ŷ

Saman's Reviews > بسط تجربه نبوی

بسط تجربه نبوی by Abdolkarim Soroush
Rate this book
Clear rating

by
273273
's review


بخشی از پیش‏گفتا� کتاب

در «قبض و بسط تئوریک شریعت»، سخن از بشری بودن و تاریخی بودن و زمینی بودن معرفت دینی می‏رف� و اینک در بسط تجربه‏� نبوی، سخن از بشریت و تاریخیت خود دین و تجربه‏� دینی می‏رو�. به عبارت دیگر، این کتاب رویه‏� بشری و تاریخی و زمینی وحی و دیانت را، بدون تعرض به رویه‏� فراتاریخی و فراطبیعی آن، بل با قبول و تصدیق آن، می‏کاو� و باز می‏نمای�. و می‏کوش� تا توضیح دهد که شاهد ماورای طبیعت وقتی جامه‏� طبیعت به تن می‏کند� و شهسوار ماورای تاریخ وقتی پا به میدان تاریخ می‏نهد� چه پیچش‏ه� در اندامش می‏افت� و چه غبارها بر چهره‏ا� می‏نشین� و ذاتیاتش در محاصره‏� کدام عرضیات می‏افتن� و اطلاقش تخته‏بن� کدام قیود می‏شو�

این کتاب را «پیامبرنامه» نیز می‏توا� نامید؛ چرا که سرا پا از بسط دین به تبع بسط تجربه‏� درونی و بیرونی پیامبر حکایت می‏کن� و وحی رسالت را تابع شخصیت رسول می‏شمار�. خاتمیت نبوت را مقتضی و موجب ختم حضور نبیّ در عرصه‏� دین‏دار� نمی‏گیرد� بر بر این حضور، به خاطر تأمین طراوت تجربه‏ها� دینی انگشت تأکید می‏نه� و عمده‏� سخن در آن، مربوط به منزلت کانونی شخصیت بشری پیامبر در تشریع و تجربه‏� دینی، و نقش ولایت او در تداوم دین‏دار� است

پیامبر عزیز اسلام، خود در تعریف هویت پیامبرانه‏� خویش، به بلاغت تمام گفت که انسانی است برخوردار از وحی (إنّما أنا بشرٌ مثلکم، یوحی إلیّ ) و در این تعریف، انسانیت و اقتضائات بشریت خود را، دلیرانه بر آفتاب افکند و تصویری موزون از دو پاره‏� خاکی و افلاکی خویش به دست داد و نبوت را مقتضی قهر بشریت ندانست و انسانیت را با الهام‏گیر� و پیامبری سازگار آورد و از خاک‏منش� و زمین‏نشین� بیم‏ناک� و شرمندگی ننمود

ای مبارک آن گلیم گل تو را

و ای خنک آن وصف مزمّل تو را

نه ملک بودی نه دل‏خست� ز خاک

ای بشیر ما بشر بودی و پاک

سنت عرفانی ما، سنگ تمام گذاشت و هر چه توانست کفه‏� افلاکی و آسمانی ترازوی وجود پیامبر را سنگین‏ت� کرد و بر فربهی جثه‏� باطن او افزود و سایه‏� زمینی او را در نور آسمانی وحی محو نمود و نیمه‏� پیمبری را به فروکوفتن نیمه‏� انسانی او برگماشت و خاک ساحل تاریخیت را به امواج دریای اشراق فرو شست، تا از پیامبر روحی بی‏ت� و خورشیدی بی‏سای� و صورتی بی‏ماد� و غیبی بی‏شهاد� و تندیسی بی‏تاری� و بی‏جغرافی� بر جا نهاد. چونان فرشته‏ا� که از غیب آمده بود و به غیب‏الغی� پر کشیده بود. نهیب جگرشکاف مولانا از دل چنین قصابی برمی‏خاس� که

خر از این می‏خسپ� این‏ج� ای فلان

که بشر دیدی تو ایشان را نه جان

کار از این ویران شده است ای مرد خام

که بشر دیدی مر این‏ه� را چو عام

تو همان دیدی که ابلیس لعین

گفت من از آتشم آدم ز طین

چشم ابلیسانه را یک دم ببند

چند بینی صورت آخر چند چند؟


بدین‏گونه� ادبیات دینی ـ صوفیانه‏� ما از تشریح و تبیین پاره‏� آسمانی شخصیت پیامبر اشباع شد و نبوغ و قریحه‏� ده‏ه� عارف باطن‏بین� طیّ ده قرن، گوهرهای غریب از دل دریای عرفان نبوی برآورد و آن‏چ� جایش خالی ماند، شناختن نیمه‏� خاکی وجود آن عزیز گلیم‏پو� و خاک‏نشی� بود که در جمع می‏نشس� و با خلق می‏زیس� و زیر سقف تاریخ می‏خف� و در دریای فرهنگ عصر شنا می‏کر� و به زبان قوم سخن می‏گف� و معضلات محیط خویش را به سرپنجه‏� تدبیر می‏گشو� و در حالی که سر به آسمان می‏سود� گام بر زمین می‏نها�. اینک این چهره‏� پیامبر است که نسبتش با تلقی وحی و تجربه‏� دینی و تشریح شرایع سخت ناشناخته مانده است و ثقل سنت ستبر عرفانی، آن را به مسأله‏ا� نیاندیشیدنی بدل کرده است

همسری با اولیاء برداشتن و انبیاء را هم‏چ� خود پنداشتن و چشم ابلیسانه گشودن و صورت را فارغ از معنی دیدن و کار پاکان را قیاس از خود گرفتن و شیر را از شیر باز نشناختن، البته کبرفروشی و بی‏حرمت� و ابلهی است. لکن دانایی ناقص و تصویر شکسته و درک نامتوازن از اولیای حق داشتن و آنان را نه درختانی روییده و بالیده بر مزرع سبز عصر، بل مرغان باغ ملکوت افتاده در محبس تنگ خاک معرفی کردن نیز محض جهل‏فروش� و نابینایی و قدرناشناسی است. علم کلام جدید ما، امروز با ایراد عنصر بشریت و تاریخیت در دین و معرفت دینی و حیات رجال الهی، آگاهانه، بابی را در دین‏شناس� بر خود می‏گشای� که بر گذشتگان بسته بود و به توفانی وفا می‏کن� که قرن‏ه� بی‏وفای� و بی‏مهر� دیده بود. «بسط تجربه‏� نبوی» هم دوست دارد تا جهدی کوچک در این جهاد بزرگ تلقی شود
flag

Sign into ŷ to see if any of your friends have read بسط تجربه نبوی.
Sign In »

Reading Progress

Finished Reading
September 4, 2008 – Shelved

No comments have been added yet.