتن به آدم گرسنه توصيه مي كنه سير بشه، به آدم غمگين، توصيه مي كنه ناراحت نباشه وهكذا و انتظار داره مثمر ثمر واقع شه
فلسفه احتمالا بتونه از آلام بشر كم كنه ولي فلسفه اي كه بشه با زندگي كردن، فهميدش و با تمام وجود قبول كرد و گرنه اينكه بشود تمام اين فلسفه هاي بعضا متناقض و متفاوت رو خوند و همه را هم قبول كرد به نظر من منطقي نمياد. من البته از دوباتن نخوانده ام ولي دورادور به نظرم مياد، كتابهاي دوباتن تفاوت چنداني با كتابهاي موفقيت ندارند.