Maziar MHK's Reviews > گفتوگ� در کاتدرال
گفتوگ� در کاتدرال
by
by

اینجا اگر کسی نتونه دیگران رُ به گا بِدِه، حتما خودش به گا میره
نقل به مضمون از متنِ کتاب
ماریو بارگاس یوسا، نویسنده یِ برنده یِ نوبلِ اهلِ کشورِ پرو، در این رمانِ سیاسی، ضمنِ هم صحبتیِ دو نفر در میخانه ای بنامِ "کاتدرال"، داستان هایی موازی و در هم تنیده از تاریک روشنِ زندگیِ چند پرویی را در بستری از تحولاتِ اجتماعی روایت میکند، روایت هایی که گرچه مربوط به مناطقِ جغرافیایی و طبقاتِ اجتماعی مختلف در خط و ربطی پیدا و پنهان با شخصیت هایِ رمان است، اما به خوبی، نشان از تاثیرِ فرهنگِ سیاسی-اجتماعی یِ حاکم بر کشور، در "سیاه بختی" یِ بِهم گره خورده یِ افراد ِ مختلفِ یک ملت دارد، که شاید فرقِ ایشان بِلحاظِ طبقه یِ اجتماعی، از زمین است تا به آسمان
اولا
نویسنده یِ رمان، مشخصاََ در مرورِ خاطراتِ شخصیت ها، با پشتِ پا زدن به نظمِ و ترتیبِ معمولِ روایتِ زمانی، مُکرر در مُکرر، برای روایتی یکسان، از چند راویِ حاضر مدد گرفته و افعالِ گذشته، حال و آینده را همزمان بِکار می بندد. باید اضافه کرد این مسئله بقدری با هندسه یِ نوشتار منطبق است که گاه، با ظرافتی ستودنی، خطِ سیرِ رمان از "خودش" سبقت می گیرد
مشخصا برایِ من، موردِ فوق الذکر، یگانه دلیلی است که این رمانِ "یوسا" را به نسبتِ رمانِ 900صفحه ایِ دیگرش-"جنگ آخرالزمان"-، سخت خوان تَر میکند. احتمال می دهم، مستند به آنچه وصفَش رفت، کَسرِ قابل توجهی از رُفقایِ گودریدزی، که خود را کتابخوانِ "کم حوصله" دسته بندی میکنند، داستان را نیمه کاره رها کرده و کتاب را به قفسه بازگردانند
دوما
جانِ کلامِ داستان، ماجرایِ روزمره یِ تاثیر و تاثرِ "توده" است که تا بوده همین بوده، توده ای که اینجا در "پرو"، به تلخ ترین شکلِ ممکن، به گاهِ منافع فردی، به هزار و یکی رنگ درآمده و دستِ زدوبند به دامنِ هر کس و ناکس سائییده اما، آن سان که سخن از مصلحتِ عامه بوده، به شکلی جزیره وار، گاهی اسبِ گاری یِ سیاست مدارانِ پوپولیستِ لاتینِ قرن بیستمی یِ پروئی یا الواطِ خاورمیانه ای -مشخصاََ 80-1940 - شده و یا اینکه سیاهی لشگرِ امنیتی چی ها در ارضایِ مَطامعِ همان سیاستمداران در نمایش های خیابانی، ویوا گویان و هورا کِشان، بی رَدی از خِردورزی
در این رمانِ سخت خوان، تصویرها زیادند و متقاطع، سخن از زندگی یِ روزنامه نگاری سرگشته میانِ مکاتبِ فکری، بُریده از خانواده، شرمسار از همرزمان و متنفر از طبقه یِ اجتماعی خویش گرفته تا روایتِ حَمالی یِ اندیشه گُریزِ راننده یِ سناتوری سخت اهل زَد و بَند -پدرِ همان روزنامه نگار-، از فاحشه گانی که دستی به دامنِ اصحابِ بی افسارِ قدرت و دستی بر جامِ فسادِ نیروهایِ امنیتی دارند، تا روایتِ مدیریتِ اذهان توسط یک امنیتی چی یِ نابغه -دُن کایو- که زندگی همه ی شخصیت ها متاثر از تصمیماتِ اوست
شاید جالب باشد که "دن کایو"، این مدیرِ امنیتی بلند پایه و پرده نشین، برایِ من یکی، "سعید امامی" یِ این رمان جلوه می کرد، وَه که چه شباهت هایِ نامیمونی
سعید امامی: مامور رده بالایِ امنیتی و مغزِ متفکرِ قتل های زنجیره ای در دهه یِ هفتاد شمسی در ایران
از ترجمه اگر پرسیده باشید
کتابِ حاضر رُمانی بود مَملو از پاراگراف هایی که در ضمنِ یک دیالوگ، حادثه و یا خاطره ای از زبانِ روایانِ مختلف نقل می شد. فاصله یِ ادبیاتِ گفتاریِ شخصیت هایِ گوناگونِ کهکشانی بود و متن پر از نام های خاصِ لاتین
اینها را گفتم تا برسم به اینکه، اینها همه نمیتواند در بَراندازَم نسبتِ به ترجمه یِ "عبدالله کوثری"، حِسی جُز تحسین برانگیزد
سوما
رمانِ دیگری از یوسا بنامِ "جنگِ آخرالزمان" خوانده اَم که بیشتر از این یکی، خوانده و صدالبته پسندیده شُد. لینکِ ریویویِ آن، ذیلاََ تقدیم حضور شماست
/review/show...
نقل به مضمون از متنِ کتاب
ماریو بارگاس یوسا، نویسنده یِ برنده یِ نوبلِ اهلِ کشورِ پرو، در این رمانِ سیاسی، ضمنِ هم صحبتیِ دو نفر در میخانه ای بنامِ "کاتدرال"، داستان هایی موازی و در هم تنیده از تاریک روشنِ زندگیِ چند پرویی را در بستری از تحولاتِ اجتماعی روایت میکند، روایت هایی که گرچه مربوط به مناطقِ جغرافیایی و طبقاتِ اجتماعی مختلف در خط و ربطی پیدا و پنهان با شخصیت هایِ رمان است، اما به خوبی، نشان از تاثیرِ فرهنگِ سیاسی-اجتماعی یِ حاکم بر کشور، در "سیاه بختی" یِ بِهم گره خورده یِ افراد ِ مختلفِ یک ملت دارد، که شاید فرقِ ایشان بِلحاظِ طبقه یِ اجتماعی، از زمین است تا به آسمان
اولا
نویسنده یِ رمان، مشخصاََ در مرورِ خاطراتِ شخصیت ها، با پشتِ پا زدن به نظمِ و ترتیبِ معمولِ روایتِ زمانی، مُکرر در مُکرر، برای روایتی یکسان، از چند راویِ حاضر مدد گرفته و افعالِ گذشته، حال و آینده را همزمان بِکار می بندد. باید اضافه کرد این مسئله بقدری با هندسه یِ نوشتار منطبق است که گاه، با ظرافتی ستودنی، خطِ سیرِ رمان از "خودش" سبقت می گیرد
مشخصا برایِ من، موردِ فوق الذکر، یگانه دلیلی است که این رمانِ "یوسا" را به نسبتِ رمانِ 900صفحه ایِ دیگرش-"جنگ آخرالزمان"-، سخت خوان تَر میکند. احتمال می دهم، مستند به آنچه وصفَش رفت، کَسرِ قابل توجهی از رُفقایِ گودریدزی، که خود را کتابخوانِ "کم حوصله" دسته بندی میکنند، داستان را نیمه کاره رها کرده و کتاب را به قفسه بازگردانند
دوما
جانِ کلامِ داستان، ماجرایِ روزمره یِ تاثیر و تاثرِ "توده" است که تا بوده همین بوده، توده ای که اینجا در "پرو"، به تلخ ترین شکلِ ممکن، به گاهِ منافع فردی، به هزار و یکی رنگ درآمده و دستِ زدوبند به دامنِ هر کس و ناکس سائییده اما، آن سان که سخن از مصلحتِ عامه بوده، به شکلی جزیره وار، گاهی اسبِ گاری یِ سیاست مدارانِ پوپولیستِ لاتینِ قرن بیستمی یِ پروئی یا الواطِ خاورمیانه ای -مشخصاََ 80-1940 - شده و یا اینکه سیاهی لشگرِ امنیتی چی ها در ارضایِ مَطامعِ همان سیاستمداران در نمایش های خیابانی، ویوا گویان و هورا کِشان، بی رَدی از خِردورزی
در این رمانِ سخت خوان، تصویرها زیادند و متقاطع، سخن از زندگی یِ روزنامه نگاری سرگشته میانِ مکاتبِ فکری، بُریده از خانواده، شرمسار از همرزمان و متنفر از طبقه یِ اجتماعی خویش گرفته تا روایتِ حَمالی یِ اندیشه گُریزِ راننده یِ سناتوری سخت اهل زَد و بَند -پدرِ همان روزنامه نگار-، از فاحشه گانی که دستی به دامنِ اصحابِ بی افسارِ قدرت و دستی بر جامِ فسادِ نیروهایِ امنیتی دارند، تا روایتِ مدیریتِ اذهان توسط یک امنیتی چی یِ نابغه -دُن کایو- که زندگی همه ی شخصیت ها متاثر از تصمیماتِ اوست
شاید جالب باشد که "دن کایو"، این مدیرِ امنیتی بلند پایه و پرده نشین، برایِ من یکی، "سعید امامی" یِ این رمان جلوه می کرد، وَه که چه شباهت هایِ نامیمونی
سعید امامی: مامور رده بالایِ امنیتی و مغزِ متفکرِ قتل های زنجیره ای در دهه یِ هفتاد شمسی در ایران
از ترجمه اگر پرسیده باشید
کتابِ حاضر رُمانی بود مَملو از پاراگراف هایی که در ضمنِ یک دیالوگ، حادثه و یا خاطره ای از زبانِ روایانِ مختلف نقل می شد. فاصله یِ ادبیاتِ گفتاریِ شخصیت هایِ گوناگونِ کهکشانی بود و متن پر از نام های خاصِ لاتین
اینها را گفتم تا برسم به اینکه، اینها همه نمیتواند در بَراندازَم نسبتِ به ترجمه یِ "عبدالله کوثری"، حِسی جُز تحسین برانگیزد
سوما
رمانِ دیگری از یوسا بنامِ "جنگِ آخرالزمان" خوانده اَم که بیشتر از این یکی، خوانده و صدالبته پسندیده شُد. لینکِ ریویویِ آن، ذیلاََ تقدیم حضور شماست
/review/show...
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
گفتوگ� در کاتدرال.
Sign In »
Reading Progress
February 19, 2020
– Shelved as:
to-read
February 19, 2020
– Shelved
February 23, 2020
–
Started Reading
March 1, 2020
–
Finished Reading
Comments Showing 1-6 of 6 (6 new)
date
newest »

message 1:
by
Saleh
(new)
-
rated it 5 stars
Mar 01, 2020 01:42PM

reply
|
flag

ولی گفتگو و سور بز ترجمه فوق العاده آقای کوثری رو داره.