Maziyar Yf's Reviews > نگاهی به شاه
نگاهی به شاه
by
by

پرفسور عباس میلانی در کتاب نگاهی به شاه ، کوشیده است با دستیابی به سند های محرمانه که از بایگانی سازمانی های جاسوسی آمریکا ، انگلستان ، فرانسه و آلمان ، نگاهی بی طرفانه به زندگی آخرین شاه ایران ، محمد رضا شاه پهلوی داشته باشد .او در عین حال تاریخ را با روایتی جذاب بیان کرده و برای آغاز هر فصل از پاراگراف هایی از شکسپیر استفاده کرده که به نظر سرنوشت محتوم شاه سابق را خبر می دهند .
میلانی از دوران کودکی ، ولیعهدی ، شاه سابق شروع کرده و او را در سفری طولانی و پر حادثه به مدت 37 سال دنبال کرده است ، سفری که با مرگ شاه تمام شد . مرگی که مانند بیشتر شاهان ایران خارج از کشور بوده است .
آشکار است که شخصیت اصلی کتاب ، خود شاه است و هدف میلانی بررسی تاریخ و یا تحلیل آن نبوده است ، برای نمونه نویسنده به جز نخست وزیرانی که چالشی برای شاه بوده اند مانند احمد قوام ، دکتر مصدق ، علی امینی و یا آنانی که ممکن بود بعدها برای او دردسر شوند مانند رزم آرا و سپهبد زاهدی چندان به دیگران نپرداخته است .
میلانی این تفکر را که شاه جوان از سال 1320-1332 به اصول دموکراسی اعتقاد داشته و خواهان پادشاهی مشروطه بوده را زیر سوال می برد ، از نگاه نویسنده شاه از همان سال آغاز سلطنت به فکر پادشاهی قدرقدرت بوده است . او که اخراج پدرش از کشور را دیده بود شاید با خود عهد کرده بود که آن روزها هرگز تکرار نخواهد شد . پس در دو راهی تاریخی بین ارتش قوی و وفادار و پادشاهی مشروطه اولی را انتخاب کرد .
در حقیقت در 12 سال اول سلطنت ، شاه با جدیت تمام به کسب قدرت هر چه بیشتر پرداخت و البته از کسب مال و اموال هم غافل نبود ، او در بیشتر این دوره فرمانده کل قوا بود و چندین تن از وزرای هر کابینه مانند کشور و خارجه با نظر مستقیم شاه انتخاب می شدند . شاه در بیشتر دوران پادشاهی ( شاید به غیر از سالیان 1350-1356) انگلستان و آمریکا را همه کاره امور داخلی ایران می دانست ، در جهان بینی او مردم هیچ جایگاهی نداشته بودند . چه انتخاب نخست وزیر ، یا فرماندار استان مثلا کرمان ، یا نامگذاری خیابانی در تهران شاه با سفرای دو کشور مشورت می کرد . مثلا در جایی از سفیر انگلستان ریدر بولارد که نگاهی تحقیر آمیز به ایرانیان هم داشته ، می پرسد که به نظر او آپاندیسش را در تهران عمل کند یا در لندن ؟
سیاست داخلی شاه هم بر پایه تفرقه و نفاق بوده ، او مدام در کار نخست وزیران ، در راس آنان احمد قوام و دکتر مصدق مداخله و کارشکنی می کرده و از تضعیف آنان به نفع خود استفاده می کرده . شاه در توطئه و ائتلاف علیه این دو سخت زیرک و باهوش بوده و البته کاری هم به منافع ملی کشور نداشته . نمونه بارز آن را همراهی شاه با انگلیس و آمریکا در کودتای سال 32 بر ضد دکتر مصدق و گفتن این جمله معروف :" من تاج و تختم را به خدا، مردم کشورم ( احتمالا منظور کودتا چیان و افرادی از قماش شعبان جعفری)، ارتشم و به شما ( کرمیت روزولت ) مدیونم " به عامل سی آی ای می توان دانست .
ده سال بعدی سلطنت ، شاه به دنبال استقلال بیشتر و پایه گذاری قدرت مطلقه خود بوده ، پس از حذف قوام و دکتر مصدق ، نوبت شخصیت های قدرتمندی مانند سپهبد زاهدی یا حسین علا بوده که شاه آنان را ازدور قدرت خارج کند . در راستای قدرت بیشتر ارگانی مخوف به نام ساواک به فرماندهی تیمور بختیار و زیر نظر مستقیم خود ایجاد می کند ، ساواک به هیچ کس جز شاه پاسخگو نبوده و شکنجه بخشی ازروال کار برای اعتراف گیری در آن بوده است .
15 سال آخر سلطنت هم شاه دیگر قدرت خود را تحکیم کرده ، به چهره آشنا و کلاسیک یک دیکتاتور تبدیل می شود ، زمام تمام امور دست شاه است ، او تشخیص می دهد که گندم از کجا و به چه مقدار خریده شود ، سفیر ایران در فلان کشور خارجی چه کسی باشد ، نفت به چه قیمتی و به کجا فروخته شود ، نمایندگان منتخب مجلس چه افرادی باشند ، رییس دانشگاه شیراز یا رییس بیمارستانی در اهواز چه کسانی باشند .
شاه در این سالیان ادعا می کند که دارای فره ایزدی ایست و خدا گاهی به او در انجام وظیفه کمک و یاری رسانده، هنگامی که صحبت از دادن قدرت به مردم می شود بیانات شاه سخت فضل فروشانه است ، او از زمانی مناسب که خود آنرا خواهد فهمید سخن می گوید .
قدرت پوشالی شاه نه در برابر شوروی ، آمریکا و انگلستان بلکه در برابر مردمی عادی به راحتی می شکند ، او بر اثر ابتلا به سرطان و تظاهرات گسترده تبدیل به همان شاه ضعیف و خجول و مردد ( به قول جناب میلانی : مرغ دل ) می شود و حتی در تظاهرات مردم خود هم دست انگلستان و آمریکا و کمونیستها و بی بی سی را می بیند و مردم کشور خویش را عاجز از سازماندهی یک تظاهرات می داند . واضح است که در نگاه او مردم کوچه و بازار ، نیروهای مذهبی ، بازاری ها ، جبهه ملی همه و همه به منزله صفر هستند .
سرنوشت شاه را همه می دانیم ، او با دو هواپیما بار و صدها میلیون دلار از کشور گریخت ، البته حواس شاه آن اندازه جمع بود که برای ثبت در تاریخ هواپیماها را به ایران برگرداند ، شاه آواره شد و هیچ کشوری در جهان پذیرای او نشد . عاقبت او هم یکی دیگر از پادشاهان ایران زمین بود که در خارج از کشور دفن شده ، همانند پدرتاجدارش
اما میلانی نگاه نسبتا بی طرفانه ای داشته ، البته در ماجرای پس گرفتن آذربایجان از استالین نقشی برای قوام در نظر نگرفته و در ملی شدن صنعت نفت هم اعتبار چندانی برای مصدق قائل نبوده است ، اما خارج از این دو موضوع اووجه انسانی شاه را به خوبی مجسم کرده . درحس وطن دوستی او که البته همراه با نگاهی تحقیر آمیز به هموطنان خود بوده شکی نیست ، شاید همین احساس بوده که شاه را بی نیاز از شنیدن حرفهای دیگران کرده بود ، از نگاه او همه کس وظیفه اجرای فرامین او را داشتند . به این گونه و با کمک اطرافیان متملق شاه خود را هم ردیف خدا و بالاتر از میهن می شناخت . از نگاه شاه و ملت و میهن همه در وجود شاه مجسم می شد و حرف شاه ، کلام تمام مردم ایران بود .
کتاب نگاهی به شاه ، با اینکه نسبتا مفصل است ، اما حتی 550 صفحه کتاب مانند خلاصه ای از دوران پر حادثه پهلوی دوم می ماند ، نویسنده بسیاری از مطالب بسیار با ارزش تاریخی را خلاصه نوشته و البته عدم همکاری و مصاحبه چهره هایی مانند جمشید آموزگار و رضا قطبی نه تنها جناب میلانی را ، بلکه خواننده را هم از اطلاعات بسیار با ارزش و گرانبها محروم کرده است .
در پایان با وجود آنکه بیش از 40 سال از سقوط شاه سابق گذشته ، تصویری که از او ارائه می شود هم چنان به شدت سیاه و سفید است ، توصیفی خداگونه از او و خانواده اش بدون در نظر گرفتن نکات سلبی درکنار نگاره ای سخت منفی که از او موجودی حقیر و مفلوک و ساخته ، خواننده ایرانی را در دو راهی افراط و تفریط قرار داده است . در این میان نگاهی به شاه در کنار کتاب آخرین سفر شاه ، جزو اندک منابع نسبتا بی طرف جهت شناخت بهتر و کاملتر از شاه و روزگار او هستند .
میلانی از دوران کودکی ، ولیعهدی ، شاه سابق شروع کرده و او را در سفری طولانی و پر حادثه به مدت 37 سال دنبال کرده است ، سفری که با مرگ شاه تمام شد . مرگی که مانند بیشتر شاهان ایران خارج از کشور بوده است .
آشکار است که شخصیت اصلی کتاب ، خود شاه است و هدف میلانی بررسی تاریخ و یا تحلیل آن نبوده است ، برای نمونه نویسنده به جز نخست وزیرانی که چالشی برای شاه بوده اند مانند احمد قوام ، دکتر مصدق ، علی امینی و یا آنانی که ممکن بود بعدها برای او دردسر شوند مانند رزم آرا و سپهبد زاهدی چندان به دیگران نپرداخته است .
میلانی این تفکر را که شاه جوان از سال 1320-1332 به اصول دموکراسی اعتقاد داشته و خواهان پادشاهی مشروطه بوده را زیر سوال می برد ، از نگاه نویسنده شاه از همان سال آغاز سلطنت به فکر پادشاهی قدرقدرت بوده است . او که اخراج پدرش از کشور را دیده بود شاید با خود عهد کرده بود که آن روزها هرگز تکرار نخواهد شد . پس در دو راهی تاریخی بین ارتش قوی و وفادار و پادشاهی مشروطه اولی را انتخاب کرد .
در حقیقت در 12 سال اول سلطنت ، شاه با جدیت تمام به کسب قدرت هر چه بیشتر پرداخت و البته از کسب مال و اموال هم غافل نبود ، او در بیشتر این دوره فرمانده کل قوا بود و چندین تن از وزرای هر کابینه مانند کشور و خارجه با نظر مستقیم شاه انتخاب می شدند . شاه در بیشتر دوران پادشاهی ( شاید به غیر از سالیان 1350-1356) انگلستان و آمریکا را همه کاره امور داخلی ایران می دانست ، در جهان بینی او مردم هیچ جایگاهی نداشته بودند . چه انتخاب نخست وزیر ، یا فرماندار استان مثلا کرمان ، یا نامگذاری خیابانی در تهران شاه با سفرای دو کشور مشورت می کرد . مثلا در جایی از سفیر انگلستان ریدر بولارد که نگاهی تحقیر آمیز به ایرانیان هم داشته ، می پرسد که به نظر او آپاندیسش را در تهران عمل کند یا در لندن ؟
سیاست داخلی شاه هم بر پایه تفرقه و نفاق بوده ، او مدام در کار نخست وزیران ، در راس آنان احمد قوام و دکتر مصدق مداخله و کارشکنی می کرده و از تضعیف آنان به نفع خود استفاده می کرده . شاه در توطئه و ائتلاف علیه این دو سخت زیرک و باهوش بوده و البته کاری هم به منافع ملی کشور نداشته . نمونه بارز آن را همراهی شاه با انگلیس و آمریکا در کودتای سال 32 بر ضد دکتر مصدق و گفتن این جمله معروف :" من تاج و تختم را به خدا، مردم کشورم ( احتمالا منظور کودتا چیان و افرادی از قماش شعبان جعفری)، ارتشم و به شما ( کرمیت روزولت ) مدیونم " به عامل سی آی ای می توان دانست .
ده سال بعدی سلطنت ، شاه به دنبال استقلال بیشتر و پایه گذاری قدرت مطلقه خود بوده ، پس از حذف قوام و دکتر مصدق ، نوبت شخصیت های قدرتمندی مانند سپهبد زاهدی یا حسین علا بوده که شاه آنان را ازدور قدرت خارج کند . در راستای قدرت بیشتر ارگانی مخوف به نام ساواک به فرماندهی تیمور بختیار و زیر نظر مستقیم خود ایجاد می کند ، ساواک به هیچ کس جز شاه پاسخگو نبوده و شکنجه بخشی ازروال کار برای اعتراف گیری در آن بوده است .
15 سال آخر سلطنت هم شاه دیگر قدرت خود را تحکیم کرده ، به چهره آشنا و کلاسیک یک دیکتاتور تبدیل می شود ، زمام تمام امور دست شاه است ، او تشخیص می دهد که گندم از کجا و به چه مقدار خریده شود ، سفیر ایران در فلان کشور خارجی چه کسی باشد ، نفت به چه قیمتی و به کجا فروخته شود ، نمایندگان منتخب مجلس چه افرادی باشند ، رییس دانشگاه شیراز یا رییس بیمارستانی در اهواز چه کسانی باشند .
شاه در این سالیان ادعا می کند که دارای فره ایزدی ایست و خدا گاهی به او در انجام وظیفه کمک و یاری رسانده، هنگامی که صحبت از دادن قدرت به مردم می شود بیانات شاه سخت فضل فروشانه است ، او از زمانی مناسب که خود آنرا خواهد فهمید سخن می گوید .
قدرت پوشالی شاه نه در برابر شوروی ، آمریکا و انگلستان بلکه در برابر مردمی عادی به راحتی می شکند ، او بر اثر ابتلا به سرطان و تظاهرات گسترده تبدیل به همان شاه ضعیف و خجول و مردد ( به قول جناب میلانی : مرغ دل ) می شود و حتی در تظاهرات مردم خود هم دست انگلستان و آمریکا و کمونیستها و بی بی سی را می بیند و مردم کشور خویش را عاجز از سازماندهی یک تظاهرات می داند . واضح است که در نگاه او مردم کوچه و بازار ، نیروهای مذهبی ، بازاری ها ، جبهه ملی همه و همه به منزله صفر هستند .
سرنوشت شاه را همه می دانیم ، او با دو هواپیما بار و صدها میلیون دلار از کشور گریخت ، البته حواس شاه آن اندازه جمع بود که برای ثبت در تاریخ هواپیماها را به ایران برگرداند ، شاه آواره شد و هیچ کشوری در جهان پذیرای او نشد . عاقبت او هم یکی دیگر از پادشاهان ایران زمین بود که در خارج از کشور دفن شده ، همانند پدرتاجدارش
اما میلانی نگاه نسبتا بی طرفانه ای داشته ، البته در ماجرای پس گرفتن آذربایجان از استالین نقشی برای قوام در نظر نگرفته و در ملی شدن صنعت نفت هم اعتبار چندانی برای مصدق قائل نبوده است ، اما خارج از این دو موضوع اووجه انسانی شاه را به خوبی مجسم کرده . درحس وطن دوستی او که البته همراه با نگاهی تحقیر آمیز به هموطنان خود بوده شکی نیست ، شاید همین احساس بوده که شاه را بی نیاز از شنیدن حرفهای دیگران کرده بود ، از نگاه او همه کس وظیفه اجرای فرامین او را داشتند . به این گونه و با کمک اطرافیان متملق شاه خود را هم ردیف خدا و بالاتر از میهن می شناخت . از نگاه شاه و ملت و میهن همه در وجود شاه مجسم می شد و حرف شاه ، کلام تمام مردم ایران بود .
کتاب نگاهی به شاه ، با اینکه نسبتا مفصل است ، اما حتی 550 صفحه کتاب مانند خلاصه ای از دوران پر حادثه پهلوی دوم می ماند ، نویسنده بسیاری از مطالب بسیار با ارزش تاریخی را خلاصه نوشته و البته عدم همکاری و مصاحبه چهره هایی مانند جمشید آموزگار و رضا قطبی نه تنها جناب میلانی را ، بلکه خواننده را هم از اطلاعات بسیار با ارزش و گرانبها محروم کرده است .
در پایان با وجود آنکه بیش از 40 سال از سقوط شاه سابق گذشته ، تصویری که از او ارائه می شود هم چنان به شدت سیاه و سفید است ، توصیفی خداگونه از او و خانواده اش بدون در نظر گرفتن نکات سلبی درکنار نگاره ای سخت منفی که از او موجودی حقیر و مفلوک و ساخته ، خواننده ایرانی را در دو راهی افراط و تفریط قرار داده است . در این میان نگاهی به شاه در کنار کتاب آخرین سفر شاه ، جزو اندک منابع نسبتا بی طرف جهت شناخت بهتر و کاملتر از شاه و روزگار او هستند .
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
نگاهی به شاه.
Sign In »
Reading Progress
Comments Showing 1-5 of 5 (5 new)
date
newest »

message 1:
by
Mohammadkazem
(new)
May 12, 2021 11:11PM

reply
|
flag

شاه عاشق ملتش بود و سالها برای عزت و اعتبار وطنش تلاش کرد اون بخش صدها ملیون دلار هم که گفتین دروغی بیش نیست ک شما هیچ مدرکی در این باره ندارید درمورد کودتای ۲۸ مرداد هم از مصدقی دفاع میکنید که عامل انحلال ۲ مجلس بود و کشور رو به آشوب کشونده بود و با اعمال پوپولیستی هر انتخاباتی رو فرمایشی میکرد ، تاریخ قضاوت میکنه دوست عزیز اما نه اینطور که شما نوشتی