Peiman E iran's Reviews > زارپیش
زارپیش
by
by

دوستانِ گرانقدر، به نظر میرسد در رمانِ "هزار پیشه"، «چارلز بوکوفسکی» به نوعی بخشی از زندگیِ خویش را روایت میکند... زندگیِ جوانی به نام «هنری چیناسکی» که استعدادِ نویسندگی دارد.. ترکِ تحصیل کرده و مدام از این شهر به آن شهر سفر میکند و زندگی برایِ او در عرق خوری، سکس و ولگردی تعریف شده است... به قولِ چیناسکی، برای نویسنده شدن، پارتی لازم است که او ندارد.. بنابراین مجبور است برای گذرانِ زندگی، تن به کارهایی بدهد که علاقه ای به آن ندارد... چیناسکی، توانِ ماندن در یک شغل را ندارد و مدام از این شغل به آن شغل پرش میکند و نوعی بی عاری در زندگی اش موج میزند... راویِ داستان، زندگیِ روزمره و شرایطِ شغل هایی که انتخاب میکند را به خوبی در داستان بیان کرده است.. البته برای خواندن باید ترجمه ای را انتخاب کنید که بدونِ سانسور باشد. من این کتاب را با ترجمه وازریک درساهاکیان خواندم
نکتۀ جالب این است که جوانانِ ایرانی در به در به دنبالِ کار هستند، ولی در آمریکا، چیناسکی به راحتی شغل پیدا میکند و دلش با هیچ شغلی نیست و فقط به فکرِ ولگردی، زن بارگی و شراب خواریست
در زیر به انتخاب نوشته هایی از این کتاب را برایتان مینویسم
--------------------------------------------
زندگی یک هول و ولایی به جانم انداخته بود.. تو این فکر بودم که آدمیزاد به هر خفت و خواری باید تن بدهد تا بتواند یک لقمه غذا زهرمار کند و کپۀ مرگش را یک جایی بگذارد و یک تکه لباس تنش کند.. این بود که مانده بودم در رختخواب و مِی میزدم.. وقتی آدم مِی میزند و مست میکند، واقف است که دنیا یک جایی آن بیرون، سر جایِ خودش هست، اما یقه ات را سفت و سخت نگرفته که تو هم بیا یک گُهی بخور
**
حالا دیگر گوشی دستم آمده بود که عُشاقِ بزرگ، همیشه مردهایی بوده اند که دنیا به تخمشان هم نبوده.. من وقتی بی خانمان بودم، بهتر میگاییدم، تا وقتی که هر روز صبح بایستی میرفتم سرِ کار
**
خودمانیم، آخه چه کیفی دارد که آدم شش و نیمِ صبح با زنگِ ساعتِ شماطه دار، بیدار شود، از تخت بپرد بیرون، لباس بپوشد، به زور یک چیزی کوفت کند، بشاشد، بریند، مسواک بزند، شانه ای بکشد به موهاش و تو ترافیکِ اعصاب خورد کنِ صبح، خودش را برساند به جایی که اصولاً کارش این باشد که عرق بریزد و کلی پول درست کند برای یک بابایِ دیگر.. بعد هم از اینکه همچین فرصتی در اختیارش گذاشته اند، کمالِ تشکراتِ خود را ابراز کند!!!؟
---------------------------------------------
امیدوارم این ریویو در جهتِ آشنایی با این کتاب، کافی و مفید بوده باشه
«پیروز باشید و ایرانی»
نکتۀ جالب این است که جوانانِ ایرانی در به در به دنبالِ کار هستند، ولی در آمریکا، چیناسکی به راحتی شغل پیدا میکند و دلش با هیچ شغلی نیست و فقط به فکرِ ولگردی، زن بارگی و شراب خواریست
در زیر به انتخاب نوشته هایی از این کتاب را برایتان مینویسم
--------------------------------------------
زندگی یک هول و ولایی به جانم انداخته بود.. تو این فکر بودم که آدمیزاد به هر خفت و خواری باید تن بدهد تا بتواند یک لقمه غذا زهرمار کند و کپۀ مرگش را یک جایی بگذارد و یک تکه لباس تنش کند.. این بود که مانده بودم در رختخواب و مِی میزدم.. وقتی آدم مِی میزند و مست میکند، واقف است که دنیا یک جایی آن بیرون، سر جایِ خودش هست، اما یقه ات را سفت و سخت نگرفته که تو هم بیا یک گُهی بخور
**
حالا دیگر گوشی دستم آمده بود که عُشاقِ بزرگ، همیشه مردهایی بوده اند که دنیا به تخمشان هم نبوده.. من وقتی بی خانمان بودم، بهتر میگاییدم، تا وقتی که هر روز صبح بایستی میرفتم سرِ کار
**
خودمانیم، آخه چه کیفی دارد که آدم شش و نیمِ صبح با زنگِ ساعتِ شماطه دار، بیدار شود، از تخت بپرد بیرون، لباس بپوشد، به زور یک چیزی کوفت کند، بشاشد، بریند، مسواک بزند، شانه ای بکشد به موهاش و تو ترافیکِ اعصاب خورد کنِ صبح، خودش را برساند به جایی که اصولاً کارش این باشد که عرق بریزد و کلی پول درست کند برای یک بابایِ دیگر.. بعد هم از اینکه همچین فرصتی در اختیارش گذاشته اند، کمالِ تشکراتِ خود را ابراز کند!!!؟
---------------------------------------------
امیدوارم این ریویو در جهتِ آشنایی با این کتاب، کافی و مفید بوده باشه
«پیروز باشید و ایرانی»
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
زارپیش.
Sign In »
Reading Progress
Comments Showing 1-2 of 2 (2 new)
date
newest »

بابت ریویو مختصر و مفیدت سپاسگزارم🙋🏻♀�