Sara's Reviews > مسای�
مسای�
by
by

وقتی کاشان بودم بچهها� دیسکورد جایی که درس میخوان� تصمیم گرفته بودند مسای� را بخوانند. راستش برایم مهم نبود و حالا که کنکور ارشدم را داده بودم تصمیم داشتم به مسیر مطالعاتی شخصی خودم اندک اندک مثل سابق بازگردم. آن روز هم که هنوز کاشان بودم و به خانه بازنگشته بودم به دنبال جلد دوم و سوم مجموعه� چهار جلدی ناپلی النا فرانته به ساربوک رفته بودم. نداشتند و من جلوی مرد قد بلند با کمی مکث و گیجی از دهانم درآمد که مسای� چه؟
مرد سریع از کتابخانه� کوتاه قرمزی مسای� را بیرون کشید و به گوشهها� کتاب با خنده اشاره کرد و گفت خودم چسبش زدم. خندها� گرفت و مسای� با من پس از گذشت مسیر بسیار طولانی به خانه آمد.
نوجوانی خالد، آن پیرامون تباه و فاسد و خرافی، آن شخصیتهای� که هرکدام به نوعی دچار حرمان، بیماری و فقر بودند اوایل کتاب از خواندن دلزدها� کرد. اما به اعتبار درخت انجیر معابد که چند سال پیش خواندم و بسیار دوستش داشتم برای فهمیدن و آمیختگی به روایت احمد محمود این وامدار تاریخ، این روایتگر قهار سرگذشت واقعی انسان آنگونه که زیسته است صبر کردم و جوابش را هم گرفتم. مسای� داستانی است از دلشورهها� فردی و افکار شبه ناتورالیستی. روایتی از ملال زیست که خالد به وسیله� آن روز زندان در نوجوانی و دیدن چشمها� پندار، کتابفروشی شفق و کتابهای� که خواند، آدمهای� که با آنه� آشنا شد و تماشاگر صبور زندگی شدن مسیر داستان� را دگرگون کرد.
احمد محمود شناختی تجربی و ذهنی از تاریخ معاصرش دارد و این شناخت را به صورتی خاص در بطن داستانهای� میکار�. خود میگوی� مسای� آفریده� دو عنصر غریزه و تفکر است و بیشتر از آنکه محصول تفکر بوده باشد محصول غریزه است.
غریزها� برای جستوجو� ارزشها� راستین که خالد یک تنه و تنها از پس آن برمیآی� و در انتها در آن اعتصاب� در آن انفرادیها� در خوابه� و کابوسهای� که همراه او میبینیم� در تب و سوز شلاقهای� که با او احساس میکنیم� در لبها� دوخته و حرفزدنشهای� شاهد بلوغ روانی او هستیم.
بخش دوم ریویو:
دلم خیلی تنگ شده بود ریویو بنویسم و باید بگم فکر نکنم مسای� هیچ وقت یادم بره. همه� شخصیته� بهج� و عالی بودن. بلور خانم و شکم سفتش و پاکتها� تخمه که برای خالد میآورد� قهوهخون� امان آقا و دوچرخهاش� ابرام و جیببریهایش� حسنی و آمپولهای� که پولش از فروش کفترا براش جور شد، عروسی پسر صنم و دختر آفاق، صورت خواج توفیق موقع کشیدن تریاک، پارچه قاچاق آوردن آفاق، مرگ رضوان و حرفها� رحیم، پدر خالد و آهنگری� و کویت رفتنش، ناصر ابدی و اون توی خون غلتیدنش، خود خالد وقتی به همبندیها� سیگار میداد� وقتی به سیه چشم فکر میکر� و بهانه جور میکر� تا دختره رو ببینه، تنهاییها� توی انفرادی، حیرونی� وقتی با بیدار و شفق حرف میز� و هزارتا صحنه� دیگه. خوشحالم از خوندنش.
۲۳ فروردین.
مرد سریع از کتابخانه� کوتاه قرمزی مسای� را بیرون کشید و به گوشهها� کتاب با خنده اشاره کرد و گفت خودم چسبش زدم. خندها� گرفت و مسای� با من پس از گذشت مسیر بسیار طولانی به خانه آمد.
نوجوانی خالد، آن پیرامون تباه و فاسد و خرافی، آن شخصیتهای� که هرکدام به نوعی دچار حرمان، بیماری و فقر بودند اوایل کتاب از خواندن دلزدها� کرد. اما به اعتبار درخت انجیر معابد که چند سال پیش خواندم و بسیار دوستش داشتم برای فهمیدن و آمیختگی به روایت احمد محمود این وامدار تاریخ، این روایتگر قهار سرگذشت واقعی انسان آنگونه که زیسته است صبر کردم و جوابش را هم گرفتم. مسای� داستانی است از دلشورهها� فردی و افکار شبه ناتورالیستی. روایتی از ملال زیست که خالد به وسیله� آن روز زندان در نوجوانی و دیدن چشمها� پندار، کتابفروشی شفق و کتابهای� که خواند، آدمهای� که با آنه� آشنا شد و تماشاگر صبور زندگی شدن مسیر داستان� را دگرگون کرد.
احمد محمود شناختی تجربی و ذهنی از تاریخ معاصرش دارد و این شناخت را به صورتی خاص در بطن داستانهای� میکار�. خود میگوی� مسای� آفریده� دو عنصر غریزه و تفکر است و بیشتر از آنکه محصول تفکر بوده باشد محصول غریزه است.
غریزها� برای جستوجو� ارزشها� راستین که خالد یک تنه و تنها از پس آن برمیآی� و در انتها در آن اعتصاب� در آن انفرادیها� در خوابه� و کابوسهای� که همراه او میبینیم� در تب و سوز شلاقهای� که با او احساس میکنیم� در لبها� دوخته و حرفزدنشهای� شاهد بلوغ روانی او هستیم.
بخش دوم ریویو:
دلم خیلی تنگ شده بود ریویو بنویسم و باید بگم فکر نکنم مسای� هیچ وقت یادم بره. همه� شخصیته� بهج� و عالی بودن. بلور خانم و شکم سفتش و پاکتها� تخمه که برای خالد میآورد� قهوهخون� امان آقا و دوچرخهاش� ابرام و جیببریهایش� حسنی و آمپولهای� که پولش از فروش کفترا براش جور شد، عروسی پسر صنم و دختر آفاق، صورت خواج توفیق موقع کشیدن تریاک، پارچه قاچاق آوردن آفاق، مرگ رضوان و حرفها� رحیم، پدر خالد و آهنگری� و کویت رفتنش، ناصر ابدی و اون توی خون غلتیدنش، خود خالد وقتی به همبندیها� سیگار میداد� وقتی به سیه چشم فکر میکر� و بهانه جور میکر� تا دختره رو ببینه، تنهاییها� توی انفرادی، حیرونی� وقتی با بیدار و شفق حرف میز� و هزارتا صحنه� دیگه. خوشحالم از خوندنش.
۲۳ فروردین.
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
مسای�.
Sign In »
Reading Progress
April 7, 2023
–
Started Reading
April 7, 2023
– Shelved
April 12, 2023
–
Finished Reading
Comments Showing 1-2 of 2 (2 new)
date
newest »

message 1:
by
Dream.M
(new)
-
rated it 5 stars
Apr 14, 2023 04:40AM

reply
|
flag