Eghbal's Reviews > افسانهها� تبای
افسانهها� تبای
by
by

کارتاسیس
اگر میخواهید به تجویزِ پیرِ عالمِ فلسفه ارسطوی کبیر عناصر چهار گانه طبعتون( بلغم ، سودا ، صفرا و خون ) همیشه میزان باشه ، شبا قبل خواب مغزتون تراژدی میل کنه ؛ ترجیحا با شربت آبلیمو و بهمن کوچیک .
دوهزار و پونصد سال از عمر روایت کتبی این تراژدی میگذره چه بسا روایت شفاهی عمر دراز تری هم داشته باشه. اما چه جاذبه و جادویی باعث مصون موندن و از چشم نیفتادن پیکار تکراری خدایان و انسان میشه ؟ پیکاری که ماحصلش برای ما ساخت قهرمان تراژیکه.
به نظرم انسان بودن مهمترین رکن این جاودانگی باشه.
اینکه ما تو تیم انسانهاییم و با اینکه آگاه از تسلیم و شکست قهرمان تراژیک در برابر خواست و اراده تقدیر خدایانیم ولی این تلاش و به نوعی شکست قهرمانانه رو تحسین میکنیم . حسی شبیه هوادارای یک تیم دسته سومی که از شکست قطعی تیمش برابر حریف قدرتمند آگاهه ولی فارغ از نتیجه از ۹۰ دقیقه تلاش تیم نهایت لذت رو خواهد برد و موهبت کاتارسیس رو تجربه میکنه.
این سه گانه با شکوه علاوه بر انبوهی از فضایل نیک که از شمارش خارجه دو ویژگی منحصر بفرد نسبت به بقیه افسانهه� داره از نظر من ؛
اولیش اینک� توجهش به بُعد انسانی افسانه خیلی بیشتر از خدایانه . به نوعی سوفوکل یک قدم جلوتر رفته و به جای تمرکز روی نزاع و کشمکش بین انسان و خدایان ؛ بیشتر به عواقب و ماحصل این کشمکش بر سرشت قهرمان افسانه خودش پرداخته . به همین دلیل خواننده و یا شنونده بیشتر از اینکه شاهد یک پیکار باشه به عنوان شخص سوم ؛ مدام در حال همزاد پنداری عاطفی با چندین کاراکتر داستانه و یک چرخه مداوم از تقابلهای بدون قضاوت جلوش شکل میگیره که به تفکر راجع بهشون تشویقش میکنه .
تیرزیاس
در روایتی اومده یک روز که آتنا با یکی از پریان جنگل در رودخانه ای به شنا مشغول بود چوپان زیبا و جوانی به نام تیرزیاس برحسب تصادف از اونجا میگذشته و چشمش به اندام برهنه الهه میفته و تو این نگاه تعمد و تقصیری نداشته اما الهه چنان به خشم اومده که بلافاصله بنده خدارو از هر دو چشم کور میکنه . با اینکه یکی از پریان جنگل به نام کاریکلو که شاید فریفته زیبائی تیرزیاس شده بود شفاعتشو کرد و آتنا هم اعتراف کرد که طفل معصوم تقصیر نداشته اما آتنا حاضر نشد چشم هائی را که تونسته بود اندام برهنشو ببینه دوباره بینا کنه ؛ فقط تیرزیاس رو به جای بینایی از دست رفته از قدرت غیب گویی و پیش بینی برخوردار میکنه .
جایگاه شخصیت تیرزیاس بسیار بسیار تو کتاب حائز اهمیته و حس میکنم سوفوکل هر بار که اسمشو مینوشته به احترامش میایستاد� .
یک دانای کل که هیچ شک و تردیدی در کلامش روا نبود و سوفوکل به دو شکل متفاوت از تیرزیاس دانا بهره میبره .
اولین بار تقابلش با ادیپوس و دومیش با کرئون .
تقابل بین ادیپوس و تیرزیاس تبدیل به تقابل بین بینایی و نابینایی میشه. در یک سو ادیپوس بینا و اون طرف تیرزیاس نابینا. تقابل بینایی و نابینایی اون چیزیه که به وضوح تو نمایشنامه دیده میشه اما تفاوتهای� وجود داره .
تیرزیاس در مواجه با ادیپوس به صورت غیر مستقیم ادیپوس رو دارای خرد میدون�. با اینکه ادیپوس قادر به دیدن و شناخت این خرد نیست اما با بیان واقعیت های و تقدیری که بر ادیپ گذشته راه رو برای دستیابیش به حقیقت و خرد فراهم میسازه .
اما در مواجه با کرئون به طور اون رو بی خرد ، ابله و پوچ میدونه که هیچ امیدی بهش نیست .
به طور کل یکی از جذابیتهای اصلی کتاب دیالوگهاییه که از زبان تیرزیاس بیان میشه
آنتیگون
دومین ویژگی منحصر به فرد کتاب از دید من شخصیت و کاراکتر آنتیگونست �.
کاراکتری که قدم به قدم شکل گرفت ، رشد پیدا کرد و به عروج غنایی خودش رسید .
تصویری که سوفوکل ۲۵۰۰ سال قبل از آنتیگون ارائه کرد مصداق بارز و بدون ذره ای ناخالصی ازناب ترین تفکر فمنیست عصر حاضره که الان از ذات اصلی خودش دور شده .
شخصیتی که به جد در خور تحسین و قهرمان اصلی اقبال تو این کتابه .
آنتیگون به نظرم بزرگترین قربانی این گناه و خشم و غصب خدایان بود که شجاعت رو معنا کرد .
اقا اصلا هر چی بگم کم گفتم .
راجع به خیلی از مسائل از جمله ترجمه بی نقص مسکوب یا خود مسئله افسانه تو ریویوهای دوستان صحبت شده که تکرار مکررات نمیکن�.
بخوانید و لذت ببرید که از خشم خدایان به دور باشید .
اگر میخواهید به تجویزِ پیرِ عالمِ فلسفه ارسطوی کبیر عناصر چهار گانه طبعتون( بلغم ، سودا ، صفرا و خون ) همیشه میزان باشه ، شبا قبل خواب مغزتون تراژدی میل کنه ؛ ترجیحا با شربت آبلیمو و بهمن کوچیک .
دوهزار و پونصد سال از عمر روایت کتبی این تراژدی میگذره چه بسا روایت شفاهی عمر دراز تری هم داشته باشه. اما چه جاذبه و جادویی باعث مصون موندن و از چشم نیفتادن پیکار تکراری خدایان و انسان میشه ؟ پیکاری که ماحصلش برای ما ساخت قهرمان تراژیکه.
به نظرم انسان بودن مهمترین رکن این جاودانگی باشه.
اینکه ما تو تیم انسانهاییم و با اینکه آگاه از تسلیم و شکست قهرمان تراژیک در برابر خواست و اراده تقدیر خدایانیم ولی این تلاش و به نوعی شکست قهرمانانه رو تحسین میکنیم . حسی شبیه هوادارای یک تیم دسته سومی که از شکست قطعی تیمش برابر حریف قدرتمند آگاهه ولی فارغ از نتیجه از ۹۰ دقیقه تلاش تیم نهایت لذت رو خواهد برد و موهبت کاتارسیس رو تجربه میکنه.
این سه گانه با شکوه علاوه بر انبوهی از فضایل نیک که از شمارش خارجه دو ویژگی منحصر بفرد نسبت به بقیه افسانهه� داره از نظر من ؛
اولیش اینک� توجهش به بُعد انسانی افسانه خیلی بیشتر از خدایانه . به نوعی سوفوکل یک قدم جلوتر رفته و به جای تمرکز روی نزاع و کشمکش بین انسان و خدایان ؛ بیشتر به عواقب و ماحصل این کشمکش بر سرشت قهرمان افسانه خودش پرداخته . به همین دلیل خواننده و یا شنونده بیشتر از اینکه شاهد یک پیکار باشه به عنوان شخص سوم ؛ مدام در حال همزاد پنداری عاطفی با چندین کاراکتر داستانه و یک چرخه مداوم از تقابلهای بدون قضاوت جلوش شکل میگیره که به تفکر راجع بهشون تشویقش میکنه .
تیرزیاس
در روایتی اومده یک روز که آتنا با یکی از پریان جنگل در رودخانه ای به شنا مشغول بود چوپان زیبا و جوانی به نام تیرزیاس برحسب تصادف از اونجا میگذشته و چشمش به اندام برهنه الهه میفته و تو این نگاه تعمد و تقصیری نداشته اما الهه چنان به خشم اومده که بلافاصله بنده خدارو از هر دو چشم کور میکنه . با اینکه یکی از پریان جنگل به نام کاریکلو که شاید فریفته زیبائی تیرزیاس شده بود شفاعتشو کرد و آتنا هم اعتراف کرد که طفل معصوم تقصیر نداشته اما آتنا حاضر نشد چشم هائی را که تونسته بود اندام برهنشو ببینه دوباره بینا کنه ؛ فقط تیرزیاس رو به جای بینایی از دست رفته از قدرت غیب گویی و پیش بینی برخوردار میکنه .
جایگاه شخصیت تیرزیاس بسیار بسیار تو کتاب حائز اهمیته و حس میکنم سوفوکل هر بار که اسمشو مینوشته به احترامش میایستاد� .
یک دانای کل که هیچ شک و تردیدی در کلامش روا نبود و سوفوکل به دو شکل متفاوت از تیرزیاس دانا بهره میبره .
اولین بار تقابلش با ادیپوس و دومیش با کرئون .
تقابل بین ادیپوس و تیرزیاس تبدیل به تقابل بین بینایی و نابینایی میشه. در یک سو ادیپوس بینا و اون طرف تیرزیاس نابینا. تقابل بینایی و نابینایی اون چیزیه که به وضوح تو نمایشنامه دیده میشه اما تفاوتهای� وجود داره .
تیرزیاس در مواجه با ادیپوس به صورت غیر مستقیم ادیپوس رو دارای خرد میدون�. با اینکه ادیپوس قادر به دیدن و شناخت این خرد نیست اما با بیان واقعیت های و تقدیری که بر ادیپ گذشته راه رو برای دستیابیش به حقیقت و خرد فراهم میسازه .
اما در مواجه با کرئون به طور اون رو بی خرد ، ابله و پوچ میدونه که هیچ امیدی بهش نیست .
به طور کل یکی از جذابیتهای اصلی کتاب دیالوگهاییه که از زبان تیرزیاس بیان میشه
آنتیگون
دومین ویژگی منحصر به فرد کتاب از دید من شخصیت و کاراکتر آنتیگونست �.
کاراکتری که قدم به قدم شکل گرفت ، رشد پیدا کرد و به عروج غنایی خودش رسید .
تصویری که سوفوکل ۲۵۰۰ سال قبل از آنتیگون ارائه کرد مصداق بارز و بدون ذره ای ناخالصی ازناب ترین تفکر فمنیست عصر حاضره که الان از ذات اصلی خودش دور شده .
شخصیتی که به جد در خور تحسین و قهرمان اصلی اقبال تو این کتابه .
آنتیگون به نظرم بزرگترین قربانی این گناه و خشم و غصب خدایان بود که شجاعت رو معنا کرد .
اقا اصلا هر چی بگم کم گفتم .
راجع به خیلی از مسائل از جمله ترجمه بی نقص مسکوب یا خود مسئله افسانه تو ریویوهای دوستان صحبت شده که تکرار مکررات نمیکن�.
بخوانید و لذت ببرید که از خشم خدایان به دور باشید .
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
افسانهها� تبای.
Sign In »
Reading Progress
August 9, 2021
–
Started Reading
August 9, 2021
– Shelved
February 11, 2022
–
Finished Reading
Comments Showing 1-5 of 5 (5 new)
date
newest »


در مورد شخصیته� قشنگ از کتاب نوشتی و این قابل تحسینه پسر.
نوشتها� در مورد آنتیگون و فمنیست و اون جمله� « انسان مهمترین رکن این ج..."
حتما بخونش سارا . من به لطف همخوانی با بچه ها بود که شروعش کردم ولی خوب فقط یه نمایشنامشو باهاشون جلو رفتم موند تا الان بقیش که پشیمونم چرا زودتر تمومش نکرده بودم
در مورد شخصیته� قشنگ از کتاب نوشتی و این قابل تحسینه پسر.
نوشتها� در مورد آنتیگون و فمنیست و اون جمله� « انسان مهمترین رکن این جاودانگیست� رو دوست داشتم