Z. Aroosha Dehghan's Reviews > درخت انجير معابد
درخت انجير معابد (جلد اوَل)
by
by

درخت انجیر معابد؛ داستانی که شاید در نگاه نخست زندگینامه� خانواده� آذرپاد باشد اما در واقع ماجرای همه� مردم و همه� زمانهاس�.
شاید بتوان شروع داستان را لحظه� مرگ اسفندیارخان آذرپاد دانست؛ اگرچه نویسنده گاهی گریزی به زمان زندگی او نیز میزن� اما همه� ماجراها از جایی آغاز میشو� که ارباب بزرگ شهر میمیر� و جای خود را به مهرانخا� میده�. مهران نماد مدرنیته و تجددخواهی است. او با هدف و برنامهریز� به افسانه، همسر اسفندیار، نزدیک میشو� و با او ازدواج میکن�. از او برای اداره� ارثیه� خانواده وکالت میگیر� و سپس همه� زمینهای� که میراث فرزندان اسفندیار بوده را به نام خود سند میزن�. این آغاز پایان خانواده� آذرپاد است. کیوان، پسر کوچک خانواده، به پاریس میرو� و هرگز باز نمیگرد�. فرزانه، دختر اسفندیارخان، خودکشی میکن�. عمه تاجالملو� همه� جواهرات خود را میفروش� و به همراه برادرزادهاش� فرامرز، به آپارتمانی اجارها� نقل مکان میکن�. فرامرز، فرزند بزرگ اسفندیارخان، به پوچی کامل رسیده است. هیچ باور و هدف مشخصی ندارد. در داستان نه قهرمان است و نه پادقهرمان. فرامرز کلاهبردا� و دزد و رشوهخوا� است و برای رسیدن به اهدافش به هر کاری دست میزن�. عمه تاجالملو� نیز شخصیتی پر از عقده و خلاهای درونی تصویر میشو� که کنجی نشسته و با حسرت به روزهای خوش گذشته مینگر�. در این میان دهه� شخصیت فرعی هم هستند که هر کدام به سهم خود در پیشبرد داستان نقش دارند.
همه� ماجراها از درخت انجیر معابدی آغاز میشو� که مردی ناشناس از بنگال آورده و کاشته است؛ درختی که اگرچه نامرغوب و رو به مرگ است اما برای مردم جنبها� مقدس پیدا کرده و محور اصلی زندگی آنان شده است. مردم شهر همه� نیایشه� و دردهای خود را به درخت میگوین�. مراسمها� آیینی برگزار میکنن�. قربانی میدهن� و با واژگان و سرودهایی که هیچکس معنای آنه� را نمیدان� یکپارچه میشون� و دعا میکنن�. این همان نقطهایس� که داستان درخت انجیر معابد را از زمان و مکان فراتر برده است.
درخت انجیر معابد داستان جامعهایس� که شتابان به سوی مدرنیته و پیشرفت میرو� اما مردم آن هنوز توانایی پذیرش این شیوه� نوین زندگی را ندارند و به سختی به باورهای دینی و خرافات چسبیدهان�. مدرنیته به سرعت در جامعه گسترده میشو�. مدرسه، فروشگاه، برج و کتابخانه میساز�. تعاونیها� گوناگون شکل میگیر�. شکل کسب و کارها دگرگون و بساط ارباب و رعیت برچیده میشو�. مردم هم اگرچه هنوز عمیقا به مقدساتشان معتقدند اما کمک� با جامعه� جدید همراه میشون�. آنهای� که پیشتر برای بهبود بیماری خود را به درخت میبستن� اکنون به درمانگاه میرون� و پزشکان را از برکات درخت میدانن�. باغ و خانههایشا� را برای پیشخری� آپارتمان میفروشن� و فرزندانشان را به مدرسه میفرستن�. لباس پوشیدنشان دگرگون میشو� اما درونشان هنوز همان است که بود.
همه� این تعارضه� زمانی اوج میگیر� که فرامرز خودش را به شکل مرشدی پیر درمیآور� و پس از ساله� به شهر بازمیگرد� تا از مهران انتقام بگیرد. مردم بیآنک� او را بشناسند پیرامونش گرد میآین� و سخنش را بیتردی� میپذیرن�. همراه او کلماتی بیمعن� را تکرار میکنن� و به خیال آن که ذکر میگوین� منقلب میشون�. برایش قربانی میکنن� و روزها چشم به راه میمانن� تا بتوانند به نزدش بروند و خود را به دیدارش تبرک کنند. در این گیرودار است که درخت انجیر معابد هم بهطو� غیرطبیعی رشد میکن� و ریشههای� را در همهج� از جمله کتابخانه و مدرسه میگستران�. اکنون زمان آن است که جنگ خونین درگیرد!
آنان که هشیارترند به سرپرستی آموزگار مدرسه تبر برمیدارن� و به ریشهها� درخت میزنن� تا راه مدرسه را بگشایند و کسانی که پایبند سنته� هستند پشت مرشد دروغین به راه میافتن� و به جنگ مدرنیته� خرافهستی� میرون�. تندیس مهران را که نماد تجددخواهی است سرنگون میکنن� و او را در اتومبیلش به آتش میکشن�. سرانجام فرامرز که نمادی از حیلهگر� و امتداد سنت و خرافه است دوباره به شکل و جایگاه پیشین بازمیگرد� و بر پیشرفت جامعه پیروز میشو�.
آخرین قسمت کتاب سورئالتری� و در عین حال واقعیتری� بخش داستان است. در این بخش با زبان نمادها سرنوشت جامعها� که ظرفیتها� درونی پیشرفت را ندارد اما ظاهرش مدرن میشو� به تصویر کشیده شده است. سرنوشت گریزناپذیر چنین جامعها� دودستگی، نبرد داخلی، انقلاب و سرانجام نابودی است.
مردم داستان درخت انجیر معابد ظاهری مدرن دارند. همه� آنه� از مزایای پیشرفت جامعه بهره میبرن� اما هنوز نتوانستهان� با ذهن خودشان کنار بیایند. پیروان درخت انجیر معابد سرانجام مدرنیته را پس میزنن� حتی اگر به بهای نابودی خودشان باشد. بردگی اربابان را میپذیرن� چون در ذهنهایشا� برده هستند؛ برده� خرافات و زر و سیم اربابانی همچون آذرپادها.
شاید بتوان شروع داستان را لحظه� مرگ اسفندیارخان آذرپاد دانست؛ اگرچه نویسنده گاهی گریزی به زمان زندگی او نیز میزن� اما همه� ماجراها از جایی آغاز میشو� که ارباب بزرگ شهر میمیر� و جای خود را به مهرانخا� میده�. مهران نماد مدرنیته و تجددخواهی است. او با هدف و برنامهریز� به افسانه، همسر اسفندیار، نزدیک میشو� و با او ازدواج میکن�. از او برای اداره� ارثیه� خانواده وکالت میگیر� و سپس همه� زمینهای� که میراث فرزندان اسفندیار بوده را به نام خود سند میزن�. این آغاز پایان خانواده� آذرپاد است. کیوان، پسر کوچک خانواده، به پاریس میرو� و هرگز باز نمیگرد�. فرزانه، دختر اسفندیارخان، خودکشی میکن�. عمه تاجالملو� همه� جواهرات خود را میفروش� و به همراه برادرزادهاش� فرامرز، به آپارتمانی اجارها� نقل مکان میکن�. فرامرز، فرزند بزرگ اسفندیارخان، به پوچی کامل رسیده است. هیچ باور و هدف مشخصی ندارد. در داستان نه قهرمان است و نه پادقهرمان. فرامرز کلاهبردا� و دزد و رشوهخوا� است و برای رسیدن به اهدافش به هر کاری دست میزن�. عمه تاجالملو� نیز شخصیتی پر از عقده و خلاهای درونی تصویر میشو� که کنجی نشسته و با حسرت به روزهای خوش گذشته مینگر�. در این میان دهه� شخصیت فرعی هم هستند که هر کدام به سهم خود در پیشبرد داستان نقش دارند.
همه� ماجراها از درخت انجیر معابدی آغاز میشو� که مردی ناشناس از بنگال آورده و کاشته است؛ درختی که اگرچه نامرغوب و رو به مرگ است اما برای مردم جنبها� مقدس پیدا کرده و محور اصلی زندگی آنان شده است. مردم شهر همه� نیایشه� و دردهای خود را به درخت میگوین�. مراسمها� آیینی برگزار میکنن�. قربانی میدهن� و با واژگان و سرودهایی که هیچکس معنای آنه� را نمیدان� یکپارچه میشون� و دعا میکنن�. این همان نقطهایس� که داستان درخت انجیر معابد را از زمان و مکان فراتر برده است.
درخت انجیر معابد داستان جامعهایس� که شتابان به سوی مدرنیته و پیشرفت میرو� اما مردم آن هنوز توانایی پذیرش این شیوه� نوین زندگی را ندارند و به سختی به باورهای دینی و خرافات چسبیدهان�. مدرنیته به سرعت در جامعه گسترده میشو�. مدرسه، فروشگاه، برج و کتابخانه میساز�. تعاونیها� گوناگون شکل میگیر�. شکل کسب و کارها دگرگون و بساط ارباب و رعیت برچیده میشو�. مردم هم اگرچه هنوز عمیقا به مقدساتشان معتقدند اما کمک� با جامعه� جدید همراه میشون�. آنهای� که پیشتر برای بهبود بیماری خود را به درخت میبستن� اکنون به درمانگاه میرون� و پزشکان را از برکات درخت میدانن�. باغ و خانههایشا� را برای پیشخری� آپارتمان میفروشن� و فرزندانشان را به مدرسه میفرستن�. لباس پوشیدنشان دگرگون میشو� اما درونشان هنوز همان است که بود.
همه� این تعارضه� زمانی اوج میگیر� که فرامرز خودش را به شکل مرشدی پیر درمیآور� و پس از ساله� به شهر بازمیگرد� تا از مهران انتقام بگیرد. مردم بیآنک� او را بشناسند پیرامونش گرد میآین� و سخنش را بیتردی� میپذیرن�. همراه او کلماتی بیمعن� را تکرار میکنن� و به خیال آن که ذکر میگوین� منقلب میشون�. برایش قربانی میکنن� و روزها چشم به راه میمانن� تا بتوانند به نزدش بروند و خود را به دیدارش تبرک کنند. در این گیرودار است که درخت انجیر معابد هم بهطو� غیرطبیعی رشد میکن� و ریشههای� را در همهج� از جمله کتابخانه و مدرسه میگستران�. اکنون زمان آن است که جنگ خونین درگیرد!
آنان که هشیارترند به سرپرستی آموزگار مدرسه تبر برمیدارن� و به ریشهها� درخت میزنن� تا راه مدرسه را بگشایند و کسانی که پایبند سنته� هستند پشت مرشد دروغین به راه میافتن� و به جنگ مدرنیته� خرافهستی� میرون�. تندیس مهران را که نماد تجددخواهی است سرنگون میکنن� و او را در اتومبیلش به آتش میکشن�. سرانجام فرامرز که نمادی از حیلهگر� و امتداد سنت و خرافه است دوباره به شکل و جایگاه پیشین بازمیگرد� و بر پیشرفت جامعه پیروز میشو�.
آخرین قسمت کتاب سورئالتری� و در عین حال واقعیتری� بخش داستان است. در این بخش با زبان نمادها سرنوشت جامعها� که ظرفیتها� درونی پیشرفت را ندارد اما ظاهرش مدرن میشو� به تصویر کشیده شده است. سرنوشت گریزناپذیر چنین جامعها� دودستگی، نبرد داخلی، انقلاب و سرانجام نابودی است.
مردم داستان درخت انجیر معابد ظاهری مدرن دارند. همه� آنه� از مزایای پیشرفت جامعه بهره میبرن� اما هنوز نتوانستهان� با ذهن خودشان کنار بیایند. پیروان درخت انجیر معابد سرانجام مدرنیته را پس میزنن� حتی اگر به بهای نابودی خودشان باشد. بردگی اربابان را میپذیرن� چون در ذهنهایشا� برده هستند؛ برده� خرافات و زر و سیم اربابانی همچون آذرپادها.
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
درخت انجير معابد.
Sign In »
Reading Progress
January 6, 2021
–
Started Reading
January 6, 2021
– Shelved as:
to-read
January 6, 2021
– Shelved
February 13, 2021
–
Finished Reading