Ali Karimnejad's Reviews > مرگ فروشنده
مرگ فروشنده
by
by

بنظرم بیشتر از اینکه نقد سرمایهدار� باشه، نقد دروغ به نفس بود!ا
بذارید از نگاه ایدئولوژیکی� که به اثر شده عبور کنیم. چون یک مقالها� هست، چند نفر از دوستان هم زحمت کشیدن ارجاع دادن. من خوندمش و حقیقتش اصلا خوشم نیومد. چون از حقیقت به دور بود. در درجه اول "ویلی لومان" قربانی نظام سرمایهدار� نیست. بلکه بیش از هر چیز قربانی دروغهای� هست که خودش به خودش میگ�. وگرنه که پسر چارلی عاقبت بخیر شد و چه بسا خود چارلی. بنظرم بحث رو نباید با محدود کردن به مسائل ایدئولوژیکی به حضیض کشوند.
بهای اشتباهات انسان در زندگی چقدره؟ ویلی لومان سر جمع ادم بدی نبود. اما ساله� نه تنها به زنش و بچههاش� بلکه مهمت� از همه به خودش دروغ گفت. میخواست چیزی باشه که نبود. اصرار داشت فروشنده باشه در حالیکه توی کار تعمیرات و کار با دستاش همیشه عالی بود. ولی نمیخواس� باور کنه و بخاطر همین زندگی سخت مجازاتش کرد. این مجازاته� متناسب با گناه فرد نیست و همه مشکل آدمیزاد با زندگی همینه. مرد هر بار زمین میخور�. دوباره بلند میش� و با اراده قویت� به راه ادامه مید� و دوباره شکست میخور�. دوباره بلند شدن و همینطور یک عمر در جا زدن. واقعا خیلی وقته� خیلی دیر میفهمی� یا حتی تا آخر هم نمیفهمی� که کی اسمش خریت و لجاجته و کی اسمش میش� شهامت و استقامت. بعضی وقته� هم که اصلا چنان دستخوش جبر زمانه� میشی� که راه دیگها� نداریم. با این همه اما، دنیا بیتفاو� به همه� ماست. مشکلات آدمیزاد که برخیها� تو این نمایشنامه به خوبی بروز پیدا میکن� این چیزاست. مشکل اینه که زندگی دکمه برگشت نداره.
در دروغی که توی این داستان روز به روز بزرگت� میش� همه خانواده مقصرن. خصوصا گناه لیندا رو نباید کتمان کرد. لیندا، زن به این نازنینی که همیشه شوهرش رو بالا بالا میکن� و با وجود لمس واقعیت زندگی ویلی، همچنان چیزی به روش نمیاره. بیف که بخاطر خوشحال کردن پدر و مادرش، همیشه دروغ گفتن و پنهان کردن حقیقت از اونها رو ترجیح مید�. و ویلی که برخلاف واقعیتها� کاریش، دائما خبر روزهای خوش رو برای خونه میاره. همه به ظاهر نیت خیر دارن. اما در اصل دارن همدیگه رو نابود میکن�. هپی تنها کسیه که حاضر میش� فریاد بزنه "ما هیچی نیستیم" و بت دروغ رو در اون خونه میشکون�. اما افسوس که شنیدن حقیقت چندان برای کسی خوشایند نیست. اونم وقتی این همه سال در وجود تک تک آدمها� خونه ریشه دوونده باشه.
از این "من هیچی نیستم" نباید به سادگی گذشت. پوچی نقطه صفره. میتون� انسان رو به تلاش و تکاپو بندازه. هرچند برای موفقیت تضمینی در کار نیست. هپی رویای کار کردن در یک گاوداری رو در سرش داشت. آخر داستان هم گذاشت و برای همیشه از خونه رفت. آیا موفق میشه؟ مثل همیشه، هیچ تضمینی در کار نیست. ولی چیزی که حتما فلاکت و سرشکستگی رو تضمین میکنه� زندگی در سایه دروغه.
بذارید از نگاه ایدئولوژیکی� که به اثر شده عبور کنیم. چون یک مقالها� هست، چند نفر از دوستان هم زحمت کشیدن ارجاع دادن. من خوندمش و حقیقتش اصلا خوشم نیومد. چون از حقیقت به دور بود. در درجه اول "ویلی لومان" قربانی نظام سرمایهدار� نیست. بلکه بیش از هر چیز قربانی دروغهای� هست که خودش به خودش میگ�. وگرنه که پسر چارلی عاقبت بخیر شد و چه بسا خود چارلی. بنظرم بحث رو نباید با محدود کردن به مسائل ایدئولوژیکی به حضیض کشوند.
بهای اشتباهات انسان در زندگی چقدره؟ ویلی لومان سر جمع ادم بدی نبود. اما ساله� نه تنها به زنش و بچههاش� بلکه مهمت� از همه به خودش دروغ گفت. میخواست چیزی باشه که نبود. اصرار داشت فروشنده باشه در حالیکه توی کار تعمیرات و کار با دستاش همیشه عالی بود. ولی نمیخواس� باور کنه و بخاطر همین زندگی سخت مجازاتش کرد. این مجازاته� متناسب با گناه فرد نیست و همه مشکل آدمیزاد با زندگی همینه. مرد هر بار زمین میخور�. دوباره بلند میش� و با اراده قویت� به راه ادامه مید� و دوباره شکست میخور�. دوباره بلند شدن و همینطور یک عمر در جا زدن. واقعا خیلی وقته� خیلی دیر میفهمی� یا حتی تا آخر هم نمیفهمی� که کی اسمش خریت و لجاجته و کی اسمش میش� شهامت و استقامت. بعضی وقته� هم که اصلا چنان دستخوش جبر زمانه� میشی� که راه دیگها� نداریم. با این همه اما، دنیا بیتفاو� به همه� ماست. مشکلات آدمیزاد که برخیها� تو این نمایشنامه به خوبی بروز پیدا میکن� این چیزاست. مشکل اینه که زندگی دکمه برگشت نداره.
در دروغی که توی این داستان روز به روز بزرگت� میش� همه خانواده مقصرن. خصوصا گناه لیندا رو نباید کتمان کرد. لیندا، زن به این نازنینی که همیشه شوهرش رو بالا بالا میکن� و با وجود لمس واقعیت زندگی ویلی، همچنان چیزی به روش نمیاره. بیف که بخاطر خوشحال کردن پدر و مادرش، همیشه دروغ گفتن و پنهان کردن حقیقت از اونها رو ترجیح مید�. و ویلی که برخلاف واقعیتها� کاریش، دائما خبر روزهای خوش رو برای خونه میاره. همه به ظاهر نیت خیر دارن. اما در اصل دارن همدیگه رو نابود میکن�. هپی تنها کسیه که حاضر میش� فریاد بزنه "ما هیچی نیستیم" و بت دروغ رو در اون خونه میشکون�. اما افسوس که شنیدن حقیقت چندان برای کسی خوشایند نیست. اونم وقتی این همه سال در وجود تک تک آدمها� خونه ریشه دوونده باشه.
از این "من هیچی نیستم" نباید به سادگی گذشت. پوچی نقطه صفره. میتون� انسان رو به تلاش و تکاپو بندازه. هرچند برای موفقیت تضمینی در کار نیست. هپی رویای کار کردن در یک گاوداری رو در سرش داشت. آخر داستان هم گذاشت و برای همیشه از خونه رفت. آیا موفق میشه؟ مثل همیشه، هیچ تضمینی در کار نیست. ولی چیزی که حتما فلاکت و سرشکستگی رو تضمین میکنه� زندگی در سایه دروغه.
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
مرگ فروشنده.
Sign In »
Reading Progress
February 18, 2022
–
Started Reading
February 19, 2022
–
Finished Reading
February 22, 2022
– Shelved
Comments Showing 1-4 of 4 (4 new)
date
newest »

message 1:
by
Hamid
(new)
-
added it
Feb 28, 2023 07:34AM

reply
|
flag

درود بر شما. بله. نمایشنامه خیلی خوبیه واقعا و بنظر منم حتما ارزش خوندن داره 👌🤝🙋♂️�

فقط فکر میکنم منظورتون از بیف هپی و بر عکس بوده . ظاهرا جا به جا نوشتین😅
چون کسی که واقعیت رو به روی خانواده آورد بیف بود