Shaghayegh's Reviews > زندانی آسمان
زندانی آسمان
by
by

The prisoner of Heaven 🤝 Better call Saul
میدون� که بی ربط به نظر میاد و این ذهنیت رو شاید به وجود میاره که میخوا� گوز رو به شقیقه ربط بدم اما در اشتباهی.
از دلایل به نظرم مهمی که باعث شد بیننده پای سریال بمونه، دقت توصیفناپذی� سازندگان به ریز جزئیات بود. تو قسمته� رو یکی پس از دیگری میدید� و زیر لب نمیگفت� سوتی داده، چون حواسشون جمع بود به ماجراها، به مکانها� به شخصیتها� به دیالوگه� و به هر اونچه که به ظاهر بیاهمی� بودن اما به اثر هویت میداد�. برای همین کیف میکرد�. متوجه میشد� دیالوگهای� که سال تو برکینگ بد در حد یه جمله گفته و ازش رد شده چه سرگذشت غمانگیز� درشون نهفته بود. پی میبرد� مایک اون پوکرفیس اعظمی که انگار زندگی به تخمش هم نبود، نبوده. میفهمید� همون شخصیتها� رومخ و دوست نداشتنی، یه زمانی شبیه به الان تو بودن و فرق چندانی هم باهاشون نداشتی. میخوا� بگم که تو سریال بتر کال سال، تازه دستت میومد چه ارتباطی بین همه چیز وجود داره. بین آدمی که بود و کسی که بهش تبدیل شد. بین مکانی که هیچ رنگ و بویی از گذشته نداره و ویران شده. بین پیشپاافتادهتری� جزئیاتی که به نظر میومد تاثیر چندانی هم نداشتن.
و حالا این شما و سومین جلد از مجموعه� ثافون. ثافونی که دقتش، دست کمی از سازندگان سریالی که گفتم و احتمالا دیدین یا گوشتون بهش خورده نداره. بارسلون، کتابفروشی سمپرهها� کافه� ال کواتره گتس، روزنامههای� که لای لباسها� فرمین جا خوش کردن، علت تودار بودن پدر سمپره� قلعه� مونیوئیک، پارک گیوئل، مرد مرموز و معماهاش، سیاست بی پدر و مادر و باز هم بگم که چطور ثافون از تک تکشون نگذشته و با کوچکترین جزئیاتی که شاید خواننده از یاد برده دوباره بهشون اشاره میکنه�
این نویسنده تا اینجای کار بهم ثابت کرد سوتی نمیده و با بند بند وجودش برای داستان ارزش قائل هست. همونطو� که تو جلد اول گفت کلمات روح دارن، به نظرم شامل آثار خودش هم میشه. شخصیته� زندهن� مکانه� انگار جلوی چشمت ظاهر میشن و ثافون طوری قصه میگه که حتی وقتی شخصیتش تو زندان هست هم میتونی لبخند بزنی. شاید مثل همون کرم کاراملی میمون� که فرمین با شوخطبعی� اسم دونا مارگریتا روش گذاشت!
اندر احوالات زندانی آسمان بدون اسپویل
اول از همه باید تکلیف دو جلد قبل رو مشخص کنم. هنوز هم معتقدم که میشه به صورت تکی خوندشون و با خیال راحت اگه از قلم نویسنده خوشت نیومد، پرونده� گورستان کتابها� فراموششد� رو ببندی. حتی میشه جلد دوم رو بخونی و بعد سراغ اول بری. اما سر سومی دیگه جواب نمیده، چون باید از قبل درباره� سایه� باد و بازی فرشته اطلاعات داشته باشی تا پیوندشون رو در این جلد متوجه شی.
از نظر زمانی، روایت زندانی آسمان دو سال بعد از سایهی� باد شروع میشه؛ یعنی در سال ۱۹۵۷ و از این نظر که چه کسایی این بار داستان رو به دست میگیرن� باید بگم شخصیتها� اصلی جلد اول یعنی دانیل و فرمین. اما این ذهنیت رو نداشته باش که به همین آدمه� محدود میشه و سر و کله� مهرهها� بازی فرشته درش پیدا نمیشه. ثافون با زیرکی، کمی از ارتباطشون رو به صورت پیشزمین� آماده میکن� تا شاید در جلد بعد به صورت مفصلتر� بهشون بپردازه.
درباره� سوالات بیجوا� بازی فرشته که بعضی از خوانندگان رو کفری کرد و تو خماری گذاشت، لازم به ذکر هست در این جلد هم سعی نکرده تک تک معماهاش رو حل کنه و لقمه� آماده رو تو دهن بذاره.(هر کی هم ادعا کرد که سوالی باقی نمونده، به حرفاش شک کنین چون کتاب رو مثل من نخورده�!)اصلا یکی از ویژگیها� ماجراهایی که جنایی_معمایی هستن در همینه، که رازهای سر به مهری وجود داشته باشه. پس خواننده� گرامی، خیال برت نداره که قرار هست از همه چی سر دربیاری.
زندانی آسمان روایت ناگفتههاست� ماجراهایی که فرمین بازشون نکرد، رازی که پدر سمپره برملاش نکرد، اتفاقاتی که روح دانیل ازشون خبردار نبود و وجود آدمهای� که تاثیر مهمی تو زندگیش گذاشتن، بدون اینکه حتی متوجهشون بشه. مثل اون لحظها� میمون� که به جایی خیره میشی و اونقد� غرق گذشته� میشی که متوجه حرفای دوستت که با آب و تاب برات تعریف میکن� نیستی و یه آن به خودت میای و لبخند مسخرها� میزن� و سر تکون میدی. این کتاب، شرح همون لحظهس� که مکان و زمان رو گم میکن� و طرف مقابلت نمیفهم� به کجاها که سفر نکردی.
فضای تاریک و غمانگیز� شخصیتپرداز� راضیکنند� و دلچسب، توصیفات بهج� از مکانها� رگهها� تاریخی_سیاسی اسپانیا، رفرنسها� ادبی، معماهای بیجوا� و... وجه اشتراک مجموعه تا اینجای کار هست.
باز هم تأکید میکن� که موقع خوندنش، اسامی شخصیته� و اطلاعات� مورد نیاز راجع بهشون رو در جایی یادداشت کنین که دچار فراموشی نشین.
درباره� ترجمه و پاورقیها� کتاب، باز هم قدردان زحمات مترجم هستم. چون اگر چیزی رو از خاطر برده باشی، در پاورقیه� توضیح یا آدرس داده میشه تا به یاد بیاری.
در کل این کتاب به قول سهیل، آرامش قبل از طوفان هست. یه جورایی به ذهنت استراحت میده تا سر جلد آخر به کارش بگیری.
بخش شرح بازیگران نمایش در سال ۱۹۶۵ تو کتاب سایه� باد، اسپویل کرده بود که چه چیزهایی رو قرار هست در آینده شاهد باشیم. نمای دوردستی از سرنوشت شخصیتها� اما باعث نشد که دلت نخواد سیر اتفاقات رو تا اون سال ندونی.
تو این جلد برخلاف جلدهای قبل از همون آغاز ماجرا، معماها شروع میشن و تا انتها هم ادامه دارن. به کلی سوال بیجوا� و گرهها� باز نشده برخورد میکن�. و به گمونم این زیرکی نویسنده هست که از قصد نمیگه تا حرفی برای گفتن در جلد آخر داشته باشه. نمیشه همه چی رو برملا کرد، چون اون وقت خواننده مشتاق ادامه� ماجرا نیست.
با این اوصاف سراغ غول مرحله� آخر میرم. به این امید که باز هم ثافون سربلند بیرون بیاد🤍
میدون� که بی ربط به نظر میاد و این ذهنیت رو شاید به وجود میاره که میخوا� گوز رو به شقیقه ربط بدم اما در اشتباهی.
از دلایل به نظرم مهمی که باعث شد بیننده پای سریال بمونه، دقت توصیفناپذی� سازندگان به ریز جزئیات بود. تو قسمته� رو یکی پس از دیگری میدید� و زیر لب نمیگفت� سوتی داده، چون حواسشون جمع بود به ماجراها، به مکانها� به شخصیتها� به دیالوگه� و به هر اونچه که به ظاهر بیاهمی� بودن اما به اثر هویت میداد�. برای همین کیف میکرد�. متوجه میشد� دیالوگهای� که سال تو برکینگ بد در حد یه جمله گفته و ازش رد شده چه سرگذشت غمانگیز� درشون نهفته بود. پی میبرد� مایک اون پوکرفیس اعظمی که انگار زندگی به تخمش هم نبود، نبوده. میفهمید� همون شخصیتها� رومخ و دوست نداشتنی، یه زمانی شبیه به الان تو بودن و فرق چندانی هم باهاشون نداشتی. میخوا� بگم که تو سریال بتر کال سال، تازه دستت میومد چه ارتباطی بین همه چیز وجود داره. بین آدمی که بود و کسی که بهش تبدیل شد. بین مکانی که هیچ رنگ و بویی از گذشته نداره و ویران شده. بین پیشپاافتادهتری� جزئیاتی که به نظر میومد تاثیر چندانی هم نداشتن.
و حالا این شما و سومین جلد از مجموعه� ثافون. ثافونی که دقتش، دست کمی از سازندگان سریالی که گفتم و احتمالا دیدین یا گوشتون بهش خورده نداره. بارسلون، کتابفروشی سمپرهها� کافه� ال کواتره گتس، روزنامههای� که لای لباسها� فرمین جا خوش کردن، علت تودار بودن پدر سمپره� قلعه� مونیوئیک، پارک گیوئل، مرد مرموز و معماهاش، سیاست بی پدر و مادر و باز هم بگم که چطور ثافون از تک تکشون نگذشته و با کوچکترین جزئیاتی که شاید خواننده از یاد برده دوباره بهشون اشاره میکنه�
این نویسنده تا اینجای کار بهم ثابت کرد سوتی نمیده و با بند بند وجودش برای داستان ارزش قائل هست. همونطو� که تو جلد اول گفت کلمات روح دارن، به نظرم شامل آثار خودش هم میشه. شخصیته� زندهن� مکانه� انگار جلوی چشمت ظاهر میشن و ثافون طوری قصه میگه که حتی وقتی شخصیتش تو زندان هست هم میتونی لبخند بزنی. شاید مثل همون کرم کاراملی میمون� که فرمین با شوخطبعی� اسم دونا مارگریتا روش گذاشت!
اندر احوالات زندانی آسمان بدون اسپویل
اول از همه باید تکلیف دو جلد قبل رو مشخص کنم. هنوز هم معتقدم که میشه به صورت تکی خوندشون و با خیال راحت اگه از قلم نویسنده خوشت نیومد، پرونده� گورستان کتابها� فراموششد� رو ببندی. حتی میشه جلد دوم رو بخونی و بعد سراغ اول بری. اما سر سومی دیگه جواب نمیده، چون باید از قبل درباره� سایه� باد و بازی فرشته اطلاعات داشته باشی تا پیوندشون رو در این جلد متوجه شی.
از نظر زمانی، روایت زندانی آسمان دو سال بعد از سایهی� باد شروع میشه؛ یعنی در سال ۱۹۵۷ و از این نظر که چه کسایی این بار داستان رو به دست میگیرن� باید بگم شخصیتها� اصلی جلد اول یعنی دانیل و فرمین. اما این ذهنیت رو نداشته باش که به همین آدمه� محدود میشه و سر و کله� مهرهها� بازی فرشته درش پیدا نمیشه. ثافون با زیرکی، کمی از ارتباطشون رو به صورت پیشزمین� آماده میکن� تا شاید در جلد بعد به صورت مفصلتر� بهشون بپردازه.
درباره� سوالات بیجوا� بازی فرشته که بعضی از خوانندگان رو کفری کرد و تو خماری گذاشت، لازم به ذکر هست در این جلد هم سعی نکرده تک تک معماهاش رو حل کنه و لقمه� آماده رو تو دهن بذاره.(هر کی هم ادعا کرد که سوالی باقی نمونده، به حرفاش شک کنین چون کتاب رو مثل من نخورده�!)اصلا یکی از ویژگیها� ماجراهایی که جنایی_معمایی هستن در همینه، که رازهای سر به مهری وجود داشته باشه. پس خواننده� گرامی، خیال برت نداره که قرار هست از همه چی سر دربیاری.
زندانی آسمان روایت ناگفتههاست� ماجراهایی که فرمین بازشون نکرد، رازی که پدر سمپره برملاش نکرد، اتفاقاتی که روح دانیل ازشون خبردار نبود و وجود آدمهای� که تاثیر مهمی تو زندگیش گذاشتن، بدون اینکه حتی متوجهشون بشه. مثل اون لحظها� میمون� که به جایی خیره میشی و اونقد� غرق گذشته� میشی که متوجه حرفای دوستت که با آب و تاب برات تعریف میکن� نیستی و یه آن به خودت میای و لبخند مسخرها� میزن� و سر تکون میدی. این کتاب، شرح همون لحظهس� که مکان و زمان رو گم میکن� و طرف مقابلت نمیفهم� به کجاها که سفر نکردی.
فضای تاریک و غمانگیز� شخصیتپرداز� راضیکنند� و دلچسب، توصیفات بهج� از مکانها� رگهها� تاریخی_سیاسی اسپانیا، رفرنسها� ادبی، معماهای بیجوا� و... وجه اشتراک مجموعه تا اینجای کار هست.
باز هم تأکید میکن� که موقع خوندنش، اسامی شخصیته� و اطلاعات� مورد نیاز راجع بهشون رو در جایی یادداشت کنین که دچار فراموشی نشین.
درباره� ترجمه و پاورقیها� کتاب، باز هم قدردان زحمات مترجم هستم. چون اگر چیزی رو از خاطر برده باشی، در پاورقیه� توضیح یا آدرس داده میشه تا به یاد بیاری.
در کل این کتاب به قول سهیل، آرامش قبل از طوفان هست. یه جورایی به ذهنت استراحت میده تا سر جلد آخر به کارش بگیری.
بخش شرح بازیگران نمایش در سال ۱۹۶۵ تو کتاب سایه� باد، اسپویل کرده بود که چه چیزهایی رو قرار هست در آینده شاهد باشیم. نمای دوردستی از سرنوشت شخصیتها� اما باعث نشد که دلت نخواد سیر اتفاقات رو تا اون سال ندونی.
تو این جلد برخلاف جلدهای قبل از همون آغاز ماجرا، معماها شروع میشن و تا انتها هم ادامه دارن. به کلی سوال بیجوا� و گرهها� باز نشده برخورد میکن�. و به گمونم این زیرکی نویسنده هست که از قصد نمیگه تا حرفی برای گفتن در جلد آخر داشته باشه. نمیشه همه چی رو برملا کرد، چون اون وقت خواننده مشتاق ادامه� ماجرا نیست.
با این اوصاف سراغ غول مرحله� آخر میرم. به این امید که باز هم ثافون سربلند بیرون بیاد🤍
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
زندانی آسمان.
Sign In »
Reading Progress
June 22, 2022
– Shelved
June 22, 2022
– Shelved as:
to-read
March 24, 2023
–
Started Reading
March 24, 2023
–
2.02%
"این بار شمشیر رو از رو بستی جناب. بذار چند صفحه بگذره، بعدش مغزم رو به سخره بگیر :)"
page
9
March 28, 2023
–
12.78%
"من واقعا داشتم با این مجموعه حال میکرد� تا اینکه به� واسطه� عید از غارم بیرون اومدم و به� خاطر دیدن آشناهایی که سال به سال خبر زنده بودنشون هم ندارم، هنوزم که هنوزه افقی شدم :/ حالا باید از ترس اینکه آبریزش بینیم، صفحات رو به گند نکشه با حسرت به کتاب زل بزنم و زیر لب بگم لعنت بر هر چی آدم نفهمی که با اوضاع نابسامان جسمیش کل خونواده رو به فاک میده و در آخر هم میگه آلرژیا� بیش نبوده."
page
57
April 3, 2023
–
23.32%
"خوشحالم بالاخره جون سالم به در بردم و میتون� از وجود نازنین فرمین لذت ببرم. چقدر دلم برای مزهپرونیها� تنگ شده بود :) ای کاش میتونست� از دل کتاب بیرونش بیارم و انقدر براش غذا درست کنم که گوشت بشه به تنش تا دیگه نیاز نباشه کاغذ باطله لای لباسها� بچپونه تا اندازه� تنش بشه."
page
104
April 4, 2023
–
33.63%
"اگه تا الان فکر میکرد� ریویوهام چرت و پرتی بیش نیست، ولی با خوندن این بخش پی بردم لااقل قسمت اسپویل ریویوی بازی فرشته توانایی این رو داره که بهم ایمان بیارین :) خلاصه از من گفتن بود🚶🏻♀�"
page
150
April 5, 2023
–
49.78%
"ثافون/زافون یا هر طوری که تلفظت میکنن� مغزت واقعا بوسیدنیه. این حجم از دقتت به ریز جزئیاتی که ساله� قبل نوشتی و حالا میبین� با ظرافت بهشون اشاره میکنی� روحم رو شاد میکن�. مرحبا مرد. حیف که زود رفتی.."
page
222
April 9, 2023
–
67.71%
"از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
اِنّی رَأیتُ دَهراً مِن هِجرک القیامه
کاری به اغراق بیت ندارم. ولی ثافون دقیقا همین کار رو سر شخصیتش پیاده کرد و من الان شرحه شرحه شدم :)"
page
302
اِنّی رَأیتُ دَهراً مِن هِجرک القیامه
کاری به اغراق بیت ندارم. ولی ثافون دقیقا همین کار رو سر شخصیتش پیاده کرد و من الان شرحه شرحه شدم :)"
April 10, 2023
–
91.03%
""خوب ازش مراقبت کن دانیل. این دنیا همین یه دونه فرمین رو بیشتر نداره. "
پ.ن: ای کاش تو این دنیای لعنتی هم یه نسخه ازت بود. با اختلاف فراوان، برام جزو محبوبتری� شخصیتی هستی که تو دنیای ادبیات بهش برخوردم�"
page
406
پ.ن: ای کاش تو این دنیای لعنتی هم یه نسخه ازت بود. با اختلاف فراوان، برام جزو محبوبتری� شخصیتی هستی که تو دنیای ادبیات بهش برخوردم�"
April 11, 2023
–
100.0%
"اگه دوست داشتین از کتابها� موردعلاقهتو� بگین تا هم به لیست هدایای تولدم اضافه کنم و هم فکرام رو سر و سامون بدم تا دو خط ریویو بنویسم."
page
446
April 12, 2023
–
Finished Reading
December 4, 2024
– Shelved as:
fiction
December 4, 2024
– Shelved as:
mystery
December 4, 2024
– Shelved as:
series
Comments Showing 1-12 of 12 (12 new)
date
newest »

message 1:
by
Robert
(new)
-
rated it 4 stars
Apr 12, 2023 02:49PM

reply
|
flag


اسم لعنتیش هم هیجانزده� میکن�. انگار ارواح خبیثه تو گورستان کتابها� فراموش شده میخوا� یقه� ادم رو بگیرن😂
عه! فکر کردم قبلا که گفته بودی سریالای محبوبت تموم شدن این عزیز دل هم جزوشون بود. اصلا چطور جرأت کردی نبینی؟! اوففف بر تو. این لعنتی حتی به نظرم از برکینگ بد هم بهتر بود. خلاصه آب دستت هست بذار زمین و اپیزودا رو پلی کن. فقط سال وجه اشتراکشون نبود. حتی فصل آخرش والتر و جسی هم تشريف فرما میشن.

دیگه از این جنایات دست کشیدم و قبلش هشدار میدم. با خیال راحت بخون، چون بازم که نگاه کردم اسپویلی به چشمم نیومد که سزاوار آه و نفرین خواننده باشم. اصلا این سریال لعنتی نمیشه محبوب دله� نباشه. همه چیزش محشره و لایق بارها ریواچ کردنه🤍

خاطراتمو با سریال زنده کردی
چه مقایسه بجایی
امیدوارم جلد آخر پنج بگیره وگرنه نا امید میشم واقعا :)"
ممنونم که خوندی😃
قصدم هم همین بود، خوشحالم زنده شد😁
راسیتش نمیدونست� چطور ازش بنویسم که یهو به ذهنم رسید چیزی که بتونه ارتباط بینشون رو به زیبایی توصیف کنه، فقط میتونه این سریال باشه و بس.
با توجه به امتیازش که بالاتر از بقیه� جلدهاست و ریویوها انگاری یه سر و گردن بالاتره. ولی خب باید خوند و فهمید. فکر نکنم آقامون ناامیدمون کنه، کارش درسته.

در یا زود اگه امتحانا دست از سرم بردارن شروع میکنم"
بهت حق میدم😁
اره، سر فرصت شروع کن چون وقتی تو دل داستان بری رهایی نداری و ماجراها و معماهاشون ذهنت رو درگیر میکن�.


پس به کلاب خوش اومدی.