ŷ������

داستان کتاب در مورد پسری روستایی و جاه طلبه(ژولین سورل) که رویاهای بزرگی رو در ذهنش میپرورونه.
ژولین همیشه در ذهن خودش بین دو حرفه "کشیش شدن" و "وارد نظام شدن" در حال کشمکش و سبک سنگین کردنه. محصل علوم دینیه و از طرفی در دلش ناپلئون رو ستایش میکنه. این تردید شخصیت اول داستان به نویسنده قدرت مانور در بیان عقاید و انتقاداتش نسبت به این دو گروه رو میده(که انتخاب نام سرخ و سیاه هم اشاره ای به این دو دسته داره) و اتفاقات پیرامون مذهب، انقلاب و دو دستگی مردم رو برای خواننده روشن میکنه.
اتفاقاتی که در زندگی ژولین رخ میده، معنای موفقیت و راه های کسب اون رو هربار به نوعی دستخوش تغییر میکنه و قهرمان داستان در چالش دائمی با باید و نبایدهاست.
در ابتدا کمی کتاب کند پیش میره و میتونه کسالت بار باشه ولی به مرور ریتم بهتری پیدا میکنه. هفت فصل پایانی کتاب و خلوت ژولین با افکارش از درخشان ترین بخش های کتابه.