ŷ

Sepehr's Reviews > جزیر

جزیر by Robert Merle
Rate this book
Clear rating

by
130924311
's review

really liked it

این یک یادداشت دلی است :

روزها قبل، وقتی سبیل‌های� نازک بود و تابستان بود و خانه‌ما� ویلایی و حیاط‌دا� و کیلومترها دور از تهران، صبح‌ه� که مامان و بابا خانه نبودند، میرفتم حیاط، زیر آفتابی که پوست را گرم می‌کرد� صورتم را با آب سردی که از شلنگ بیرون می‌آم� می‌شستم� می‌رفت� پایین، جوجه اردک‌ها� زرد و تیز و فرزم را از خانه‌شا� میاوردم بیرون، می‌بوسید� و ول میکردم تا توی حیاط دنبال هم بکنند. یک سبد کوچک میوه میشستم، لم میدادم زیر سایه دیوار، روی قالی کوچک و «رابینسون کروزو» می‌خواند� و گاهی آب‌باز� جوجه اردک‌ه� را تماشا می‌کرد� و بعد دوباره غرق داستان میشدم. گاهی انگشت سبابه را لای کتاب میگذاشتم و کتاب را میبستم و فقط به این فکر میکردم که عصر دوباره به کتابفروشی بروم، کتابهایی که نشان کرده بودم را بخرم و بعد دوباره از اول حساب و کتاب می‌کردم� تا قِران آخر، تا هزینه اتوبوس، پول بستنی قیفی و ... تا ببینم چگونه همه‌چی� را بالانس نگه دارم، تا پول تو جیبی تا آخر ماه تمام نشود. روزهایی که شیفته ماجرا بودم، عاشق موبی‌دیک� جزیر گنج یا رابینسون کروزو که همه شامل دریا، ماجرا و کشف بودند.
الان دیگر از آن گذشته رنگی نمانده، خانه‌ما� را فروختیم، آمدیم تهران، جوجه اردک‌های� مردند، رفقایی که با آنها تنها کتابفروشی خوب شهر را زیر و رو می‌کردی� را الان سالی یکی دو بار بیشتر نمیبینم. یکی حزبی شد، یکی افراطی شد، یکی از زندگی برید. جزیر گنج آن گوشه، پشت کتاب‌ها� فلسفی و جامعه‌شناس� خاک میخورد. رابینسون کروزو زیر هیبت داستایفسکی، خورد شد. و اگر ملویل و کتابش هنوز نور چشمی من‌اند� به این دلیل که جور دیگری و از زاویه متفاوت نگاهش می‌کن�.
خواندن جزیر اما، در تهرانِ مشوش این روزها، در بیست و یک سالگی، بی حتی چشم‌اندا� گنگی از آینده، در زمانی که پاتوق شده انقلاب و می‌خزی� آن گوشه کنار‌ها� کتابفروشی‌ه� و درباره موریس بلانشو و باتای، تراژدی‌ها� اوریپید یا سینمای شاعرانه آنجلوپولوس و تارکوفسکی حرف می‌زنیم� خود سفری به گذشته بود. در روزگاری که به نظرم هوا همیشه ابری است، آفتاب تصنعی است، دیگر غیر از نوای محزون ساز تئودوراکیس یا آروو پرت چیزی از گوشی یا اسپیکر من پخش نمی‌شود� گیر کرده در پیله افسردگی و خودخوری، دیگر به رابینسون کروزویی که یک تنه، یک جزیر را برای خود آباد کرد و زنده ماند فکر نمی‌کرد�. الان هم نمی‌کن�. ولی خواندن جزیر دست کم این مزیت را داشت که مرورِ گذر ایام کنم. بار دیگر داستانی بخوانم که در آن نه فرم، نه محتوای فلسفی نه نقد تیز سیاسی و ... مطرح نیست. یک داستان که باید بخاطر داستانش بخوانیمش، نه بیشتر. هرچند اگر بی‌معرفت� هم نکرده باشیم، میتواند سمبلی از تمام تاریخ زیست بشری، چه از نظر سیاسی و انسانی باشد ولی این کتاب بیش از عصاره‌� مفهومی‌اش� برای من جزیر بود و دریا و زنده شدن خاطراتی که دیگر امکان زیستش را ندارم.

فروردین هزار و چهارصد و یک
63 likes · flag

Sign into ŷ to see if any of your friends have read جزیر.
Sign In »

Reading Progress

April 17, 2022 – Started Reading
April 17, 2022 – Shelved
April 17, 2022 –
page 392
61.44%
April 22, 2022 – Finished Reading

Comments Showing 1-7 of 7 (7 new)

dateDown arrow    newest »

message 1: by Dream.M (new) - added it

Dream.M آقا این طبیعیه که بعد خوندن ریویووت دلم گرفت؟


Sepehr Dream.M wrote: "آقا این طبیعیه که بعد خوندن ریویووت دلم گرفت؟"

خب الان دو تا شدیم. آیا شخص دیگری نیز خواهد پیوست؟ :(


message 3: by Dream.M (new) - added it

Dream.M Sepehr wrote: "Dream.M wrote: "آقا این طبیعیه که بعد خوندن ریویووت دلم گرفت؟"

خب الان دو تا شدیم. آیا شخص دیگری نیز خواهد پیوست؟ :("

😁😁


Vahid دقیقا نمی‌توان� بگویم من هم دلم گرفت یا نه؟!
ولی حسی خاص و مشترک مرا هم مثل شما به دنیای دیگری پرتاب کرد!
خواندن و خریدن کتاب از پول تو جیبی، رابینسون کوزو، خاطرات کودکی، دوستان قدیمی که دیگر خبری از آن‌ه� ندارم و نمی‌دان� اصلأ مرده‌ان� یا زنده؟
بعید نیست اما شاید من مرده باشم آن‌ه� زنده!


Sepehr Vahid wrote: "دقیقا نمی‌توان� بگویم من هم دلم گرفت یا نه؟!
ولی حسی خاص و مشترک مرا هم مثل شما به دنیای دیگری پرتاب کرد!
خواندن و خریدن کتاب از پول تو جیبی، رابینسون کوزو، خاطرات کودکی، دوستان قدیمی که دیگر خبری ..."


والا وحید جان بقول داستایفسکی، خاطرات چه خوب چه بد مایه‌� عذاب‌ان�. حالا اگر مایه‌� عذاب هم نباشن، این حس نوستالژی برای من همیشه با یک لبخند مغموم همراه بوده. احتمال میدم بقیه آدم‌ه� هم دچار این حس گنگ مثبت منفی باشن.
Vahid wrote: "دقیقا نمی‌توان� بگویم من هم دلم گرفت یا نه؟!
ولی حسی خاص و مشترک مرا هم مثل شما به دنیای دیگری پرتاب کرد!
خواندن و خریدن کتاب از پول تو جیبی، رابینسون کوزو، خاطرات کودکی، دوستان قدیمی که دیگر خبری ..."



Tahoura چقدددر خوب نوشتین.. رفتم چندسال پیش:(


Sepehr مرسی که خوندین طهورا جان🙏


back to top